از ویژگىهاى طورى که آنسوى عقل است، این است که وقتى وجود حقتعالى را درک کرد، شوقى فراوان به او مىیابد که عبارت از او و طلب کامل از او است که به تصوّر درنمى آید. عقل نیز از ادراک وجود حق لذت مىبرد، ولى آن لذت، از ادراک جمال حق نیست، بلکه از این جهت است که او معلوم است، چنانکه از دیگر معلومات مثل حساب و طب و جز آنها لذت مىبرد. به عمرم سوگند که تفاوت میان لذت ادراک حق و ادراک مسألهیى از حساب را انکار نمىکنم، ولى آن، مانند تفاوتى است که تو آن را در دیگر معلومات از حیث شرف و خسّت مىبینى، بلکه از این جهت که بعضى از آنها طبعاً، بالاتر از بعض دیگرند. وقتى عقل به ادراک وجود حق، از این حیث که معلوم است، متلذذ شد، همانند چشم ظاهر است که وقتى به ادراک بوییدنى پاکیزهاى، از این حیث که دیدنى، و داراى رنگى نیکوست، لذت مىبرد، پس این لذت، جدا و غیر از لذتى است که حس بویایى از ادراک بوى آن چیز حاصل مىکند، چنانکه ادراک بیننده وجود مشک به حس بینایى، و لذت بردنش به ادراک رنگ مشک، شوق و طلب زیادى در بینندهی آن پدید نمىآورد و مثل کسى نیست که بوى مشک را به حس بویایى درک مىکند. و همچنین کسى که وجود حق را از طریق مقدمات عقلى درک کرد، ملزم به ادراک شوقى نیست که عارف به آن ملزم است. عقل به ادراک حق، از آن جهت که معلوم است و بس، متلذذ مىگردد. [۱]
[۱] عینالقضات همدانى/قاسم انصارى، دفاعیات عینالقضاة همدانى (شکوى الغریب)، ۱جلد، انتشارات منوچهرى – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۸۵.