عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود
آن روز، تخم محبت در زمینِ دلِ آدم افکندند طینتی خوش بود قابل تخمِ درد آمد شجره محبت بر رست هوای «فنسی» آن را در بهشت بپرورد، پس به داس «ثم اجتباه ربه» بدرود و به باد «فتاب علیه و هدی» پاک کرد، آنگه خواست که آن را به آتش عشق پخته گرداند. تنوری از سیاستِ «و عصی آدم» بتافت و آن قوت عشق در آن تنور پخته کرد.
هنوز طعم آن طعام به مذاق آدم نرسیده بود که گفت: «ربنا ظلمنا انفسنا»
و این عشق همان امانتی است که آسمان و زمین از تحمل آن سر باز زدند و انسان به ظلومی و جهولی آن را پذیرفت.
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهٔ فال به نام من دیوانه زدند
عشق با بلا و محنت همراه است و هر که عاشقتر بود جام بلا بیشترش میدهند.
و عشق اگر چه جان را به عالم بقا میرساند، تن را به عالم فنا باز آرد. زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت.
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
مسکین ابنِ آدم، که از ظلومی و جهولی باری را که اهل دو جهان از او بگریختند، او در آن آویخت و محنت جاودانی اختیار کرد.
پس عشق مختص انسان است و تنها طلسم وجود انسان که آمیزهای است از دو عالم روحانی و جسمانی، قابلیت پذیرش این امانت را دارد. چرا که عشق را جز به قوت ظلومی و جهولی نمیتوان به سر منزل رساند و ظلومی و جهولی از لوازم حال انسان است «انه کان ظلوما جهولا»
از ازدواج روح با عناصر، نفس پدید آمد و از نفس، هوا و غضب. و هوا جهول بود و غضب، ظلوم. ظلومِ جهول نفیکنندهٔ ما سوی الله است و عاشق راستین.
کرد فضل عشق انسان را فضول
زین فزونجویی ظلوم است و جهول
و شجرهٔ ممنوعه، رمز عشق و محبت است و ثمرهٔ آن، انفراد از ما سوی الله و کشف غرایب علم قدر.
چون از شجر عشق چشیدند، از کُلّ، به کُلّ منفرد شدند و غرایب علم قَدَر بر ایشان کشف شد «فلما ذاقا ذوق شجر العشق انفرادا عن الکُلّ بالکُلّ… فکشف عنهما غرائب علم الاقدار»
پس «سر و لا تقربا» بشنو… از امر و نهی مترس و خریطهٔ ارادت از دانهٔ محبت پر کن.
منتخبی از مکتوبات صوفیان صافیضمیر؛
شیخ نجمالدین رازی، شیخ شهابالدین سهروردی(شیخ اشراق) و ابوالفضل رشیدالدین میبدی