امسال نوزده سال از پایان نگارش رمان جننامه میگذرد. رمانی که در ایران اجازهی انتشار نیافت و لاجرم در سال آغازین دولت اصلاحات در انتشارات باران سوئد منتشر شد. هوشنگ گلشیری نگارش این رمان را در بحبوحهی سالهای جنگ ایران و عراق (سال شصت و سه) آغاز کرد و سیزده سال برای آن رنج کشید. اگرچه پس از گذشت سالها از فعالیت و مرگ گلشیری هنوز اهل فن او را با (شازده احتجاب) و برخی از داستانهای کوتاهش به یاد میآورند اما به اعتقاد نگارنده برای شناخت نویسندهای در قوارهی گلشیری بهعنوان یک نویسندهی آوانگارد که شناختی عمیق از ادبیات و خصوصاً ادبیات داستانی داشته است میبایست به کلیت آثار او توجه کرد.
گلشیری اگرچه بیشتر بهعنوان یک نویسندهی شاخص در ژانر داستان کوتاه شناخته میشود اما آثار بلند او نیز بیاهمیت نیستند. گلشیری نویسندهای است که به ذات ادبیات در آثارش وفادار است و انسان بهعنوان عنصری محوری برای او از اعتبار و اهمیت والایی برخوردار است. شناخت گستردهی او از ادبیات کلاسیک ایران از گلشیری نویسندهای ساخته است که همواره به جایگاه معنوی فرد توجه و به موقعیت او در مجموعهی ادراکاتش علاقهمند باشد.
زندگی طبقهای از اشراف قاجاریه در شازده احتجاب، گروهی از آدمهای متوسط و دونپایهی دوران پهلوی در جننامه و وضعیت سرگردان آدمهای معاصر در آینههای دردار از جمله علاقهمندیهای گلشیری به وضعیت انسانهای جامعه در رمانهای اوست است. این وضعیت البته در داستانهای کوتاهش هم نمود دارد و برجستهتر است.
جننامه در ایران منتشر نشد و آنچنان که میبایست در دسترس خوانندهی داخلی قرار نگرفت. روزگار پرشتاب تحولات سیاسی سالهای اصلاحات فرصت دیده شدن و خوانده شدن آن را از کتابخوانان گرفت و سه سال پس از انتشار آن نیز گلشیری برای همیشه به امامزاده طاهر کرج کوچید.
سیر نزولی ادبیات داستانی ایران از ابتدای دههی هشتاد، غرقابهای اقتصادی و سیاسی سالهای پس از آن و افول وضعیت کتابخوانی و علل دیگر بخش زیادی از ادبیات معاصر ایران را به حاشیه راند. بازخوانی و نگاهی به یکی از آثار برجستهی نسل طلایی ادبیات ایران برای الفبا فرصتی برای یادآوری است.
هوشنگ گلشیری به نسل دوم داستاننويسان معاصر ما تعلق دارد. جریان نوگرایی که در دههی طلایی ادبیات ایران، طلایهدار فرمی از قصهنویسی مدرن بود با او و همنسلان او شکل گرفت.(حلقه ی اصفهان) و نویسندگان نواندیشی که محصول جهش به سرزمینهای نامکشوف ادبیات بودند هر یک در برههای خاص به تلاشهای مقدسی دست یازیدند که بعدها توانست به سرفصلهای تازهای در نگاه نویسندگان دیگر بینجامد.
گلشیری و خانوادهی او حداقل در چهار دههی گذشته هر کدام سهم بهسزایی در خلق و تداوم این نگاه داشته و دارند. گلشیری دست کم از«شازده احتجاب» به این سو اصرار و استمرار نگاه نواندیش خودش را در داستان به اثبات رسانده است. مجموعهی مقالات او در«باغ در باغ»، رمان «آینههای دردار»، مجموعهی «دست تاریک دست روشن» و خاصه «خانه روشنان» همگی به این نکته صحه میگذارند. «جننامه» اما در این میان فصلی دیگر در کارنامهی گلشیری و خارج از نگاه جستجوگر او نبوده و نیست. اما به قول معروف (چیز الاّ حده) و منحصر به فردیست. شاید بتوانم درادامه به گوشههایی از این ویژگیها اشاره کنم.
«میرزا حسین» کارمند دفترخانهی اسناد رسمی، جوانی سی ساله و میراثدار صندوقچهی اسرارآمیز «عمو حسین» است. عمو حسین در گذشته به کار احضار روح و ارتباط با اجنه اشتغال داشته و حال، میرزا ادامهدهندهی راه او اما به گونهای دیگر است: [ …. من میخواهم ـ اگر بشود این همه آدم را سلول به سلول ساخت ـ با نوشتن احضارشان کنم، مثل همان دفتر معاملات سالهای قبل که توی کمد اتاق آقا هست، کنار هم چیدهامشان. کافی است شماره و سال سندی را بدانم تا همهی سابقهاش را پیداکنم، صورتوضعیت همهی آن املاک و مستغلات، ماشینهای سواری، دوج یا انترناش که دست به دست شدهاند، گو که خانه را خراب کنند، یا ماشینها اسقاط بشوند و دیگر هیچ بنی بشری نخواهد که بخردشان. من هم همینطور باید بنویسم، کلمه به کلمه، و هر کلمه یا جمله به ازای یک سلول تا بعد به ناگهان این جهان چرخان و سرگردان را… نه، نه پیشاپیش نباید حرفش را بزنم.]
چاپ اول صفحه ۲۴۰- باران/ سوئد