به هنگامیکه تازیان به سوی ایران تاختند بر خلاف اصول اسلام که آوای برابری و برادری سر میدادند، شهرها و قلعههای بسیاری را ویران بساختند و دودمانهای زیادی را ازمیان برداشتند. عربان مال و ثروت توانگران و اغنیا را غارت نموده و غنایم وانفال نام نهادند و دختران و زنان ایرانی را در بازارهای حجاز به نامهایی بسان سبایا و اسرا فروختند و از کشاورزان و پیشهوران ایرانی که اسلام را نمیپذیرفتند به زور باج گرفته و نام جزیه بر آن نهادند. بدیهی است که تمامی این اعمال در سایهٔ تازیانه و شمشیر انجام میپذیرفت. اما ایرانیان نیز که به ویژه پس از تأسیس سلسلهٔ موروثی امویان به دست معاویة بن ابوسفیان که پایههای حکومت خویش را بر پایهٔ برتریِ نژادی اعراب و تحقیر غیرعربان بنا نهاده بود مورد ستم و آزار بیشتری نسبت به دوران حکومت خلفای راشدین قرار گرفته بودند و بسیار پست شمرده میشدند و با آنان بسان بندگان رفتار میگشت و موالی خوانده میشدند سکوت اختیار نکرده و از هر فرصتی سود جسته و برای به دست آوردن فرّ و شکوه پیشین خویش تلاش نموده و برای خلفا دردسر فراهم میساختند.
با توجه به مطالب بیان گشته؛ در این مقوله سخن و بحث برآنست تا دو موضوع مورد بررسی قرار گیرد:
۱- واژهٔ موالی به چه معنا است و جنبش موالی چگونه به وجود آمد و عوامل مؤثر در تکوین و یافت شدن آن چه بود؟
۲- شیوههای مختلف مبارزهٔ موالی با سیاستهای نژادگرایانه و به دور از تعلیمات اسلامی اعراب چه بود؟
بدین سبب در ابتدا تعریف مختصری از موالی و اینکه به چه معنی است ارائه گشته و سپس واکنش ایرانیان در برابر اعراب را پیش از برپایی جنبش موالی خلاصهوار شرح داده و آنگاه وارد بحث اصلی خواهیم گشت. مولی که جمع آن موالی است در زبان تازی واجد چندین معنا است و یکی از مفاهیم آن بنده میباشد. از سوی دگر در برخی از کتابهای تاریخی و ادبی تمام ملل غیر عرب که تحت تسلط عرب درآمده بودند موالی خطاب گشتهاند همچنین تازیان هرگاه مالک، بندهٔ خویش آزاد میساخت؛ ارتباط و پیوستگی میان این دو را پس از آزادی (ولا) و بندهٔ آزادشده را مولی میخواندند. با توسعه و پیشرفت اسلام به سبب زیاد گشتن بندگان آزادشدهٔ تازیان! طبقهٔ اجتماعی نوینی تحت عنوان موالی پدیدار گردید.
با آغاز دوران حکومت امویان که حکوت اسلامی کاملاً به سلطنتی سیاسی تبدیل گشت و حکومتی متعصب در عربیت بنیان گرفت غیرعربان مقام و منزلتی بسیار پست و پایین یافتند و چه اهل ذمه و چه تازهمسلمانان غیرعرب از کارگزاران اموی جور و ستم بسیار دیدند و رسماً از سوی خاندان اموی لقب موالی دریافتند. با توجه به مطالب گفته شده میتوان اذعان داشت که موالی، طبقه و گروهی در جامعهٔ اسلامی آن روزگاران بودند که نژاد و تباری غیر عرب داشتند و میهن آنان تحت سلطهٔ اعراب درامده بود و البته این طبقه لزوماً مسلمان نبودند و در میان اینان از اهل ذمه نیز یافت میشد و از نظر مقام و موقعیت اجتماعی پس از بردگان و کنیزکان در پستترین طبقه ٔاجتماع قرار میگرفتند.
هنوز دو سالی از شکست لشکریان ایران از سپاهیان تازیان در نبرد روی داده به جنگ نهاوند سپری نگشته بود که عمربن خطاب خلیفهٔ دوم در مسجد مدینه ترور و کشته شد (ذی الحجه سال ۲۳ هجری). ضارب او فردی ایرانی به نام فیروز و نامور به ابولؤلؤ بود که گویا در نبرد جلولا اسیر دست تازیان گشته بود. طبری زادگاه وی را نهاوند میداند. و البته میتوان کشته شدن خلیفه به توسط فردی از تبار ایرانیان را نشانه و نمادی از خشم کینه ایرانیان نسبت به اعراب برشمرد. از سوی دگر در شهرها و مناطق مختلف ایران هرگاه فرصتی مهیا میگشت مردم سر به شورش و طغیان برمیداشتند. به عنوان نمونه میتوان به شورش مردم کوره شاپورخواست و کازرون پس از مرگ عمربن خطاب اشاره داشت. بعد از قتل عثمان نیز و همچنین هر زمان که شهرهای بصره و کوفه تعویض حاکم را به خویش میدیدند در نقاط مختلف ایران نهضتها و قیامهای محلی رخ میداد. به عنوان نمونه میتوان شورش مردمان شهر استخر را پس از مرگ عثمان گواه آورد. حتی به عهد خلافت علی(ع) خراسان صحنهٔ قیام و شورش بود و مردمان شهرهایی بسان نیشابور از پرداخت جزیه و خراج به اعراب خودداری نمودند. به هرحال میتوان قاطعانه بیان داشت که ایران و ایرانیان تا مدتها پس از شکست نهاوند و حتی به ایام خلافت عثمان و علی(ع) روزگار را به رخوت و سستی سپری نکردند و همواره به مبارزه و جدال با اعراب مهاجم مشغول بودند.
با کشته شدن علی(ع) در مسجد کوفه خلافت معاویة بن ابوسفیان آغاز میگردد. فردی که با حلم و تدبیر خویش خلافت به دست امده با کید و مکر را به حکومتی موروثی در میان خاندان خویش مبدل ساخت و خلافت اسلامی را به حکومتی کاملاً عربی و بر پایهٔ تحقیر ملل غیرعرب استوار ساخت. در واقع حکومت امویان را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به جاهلیت عرب پیش از اسلام نمیتوان نامید؛ زیرا به جز دورهٔ کوتاهمدت خلافت عمر بن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشهٔ خویش کرده بودند. امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشاش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست افریده شدهاند.
با توجه به چنین طرز تفکری که در ذهن اعراب و به ویژه امویان ریشه دوانیده بود طبیعی بود که ستم و جور و اهانتهایی گسترده نسبت به موالی انجام گیرد. برخی از این موارد ستم و تحقیر برای اثبات صدق گفتار در ذیل میآید:
– تازیان بر موالی مباهات مینمودند که ما شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم و از کفر و شرک و پلیدی نجات داده و به اسلام رهنمون ساختیم. ما شما را با شمشیر سعادتمند ساختیم و با زنجیر به بهشت کشاندیم. پس همین دلیل کافیست تا بدانید ما از شما برتریم.
ـ اعراب معمولاً کارهایی را برعهدهٔ موالی مینهادند که از اهمیت و اعتباری برخوردار نباشد. به عنوان نمونه شغل قضاوت به هیچ عنوان به موالی واگذار نمیگردید؛ چرا که به عقیدهٔ عرب این قبیل مقامات شایستهٔ مردم پدردار و با خانواده بود و کسی باید دارای این مقام گردد که اصل و نسب پرافتخاری داشته باشد.
– اقتدا نکردن تازیان به موالی در خواندن نماز از دیگر موارد پستشماری موالی محسوب میشود. و جالب انست که اگر هم بالفرض اعراب به موالی اقتدا مینمودند به آنان میگفتند که برای فروتنی و تواضع نسبت به خداوند چنین کاری انجام دادهایم.
– عربان به هنگام مهمانی موالی را ولو اینکه دانشمند و متقی و مؤمن بود اجازهٔ نشستن بر سر سفره نمیدادند و او را بر سر راه مینشاندند تا همگان دریابند که او از اعراب نمیباشد.
– معاویة بن ابو سفیان بدان حد موالی را پست میشمرد که از بیم انکه آنان به سبب افزون گشتن تعدادشان دردسرساز گردند تصمیم به نابودی و سربه نیست نمودن آنان و یا حداقل برخی از آنان گرفت لیکن سرانجام بر اساس مشورت یارانش از اجرای چنین تصمیمی خودداری نمود. به واقع از این جریان میتوان به عمق تفکر نژادپرستانهٔ عربان پی برد؛ خلیفهٔ مسلمین به حدی این موضوع به ذهنش لانه کردهاست که انگار میخواهد هزاران گوسفند را سر ببرد و هیچ عیبی هم در این عمل نمیبیند.
– اعراب موالی را به کنیه صدا نمیکردند و موالی را از داشتن کنیه منع میساختند در حالیکه یکی از رسوم و افتخارات تازیان خواندن یکدیگر به کنیه بود.
– عربان با موالی هرگز در یک ردیف راه نمیرفتند و آنان را علوج یعنی خدانشناسها و نادانان میخواندند.
– اگر کسی از تازیان میمرد موالی را اجازه نمیدادند تا به همراه دیگران بر آن میت نماز گذارند.
– حجاج بن یوسف حاکم عراق به روزگار امویان بر دستان موالی داغ مینهاد و نشان میگذاشت تا از سایر طبقات شناخته شوند.
– حجاج پس از شکست دادن ابن اشعث؛ آن دسته از موالی را که در معیت او بودند دستگیر نمود و برای آنکه آنان را پراکنده سازد و از اجتماع مجددشان جلوگیری نماید دستور داد تا به دست هریک از آنان نام سرزمینی را که بدانجا تبعید میشوند خالکوبی نموده و داغ زنند.
– اعراب به هنگامیکه چیزی میخریدند و به خانه بازمیگشتند اگر در میان راه با یکی از موالی روبرو میگشتند او را مکلف میکردند تا وسایل را به مقصد رساند.
– اگر عربی پیاده بود و فردی ازموالی را سواره میدید مولی را وادار میساخت تا مرکب خویش را در اختیار او قرار دهد.
– تازیان، زن دادن به غیر عرب را نوعی بردگی و بندگی و ننگ میدانستند؛ آنان حاضر بودند حتی دختران خویش را به افرادی از پستترین قبایل عرب شوهر دهند امّا به هیچ وجه رضا به ازدواج انان با فردی از عجم نمیدادند.
– موالی اجازه نداشتند بدون اجازهٔ اربابان سابق؛ دختران خویش را شوهر دهند.
– به هنگام نبرد؛ اعراب، موالی را با پای پیاده و شکم گرسنه به آوردگاه میبردند و به آنان اجازهٔ سوار گشتن بر اسب و شتر را نمیدادند و پس از جنگ حتی اندک سهمی از غنایم به آنان نمیدادند.
با توجه به موارد فوق و صدها نمونهٔ مشابه دگر و اینکه کار غرور و خودپسندی اعراب درعصر امویان به حد افراط رسید بزرگزادگان و آزادگان ایرانی را طاقت به سرآمد و به قصد انتقام برخاستند. و البته برای پیروزی به دو گروه تفکیک گشته و دو روش متفاوت را درپیش گرفتند:
۱- شعوبیان که اشکارا بر ضد برتری عرب به مبارزهٔ فرهنگی روی آوردند و مبارزات کلامی را پیشهٔ خویش ساختند و مدعی گشتند که عرب را نه تنها هیچ مزیتی بر اقوام دیگر نیست بلکه خود از هر مزیتی عاری است.
۲- طرفداران مبارزهٔ مسلحانه که با علی و خوارج و سایر دشمنان بنیامیه همدست گشتند و به نبرد رویارویی با امویان دست یازیدند.