گفتوگو با حسن میرعابدینی درباره قاسم هاشمینژاد
حسن میرعابدینی منتقد و پژوهشگر معتقد است، «آثار هاشمینژاد او را نویسندهای با حساسیتهای سیاسی و معتقد به جریان «هنر برای اجتماع» نشان نمیدهد. البته به گمان او، هاشمینژاد طرفدار «هنر برای هنر» نیز نیست. زیرا «فیل در تاریکی» عاری از نقد اجتماعی نیست و مانند اسرار گنج درّه جنّی ابراهیم گلستان، هجو زیرکانهای است از وضعیت جامعه در دههی پنجاه و تعریضی است بر تز «جزیره آرامش» حکومت وقت.» با حسن میرعابدینی دربارهی جهان داستاننویسی قاسم هاشمینژاد گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید…
نخستین آشنایی شما با قاسم هاشمینژاد و آثارش به کِی بر میگردد؟نخستین بار به نام هاشمینژاد در سال ۵۵ یا ۵۶ برخوردم، یعنی زمانی که او رمان پلیسی فیل در تاریکی را به صورت پاورقی مجلهی رستاخیز جوان منتشر میکرد. این نشریه وابسته به حزب رستاخیز بود، اما دورهای از آن حاوی مطالب تازهای در زمینهی ادبیات مدرن بود؛ مثلاً رضا قاسمی برای آن مقالاتی دربارهی موسیقی مینوشت یا بیژن الهی، شعرهایی از بورخس را ترجمه میکرد. البته روشنفکرانی که علیه حکومت شاه موضع سیاسی داشتند نهتنها با این نشریه، بلکه با مجلهی تماشا هم همکاری نمیکردند. به هرحال، آنقدر از فیل در تاریکی خوشم آمد که وقتی در سال ۵۸ به همت انتشارات زمان به صورت کتاب منتشر شد، بار دیگر آن را خواندم.
حیف که بیش از یک بار چاپ نشد، که آن چاپ هم در بحبوحهی انقلاب دیده نشد. در همان دوره، زمانی که برای نوشتن صدسال داستاننویسی ایران، دورههای مجلات ادبی و صفحات ادبی روزنامهها را زیر و رو میکردم، به نقدهای هاشمینژاد در روزنامهی آیندگان سالهای ۴۸ تا ۵۰ برخوردم و بعد از هاشمینژادِ رماننویس، هاشمینژاد منتقد را هم یافتم.
قاسم هاشمینژاد کار نوشتن را با نقدنویسی آغاز کرد، دیدگاه شما دربارهی این دورهی کاری او چیست؟ دورهی کوتاه اما مهمی از کار اوست. او تا پایان عمر منتقد ادبی باقی ماند، هرچند بعدها جهت نقد خود را از رمان و داستان به سمت متون عرفانی تغییر داد. نقدهای او بر داستاننویسی معاصر را میتوان جزئی از جریان نقد ادبی مدرن ایران دانست که از دههی ۱۳۳۰ و با باز شدن راه گرایشهای مدرن هنری، مثل سورئالیسم در مجلهی خروس جنگی، در فضای ادبی ایران، مطرح شد.
در دههی ۱۳۴۰، با وجود چیرگی نقد جامعهگرا، جریان نقد نو- که بیش از تعیین وفاداری یا بیوفایی اثر به جامعه و تاریخ، زبان و فرم و ساختار آن را مورد توجه قرار میداد- در مجلاتی چون جُنگ اصفهان، با نقدهای هوشنگ گلشیری و محمد حقوقی و اندیشه و هنر، با نقدهای شمیم بهار و آیدین آغداشلو، تداوم یافت. در مجلات دیگر هم منتقدانی بودند که میکوشیدند اصول نقد نو جهان را در سنجش ادبیات ایران به کار بندند و با نقد اثر بر اساس اصول زیباشناختی و ساختار ادبی، در راه ترویج نقدی فنی و فارغ از معیارهای صرفاً اجتماعی و اخلاقی بکوشند. از جمله این منتقدان میتوان به حسین فرهمند در مجلهی رودکی و قاسم هاشمینژاد اشاره کرد. به هر روی، اینان منتقدانی بودند که برخلاف اغلب منتقدان ادبی دههی ۱۳۳۰ منبع الهامشان ادبیات روسی نبود، بلکه شیوهی نقد انگلیسی و فرانسوی بود.
خوشبختانه گزیدهای از این نقدها به همت جعفر مدرس صادقی در کتاب بوته بر بوته (۱۳۹۲) گرد آمده است و میتوانید با خواندن آنها دریابید برخی دیدگاههای آن هنوز تازه است و نثرش زنده است و رسا. منتقدی صریحاللهجه است اما، برخلاف بسیاری از منتقدان دههی پنجاه، هدفش از نوشتن نقد، دوستیابی یا هوچیگری و پرداختن به مسائل زندگی خصوصی اثرآفرینان برای بیاعتبار کردن آثار آنان نیست، بلکه بیهیچ تعارفی، فقط به متن نظر دارد و آن را میسنجد. در نقد دانشگاهی امروز هم، نظریه به جای مستحیل شدن در نگاه و روش منتقد، به صورت مکانیکی به اثر الصاق میشود. هاشمینژاد که نقدی روشمند و بر اساس قواعد داستاننویسی نوین دارد، بر آن است که: کتابهای تئوریک و نظری نقد «هیچ ربطی به روند رشد داستان در کشور ما ندارد… و جواب رشد داستان در ایران را که منحصر به فرد بوده است نمیدهد.» در نقدنویسی «هیچ نظریه مربوط به نقد… دست و پاگیر من نبود. آثار ایرانی بر اساس مقتضیات فرهنگی جامعهاش شکل میگیرد. اگر آثاری بر اساس نظریهها نوشته شوند، متقلبانه تلقی میشوند از دیدگاه من. در سوی دیگر هم اگر کسی آثار ایرانی را بخواهد با این الگوها بسنجد و بررسی کند یا از مرحله پرت است یا او هم دارد تقلّب میکند. شما با تقلید یا پُز دادن به این چیزها با کاروان ترقی دنیا همراه و همگام نمیشوید.»
او به همراه شمیم بهار، آیدین آغداشلو و از پی ابراهیم گلستان و تنی چند از نویسندگان دیگر، در فضایی که عموماً ادبیات ما متأثر از آموزههای چپ بود و مدام بر لزوم و ضرورت ادبیات متعهد تأکید میشد، شق و رویکردی دیگر از ادبیات و نوشتن را دنبال میکرد، دیدگاه شما در اینباره چیست؟ درست است، هاشمینژاد و شمیم بهار از جمله مطرحکنندگان «نقد نو» در ادبیات ایران بودند. اما ابراهیم گلستان هرچند داستانهایی متفاوت با روال چیره بر داستاننویسی زمانه نوشت، نقشی در این میانه نداشت. پیروان نقد نو، چنانکه گفتم، با تأکید بر اصول داستاننویسی مدرن غرب، به جای نقدهای ذوقی، نقدهایی روشمند نوشتند و بر سیر مدرنیسم ادبی ایران تأثیر نهادند. آیا میتوان قاسم هاشمینژاد را در شمار نویسندگانی دانست که معتقد به جریان «هنر برای هنر» بودند؟ آثار هاشمینژاد او را نویسندهای با حساسیتهای سیاسی و معتقد به جریان «هنر برای اجتماع» نشان نمیدهند. اما به گمانم طرفدار «هنر برای هنر» نیز نیست، زیرا فیل در تاریکی عاری از نقد اجتماعی نیست و مانند اسرار گنج درّه جنّی ابراهیم گلستان، هجو زیرکانهای است از وضعیت جامعه در دههی ۱۳۵۰ و تعریضی است بر تز «جزیره آرامش» حکومت وقت. هاشمینژاد در زمینهی نقد ادبی، هرچند راهی خلاف مسیر منتقدان مکتب روسی را طی میکند، به محتوا بیتوجه نیست. او اثر را از لحاظ هماهنگی و تناسب محتوا و شکل میسنجد و میکوشد ساختار ادبی آن را به جلوه درآورد.
کسانی مانند قاسم هاشمینژاد، بیژن الهی و… پس از یکی دو دهه کار کردن عملاً انزوا اختیار میکنند و در ادبیات به نوعی از آنها به عنوان «سلینجربازها» یاد میشود و از جهت اختیار کردن انزوایی خودخواسته آنها را با سلینجر نویسندهی امریکایی قیاس میکنند، دیدگاه شما در اینباره چست؟ در مورد بهار و الهی با شما موافقم، اما هاشمینژاد ابایی از انتشار آثارش به صورت کتاب نداشت. بله، از هر نوع حضور و جنجالآفرینی در صفحات ادبی روزنامهها پرهیز میکرد، اما هم کتابی از مصاحبههایش چاپ کرده و هم در زمینههای مختلف، از رمان تا نقد ادبی و شعر و ترجمه، کتاب منتشر کرده است. قاسم هاشمینژاد از سویی دل در گرو ادبیات پلیسی دارد و اثری از ریموند چندلر هم با عنوان «خواب گران» در فارسی ترجمه میکند و از سویی دلباختهی آموزههای عرفان ایرانی – شیعی است، برای کسانی جمع این دو دشوار است، دیدگاه و تحلیل شما در اینباره چیست؟ نویسنده نیز مثل دیگر آدمها در گذر زمان تغییر میکند، بر اثر تحولات روحی و جسمی، گرایشهایش را تغییر میدهد. در مورد هاشمینژاد نیز ضمن توجه به این مسائل، باید به روحیهی جستوجوگر و نوجوی او توجه داشت. او در زمانهای مختلف برای بیان درونیات خود، شکلهای ادبی متفاوتی را آزمود، اما جانمایهی کارش را نقد ادبی تشکیل میدهد.
به اعتقاد شما چرا بسیاری از مخاطبهای ادبیات و رمان، قاسم هاشمینژاد را با رمان «فیل در تاریکی» میشناسند، در حالی که او آثار دیگری هم دارد. شاید چون رمانی خوشخوان است و مانند هر رمان پلیسی خوبی، کشش داستانی مناسبی دارد، گروههای بیشتری از خوانندگان را جلب کرده است. شاید هم چون به عنوان رمان پلیسی، نمونهی منحصر به فردی در ادبیات ایران است، بیشتر سر زبانها افتاده. برخی منتقدان میگویند هاشمینژاد هرچند در بهرهگیری از تکنیکهای روایی – داستانی ادبیات عرفانی در داستانهایش موفق عمل کرده است اما در شرح و تفسیر و پژوهشهایش در حوزهی عرفان به آن توفیق نایل نمیشود. تحلیل و ارزیابی شما در اینباره چیست؟ در این زمینه اهلیتی ندارم، بنابراین نظری هم ندارم، اما هاشمینژاد متون کهنی مانند کارنامه اردشیر بابکان را هم بهعنوان یک رمان بررسی میکند و میکوشد از این طریق، جنبهای از بوطیقای داستانگویی ایرانیان را کشف کند، تا بشود از آن پایهای ساخت برای غنیسازی داستاننویسی ایران. او حکایتهای عرفانی را هم با شناختی دقیق از اصول داستاننویسی مدرن جهان و میراث عرفانی فرهنگ ایران تحلیل میکند. به گمانم هاشمینژاد نقدنویسی را در تحلیل قصههای عرفانی ادامه داده و به مرحلهی پژوهش رسانده است. او معتقد است آثار کهن، در بردارندهی هویت فرهنگی ماست. در واقع، هویت ما را در جوهر معرفتی میداند که به آن آثار اعتبار میدهد. به نظر هاشمینژاد ادبیات جدید به آن هویت و جوهر معرفت پشت کرده و آثار بیهویتی شبیه آثار غربی پدید آورده است. هم از این رو است که قصههای عرفانی را نیز از جهت کشف راهی تازه برای داستاننویسی امروز، بررسی میکند.
او علاوه بر روزنامهنویسی و نقد و داستاننویسی و ترجمه و پژوهش، دستی هم بر شعر داشت و آثاری در این حوزه منتشر کرد، دیدگاهتان دربارهی هاشمینژاد شاعر چیست؟ شعرش خیلی شخصی و آکنده از دقایق عرفانی است که باب طبع من نیست. چون در خواندن آن پیگیر نبودهام، با آن ارتباط نگرفتهام. شاید هم چون با آن ارتباط لازم را برقرار نکردهام، در خواندن آن پیگیر نبودهام. شعر بسیار شخصی شاعرانی چون حسن عالیزاده ذهنم را درگیر میکند و دریچههای تازهای از ادراک را به رویم میگشاید، اما شعر هاشمینژاد نه.
حسن همایون
روزنامه ایران