Search
Close this search box.

تنها بودن با همدیگر

tanhaiiآن چیست که ما را در زندگی از همه خوشحال‌تر می‌کند؟ شاید به شهرت یا ثروت افسانه‌ای بیندیشید. اما زیاد به ذهنتان فشار نیاورید. نظرسنجی‌ها نشان داده‌اند که خانواده و دوستان، شادی واقعی هستند. با این حال اگرچه نیاز ما به تماس ذاتی است، بسیاری از ما همیشه تنها به خانه می‌رویم. ممکن است در تمام طول روز افرادی دور و برتان را گرفته باشند یا ممکن است حتی ازدواج پایداری داشته باشید و با این همه در اعماق وجودتان احساس تنهایی کنید. تعجبی ندارد که انزوای اجتماعی می‌تواند به سلامتی جسمی و ذهنی افراد آسیب‌های جدی وارد کند. مجموعه مطالبی که در ادامه می‌آید عمدتاً مبتنی بر پژوهش‌های اخیر جان کاچیوپو، روان‌شناس دانشگاه شیکاگو، است که نشان می‌دهد تنهایی یک اختلال روان‌شناختی جدی مانند افسردگی است و ارتباطی با تنها بودن ندارد. آیا تاکنون دقت کرده‌اید که کلمه‌ی «تنها» در زبان فارسی شباهت عجیبی به کلمه‌های جمع دارد و مانند آن‌ها در انتها «‌ها» می‌گیرد؟

هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‌ای             من در میان جمع و دلم جای دیگر است
                                                                                              «سعدی»    

برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، «تنها» اغلب هیچ ارتباطی با تنها بودن ندارد. برای بعضی افراد، احساس انزوا در مواقعی گزنده‌تر است که در واقع به آن‌ها «دور هم بودن» گفته می‌شود ــ برای مثال در زمان جشن‌ها یا تعطیلات. وقتی در هیاهوی بازار شب عید قدم می‌زنید یا در جشنی پر سر و صدا حضور دارید، یا حتی وقتی که در میان ازدحام جمعیت به سر می‌برید ــ یا شاید مخصوصاً هنگامی که در میان ازدحام هستید ــ این امکان وجود دارد که به طرز غیرقابل تحملی احساس تنهایی کنید. پژوهش‌های جدید دانشمندان در رشته‌های علوم اعصاب و علوم اجتماعی می‌تواند درباره‌ی علت این پدیده سرنخ‌هایی به ما بدهد. اگرچه ما تنهایی را معمولاً یک وضعیت هیجانی تودار می‌دانیم ــ شرایطی که به طور فردی بر افراد تأثیر می‌گذارد، چه درنتیجه‌ی یک رویداد و چه در نتیجه‌ی خلأ ناشی از یک شخصیت یا منش جامعه‌ستیز ــ اما اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که تنهایی به مراتب دامنه‌دار‌تر از اینهاست. جان کاچیوپو (J. Cacioppo)، روان‌شناس دانشگاه شیکاگو، معتقد است که تنهایی (loneliness) یک پدیده‌ی اجتماعی است که درون یک جامعه وجود دارد و می‌تواند مانند یک بیماری درون آن انتشار یابد و از فردی به فرد دیگر سرایت کند. و اگرچه همه‌ی ما در مقاطعی از زندگیمان احساس تنهایی می‌کنیم، برای بعضی افراد این وضعیت مزمن می‌شود، اختلالی که ارتباط آن با بیماری‌های روانی جدی‌تری همچون افسردگی، اختلال خواب، فشار خون بالا و حتی افزایش احتمال ابتلا به زوال عقل در سنین بالا‌تر مشخص شده است.

کاپوچیو برای جدید‌ترین پژوهش خود که نتایج آن در ژورنال «شخصیت و روان‌شناسی اجتماعی» به چاپ رسید، با دو دانشمند برجسته‌ی متخصص در شبکه‌های اجتماعی (social network) به نام‌های دکتر نیکلاس کریستاکیس (N. Christakis) از دانشگاه ‌هاروارد و جیمز فاولر (J. Fowler) از دانشگاه کالیفرنیا در سن‌دیه‌گو همکاری کرد. این تیم بیشتر از همه به خاطر مجموعه‌ای از پژوهش‌هایش معروف است که نشان می‌دهند رفتار‌ها و وضعیت‌های هیجانی ــ شامل شادی، چاقی و ترک سیگار ــ می‌تواند در شبکه‌ای از افراد مانند یک موج منتشر شود. پژوهشگران برای آنکه ببینند آیا این تأثیر واگیرداری در مورد تنهایی نیز وجود دارد یا خیر، از‌‌ همان مجموعه داده‌هایی استفاده کردند که کریستاکیس و فاولر برای بررسی‌های قبلی‌شان نیز از آن استفاده کرده بودند: برنامه‌ی پژوهشی قلب فارمینگام، آزمایشی که از سال ۱۹۴۸ برای شناسایی عوامل خطرزا در بیماری‌های قلبی-عروقی آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. به لطف شیوه‌ی جامع و موشکافانه‌ای که این آزمایش از ابتدا بر اساس آن آغاز شد و توجه پژوهشگران به اعضای نزدیک خانواده‌ی هر یک از شرکت‌کنندگان و دوستان آن‌ها برای آنکه امکان پیگیری در طول سال‌ها وجود داشته باشد، کاچیوپو، کریستاکیس و فاولر اکنون به شبکه‌ی اجتماعی گسترده‌ای برای هر داوطلب در بررسی‌شان دسترسی دارند ــ از اعضای خانواده و دوستان گرفته تا همکاران و همسایه‌ها.

کاچیوپو و گروهش توجه خود را به فرزندان گروه اولیه‌ی داوطلبان فارمینگهام معطوف کرده‌اند که بیش از ۵۲۰۰ مرد و زن میانسال را در بر می‌گیرد. از سال ۱۹۸۳ تاکنون از بیش از ۴۵۰۰ داوطلب خواسته شد که هر دو سال یک بار سه پرسشنامه را پر کنند. در این پرسشنامه از آن‌ها سوأل می‌شد که در هفته‌ی گذشته چند روز احساس تنهایی کرده‌اند. از آنجا که بیشتر دوستان و اعضای خانواده‌ی شرکت‌کنندگان نیز بخشی از آزمایش فارمینگهام بودند، دانشمندان می‌توانستند در طول زمان ردیابی کنند و ببینند که آیا اظهار تنهاییِ یک شخص روی احساس انزوای اعضای دیگر شبکه‌ی اجتماعی‌اش تأثیری دارد یا نه. به این ترتیب پژوهشگران می‌توانستند این احتمالات را منتفی سازند که افراد تنها صرفاً دور افراد تنهای دیگر جمع می‌شوند یا یک رویداد محیطی مشترک همچون یک آتش‌سوزی مرگبار در همسایگی می‌تواند موجب احساس دسته‌جمعی تنهایی شود.
نتایج این تحقیقات بسیار روشنگر بودند: اگر شخصی در یکی از ارزیابی‌ها اظهار می‌کرد احساس تنهایی می‌کند، نزدیک‌ترین ارتباطات او (چه خانواده و چه دوستان نزدیک) هم ۵۲ درصد بیشتر احتمال داشت که در نظرخواهی دو سال بعد اظهار تنهایی کنند. این تأثیر در میان کسانی که با هم ارتباط نزدیکی داشتند از همه قوی‌تر بود و با دور‌تر شدن آن‌ها رنگ می‌باخت، با این حال تا سه درجه جدایی همچنان اهمیت خویش را حفظ می‌کرد ــ به عبارت دیگر، یک فردِ تنها می‌تواند روی احساس تنهایی دوست دوست دوستش تأثیر بگذارد. کاچیوپو می‌گوید «در گذشته تنهایی را‌‌ همان افسردگی، درون‌گرایی کمرویی یا ضعف مهارت‌های اجتماعی تلقی می‌کردند. اکنون معلوم شده که این تصور درست نیست. پژوهش‌هایی که ما و دیگران انجام داده‌ایم نشان می‌دهند که در واقع تنهایی یکی از وضعیت‌های انگیزشی بنیادی در انسان است، درست مثل گرسنگی، تشنگی یا درد.»

به عبارت دیگر، تنهایی آنقدر که یک نیروی محرکه برای انزوای اجتماعی است، نشانه‌ی بی‌همنشین بودن نیست. به عقیده‌ی کاچیوپو تنهایی بیشتر از آنکه صرفاً بازتاب وضعیت هیجانی یک شخص باشد، شاخص سلامت اجتماعی گونه‌ی ما در کل است. اگر دوست دارید می‌توانید آن را همچون دماسنجی تصور کنید که نشان می‌دهد انسجام ما به عنوان یک جمعیت چقدر است. به گفته‌ی او این معیاری مهم است زیرا ما ذاتاً گونه‌ای اجتماعی هستیم؛ ما از روابطمان با همدیگر خوراک می‌گیریم و هنگامی که از دیگران الهام می‌گیریم، از طرف آن‌ها به چالش کشیده می‌شویم یا از پشتیبانی آن‌ها برخوردار می‌شویم، جان می‌گیریم و رشد می‌کنیم. اگرچه هر از گاهی احساس تنهایی کردن کاملاً طبیعی و نرمال است، اما این پژوهش جدید نشان می‌دهد که اگر به تنهایی اجازه داده شود بدون کنترل از شخصی به شخص دیگر سرایت کند، مانند سرطان در جامعه ریشه می‌دواند.

اما چگونه یک فرد تنهایی «می‌گیرد»؟ بر اساس داده‌های جدید نظریه‌ی کاچیوپو آن است که تنهایی از طریق احساس بدگمانی و منفی‌بافی انتقال می‌یابد. او می‌گوید «کسانی که احساس تنهایی می‌کنند جامعه را تهدیدکننده‌تر می‌بینند. ممکن است خودشان از کاری که می‌کنند آگاه نباشند، اما افرادِ تنها درباره‌ی دیگران منفی می‌اندیشند. به این ترتیب اگر شما دوست من باشید و من شروع به برخورد منفی با شما بکنم، آنگاه با گذشت زمان دیگر دوست همدیگر نخواهیم بود. اما در این فاصله روابط ما با همدیگر سبب می‌شود که از میزان برخورد مثبت شما با دیگران کم شود. بنابراین این احتمال وجود دارد که شما هم دوستانی را از دست بدهید و آن‌ها نیز به نوبه‌ی خودشان احتمال دارد دوستانشان را از دست بدهند. به نظر می‌رسد شیوه‌ی انتقال تنهایی همین باشد.» افراد ممکن است صرفاً با اخم کردن یا حالات رخساری ناخوشایند دیگر، گفتن عبارات ناراحت‌کننده یا حتی به خود گرفتن ژست‌های بدنی دافع، موجب انتشار احساسات منفی‌شان شوند.

با گذشت زمان افرادِ تنها احساس می‌کنند به حاشیه‌ی شبکه اجتماعیشان تبعید شده‌اند؛ با از دست دادن دوستان و ارتباط‌هایشان به کناره‌ها رانده می‌شوند، جایی که در آن تنها ارتباطی حاشیه‌ای با اجتماع دارند. کار‌شناسان می‌گویند وقتی از این زاویه به مسأله نگاه کنیم، عامل تنهایی در یک محله یا در یک مجتمع آپارتمانی یا محل کار می‌تواند شاخصی از آن باشد که جمعیت مورد نظر تا چه اندازه منسجم و بنابراین به لحاظ روانی سالم است. کاچیوپو می‌گوید «تنهایی می‌تواند علامتی باشد که نشان می‌دهد چه وقت پیوستگی اجتماعی در حال فرسایش است.» اگر این نتیجه‌گیری‌ها درست باشند، درمان فردیِ بیماران به تنهایی، برای مداوای تنهایی کافی نخواهد بود. برای این کار لازم است به مسائل بزرگ‌تر و جامعه‌بنیاد پرداخته شود.

دکتر ریچارد سازمن (R. Suzman)، مدیر بخش پژوهش‌های رفتاری و اجتماعی «انستیتو ملی پیری» در ایالات متحده که هزینه‌های این پژوهش را تأمین کرده است، می‌گوید «مردم این مسأله را درک نمی‌کنند که تقریباً موجی از تنهایی وجود دارد که انتشار دهنده‌ی آن کسانی هستند که از دو یا سه مورد از روابط اجتماعی‌شان محروم شده‌اند. این بدان معناست که در تلاش برای تعمیر چیزی که آبشاروار و مارپیچی در حال فروپاشی است و در آن‌ها تنهایی و انزوا لحظه به لحظه بیشتر با هم جفت می‌شوند، همزمان هم به شبکه و هم به فرد باید توجه کرد.» این استراتژی ممکن است به معنای توجه به چیزهایی مانند طراحی اجتماع یا شبکه‌های حمایت اجتماعی باشد که به بعضی جمعیت‌ها امکان می‌دهند تمام اعضایشان را به جای رانده شدن به حاشیه‌ها، نزدیک به مرکز شبکه‌هایشان نگه دارند. آنچه اهمیت دارد لزوماً تعداد ارتباط‌هایی که افراد دارند نیست، بلکه کیفیت آنهاست. برای مثال، در اجتماعی که تعامل مداوم میان اعضایش را چه از طریق گردهمایی‌های دائمی و چه از طریق پروژه‌های متقابلاً سودمند که نیازمند مشارکت همگانی است تشویق می‌کند، احتمال آنکه روابط قوی‌تر و معنادارتری به وجود آید به مراتب بیشتر است تا در جوامعی که سرمایه‌گذاری اجتماعی در آن‌ها تشویق نمی‌شود. کاچیوپو می‌گوید «در ‌‌نهایت، آنچه امیدواریم انجام دهیم نه صرف مداخله در سطح فردی، بلکه در عین حال مداخله در سطح توسعه و برنامه‌ریزی شهری است.»

Times، Dec. ۰۱، ۲۰۰۹

تنهایی افراد، زوال جامعه

اوتا بنگا یکی از اعضای قبیله‌ی باتوا در جمهوری دموکراتیک کنگو بود که ۱۲ سال از عمر ۳۳ ساله‌اش را در تبعیدی طاقت‌فرسا سپری کرد: پس از آنکه همسر و دو فرزندش به دست نیروهای بلژیکی در قتل‌عام قبیله‌اش کشته شدند، توسط شکارچیان برده به یک مُبلغ مذهبی آمریکایی فروخته شد. او را در بخش انسان‌شناسی نمایشگاه جهانی سنت‌لوئیس در سال ۱۹۰۴ به نمایش گذاشتند و سپس به بخش میمون‌ها در باغ‌وحش برانکس منتقل کردند. پس از آن نیز برای کار به یک کارخانه‌ی تنباکو در ویرجینیا فرستاده شد. در سال ۱۹۱۶ و پس از آنکه با شروع جنگ جهانی اول امیدش را به بازگشت به کنگو از دست داد، تنهایی او را واداشت یک آتش آیینی به پا کند و با اسلحه‌ای که دزدیده بود به قلبش شلیک کرد.

تنهایی بنگا بی‌پایان بود اما همانطور که کاچیوپو توضیح می‌دهد، تأثیر جسمانی و عاطفی همین تنهایی‌های معمولی که بسیاری از ما گرفتارش هستیم نیز می‌تواند موجب مرگ زودهنگام شود. افرادی که روابط اجتماعی چندانی ندارند بیش از دیگران در خطر مرگ ناشی از بیماری‌های قلبی، سرطان و بیماری‌های تنفسی و گوارشی هستند. علاوه بر این افرادِ تنها بیشتر دچار خشم، اضطراب، خصومت، بدبینی و فقدان عزت نفس می‌شوند. سه دهه پژوهش نشان داده است که تنهایی می‌تواند بر سطح هورمون‌های استرس، عملکرد ایمنی و حتی بیان ژن‌ها تأثیر بگذارد در حالی که روابط اجتماعی میزان هورمون اکسی‌توسین را افزایش می‌دهد که هورمون پیوند است و فشار خون و میزان هورمون کورتیزول را کاهش می‌دهد.

منبع: ماهنامه علوم انسانی مهرنامه