Search
Close this search box.

زمانه و اندیشه‌های آگوست کنت؛ بنیان‌گذار جامعه‌شناسی نوین

auguste contاگوست کنت واضع نام جامعه‌شناسی و به‌عنوان بنیانگذار جامعه‌شناسی نوین شناخته می‌شود. تابلوی علوم، سیر تکامل ذهنی بشر و توجه به جنبه‌های پویا و ایستای جامعه از اندیشه‌های برجسته‌ی اوست. کنت با اعتقاد راسخ به فلسفه‌ی اثبات‌گرایی معتقد بود باید برای علوم انسانی نیز حیثیتی مشابه علوم تجربی قائل شد، به این معنی که علوم انسانی نیز باید از ابزار پژوهش تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامع انسانی از سه مرحله‌ی الهی، فلسفی و علمی عبور کرده‌اند. در جوامع اساطیری، کاهنان رهبران جامعه به شمار می‌روند، در جوامع الهی که تبلور تاریخی آن قرون وسطی است، پیامبران و در عصر رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دوره‌ی کنونی (عصر علمی) دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبران جامعه خواهند بود. البته ممکن است در هر جامعه‌ای بازمانده‌های فکری اعصار گذشته رسوب کرده باشد. 

تفکرات کلی کنت 

هدف کنت آفرینش یک علم طبیعی جامعه بود که بتواند هم تحول گذشته‌ی نوع بشر را تبیین کند و هم مسیر آن را پیش‌بینی کند. گذشته از بنای علمی که بتواند قوانین حرکت حاکم بر بشر را در گذشت زمان تبیین کند کنت می‌کوشید شرایط لازم را برای استواری جامعه در هر زمان معین تاریخی تعیین کند. بررسی پویایی اجتماعی و ایستایی اجتماعی یعنی همان بررسی پیشرفت و نظم یا دگرگونی و استواری جامعه دو ستون بنیادی نظام ساخته و پرداخته او را تشکیل می‌دهند. کنت می‌پنداشت که جامعه‌ی بشری نیز باید با همان روشی مورد بررسی قرار گیرد که در جهان طبیعی به کار برده می‌شود. کنت می‌گفت علوم طبیعی در اثبات قانونمندی پدیده‌های طبیعی موفق بوده‌اند و توانسته‌اند کشف کنند که پدیده‌های طبیعی از یک رشته توالی منظم تحولی پیروی می‌کنند. این علم نوین به جای تکیه بر مرجعیت سنت، خود را بر ترکیب مناسبی از استدلال و مشاهده به‌عنوان تنها وسیله‌ی موجه برای کسب دانش متکی ساخت. درست است که هر نظریه‌ی علمی باید بر واقعیت‌های مشاهده شده استوار باشد اما واقعیت‌ها را نیز نمی‌شود بدون راهنمایی یک نظریه مشاهده کرد.

کنت علم جدید خود را ابتدا فیزیک اجتماعی نامید اما از آنجا که تصور می‌کرد اصطلاح او از سوی یک آمارشناس بلژیکی به نام کتله دزدیده شده، اصطلاح جامعه‌شناسی را ابداع کرد؛ اصطلاحی که از عناصر یونانی و لاتینی ساخته شده است. علم اجتماعی موردنظر کنت هم در روش‌های تجربی و مبانی معرفت‌شناسی و هم در کارکردهایش برای نوع بشر باید از الگوی علوم طبیعی پیروی کند. (توجه به مصلحت نظری و نفع عینی برای بشر). انسان برای اینکه محیط غیرانسانی‌اش را به‌نفع خود دگرگون سازد باید قوانین حاکم بر جهان طبیعی را بشناسد به همین‌سان کنش اجتماعی مفید برای بشر تنها با استقرار قوانین حرکت حاکم بر تکامل بشری امکان‌پذیر است و سامان اجتماعی و توافق مدلی بر یک پایه استوارند. اگر جامعه‌شناسی بتواند به انسان‌ها بیاموزد که قوانین دگرگونی‌ناپذیر تحول و نظم را در امور بشری باز شناسند، انسان‌ها یاد خواهند گرفت که چگونه این قوانین را در جهت مقاصد همگانی‌شان به کار برند. کار علم نه تسلط بر پدیده‌ها بلکه تعدیل آنهاست و برای اینکه چنین کاری انجام گیرد نخست باید قوانین پدیده‌های اجتماعی را باز شناخت. با جا افتادن این سیاق علمی نوین، انسان‌ها دیگر با مفاهیم مطلق نخواهند اندیشید بلکه برحسب و متناسب با وضع خاص یک جامعه درباره‌ی آن فکر خواهند کرد. این علم اثباتی نوین اقتدار سنت نوین را از اعتبار خواهد انداخت. پافشاری سرسختانه‌ی کنت بر اینکه هیـچ‌چیزی مطلق نیست و همه‌چیز نسبی است جان کلام آموزش‌های او را تشکیل می‌دهد. او به جای پذیرفتن حقایق جاودانه معتبر مذهبی‌، بر پیشرفت مداوم فهم بشری و خصلت تکمیلی کار علمی تأکید کرد اما کنت به هیچ روی اقتدار را یکسره نفی نکرد. تنها کسانی که به الزام‌های شدید روش‌شناسی علمی و اصول استشهاد علمی پای‌بندند می‌توانند حق راهنمایی امور بشری را برای خودشان قائل شوند. جامعه‌شناسی مستلزم این است که اکثریت مردم حق بررسی فردی‌شان را در موضوع‌هایی که برای تحقیق آنها واجد شرایط نیستند به افراد واجد شرایط واگذارند.

روش‌های بررسی

حال که جامعه‌شناسی وظیفه‌ی تبیین قوانین پیشرفت و نظم اجتماعی را برای خود قائل شده است با چه ابزار و وسایلی باید این وظیفه را انجام دهد؟ این وسایل همانی‌‌اند که در علوم طبیعی با موفقیت به کار رفته‌اند؛ مشاهده، آزمایشگری، مقایسه و روش تاریخی. مشاهده به معنای جست‌وجوی بی‌قاعده‌ی واقعیت‌های گوناگون نیست بلکه مشاهده‌گر جز به راهنمایی یک نظریه‌ی مقدماتی نمی‌داند که به چه واقعیت‌هایی باید بنگرد. بنابراین مشاهده تنها اگر از قوانین ایستا و پویایی پدیده‌ها تبعیت کند می‌تواند وجهه‌ی علمی داشته باشد. دومین روش تحقیق علمی یعنی آزمایشگری تنها به گونه‌ای جزئی در علوم اجتماعی کاربردپذیر است. آزمایشگری مستقیم در جهان انسانی امکان‌پذیر نیست. اما هر گاه که مسیر عادی یک پدیده به‌صورتی مشخص دستخوش آشفتگی شود، آزمایشگری می‌تواند انجام پذیرد. سومین روش، روش مقایسه‌ای است. در اینجا روش اصلی، مقایسه‌ی همزمان حالت‌های گوناگون و مستقل جامعه‌ی بشری در بخش‌های مختلف کره‌ی زمین را شامل می‌شود. با این روش مراحل گوناگون تکامل بشری را می‌توان در یک زمان مشاهده کرد. مراحل معینی از تحول بشر را که تاریخ تمدن غرب هیچ ‌قرینه‌ای از آن در دست ندارد می‌توان تنها با روش مقایسه‌ای مورد شناسایی قرار داد؛ یعنی با بررسی مقایسه‌ای جوامع ابتدایی. گرچه این هر سه روش علمی باید در جامعه‌شناسی به کار بسته شوند اما علم جامعه‌شناسی از همه بیشتر باید بر روش چهارم یعنی روش تاریخی توجه کند. مقایسه‌ی تاریخی در خلال اعصاری که بشریت طی آنها تحول یافته است جان کلام تحقیق جامعه‌شناختی را ارائه می‌کند.

قانون پیشرفت بشر

تکامل ذهن بشر به قرینه‌ی تکامل ذهن فردی صورت گرفته است. اونتوژنی یعنی تحول ارگانیسم فردی بشر، یادآور فیلوژنی یعنی تحول گروه‌های بشری یا تحول سراسر نوع بشر است هر یک از مفاهیم شاخص ما و هر شاخه‌ای از دانش‌ ما این سه وضع نظری متفاوت را به‌گونه‌ای پشت سر گذاشته است. وضع خداشناسی یا افسانه‌ای، وضع مابعدالطبیعی یا تجریدی و وضع علمی یا اثباتی. در مرحله‌ی خداشناسی ذهن بشر به‌دنبال ماهیت ذاتی هستی‌ها و علت‌های نخستین و غایی همه معلول‌هاست. در مرحله مابعدالطبیعی ذهن می‌پندارد که نیروهای انتزاعی و موجودات حقیقی می‌توانند همه‌ی پدیده‌ها را به‌وجود آورند. اما در مرحله‌ی نهایی یعنی مرحله‌ی اثباتی ذهن انسان جست‌وجوی بیهوده‌ی مفاهیم مطلق، سرچشمه‌ی گیتی و علل پدیده‌ها را رها می‌کند و وقت خود را به بررسی قوانین پدیده‌ها یعنی همان روابط دگرگونی‌ناپذیر توالی و همانندی اختصاص می‌دهد.