سرکوبی ظالمانهی قیامهای علویان در قرن دوم هجری، باعث پراکنده شدن علویان در سراسر جهان اسلام شد و این پراکندگی باعث ترویج فکر شیعه و علاقهی مردم به اهل بیت نبوی گردید. شهادت یحیی بن زید در خراسان چنان داغی بر دل مردم آن دیار گذاشت که اولاد خود را یحیی نامیدند، تا یاد و خاطرهی آن شهید سرافراز، برای همیشه در تاریخ زنده بماند. به خاطر فشارهای عباسیان، بلاد دیلم و گیلان، یکی از مکانهایی بود که علویان به آن روی آوردند. گویا یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، برادر نفس زکیه، اولین علویای است که به سوی دیلم رهسپار شد. یحیی بن عبدالله محض در سال ۱۶۹ هـ. در قیام فخ شرکت کرده و بعد از اتمام جنگ مخفیانه و به همراه حجاج ایرانی به سوی ایران آمد و در مناطق کوهستانی و دوردست دیلم سکنی گزید. یحیی در آن مناطق به تبلیغ امامت خویش پرداخته و توانست یارانی بیابد. خبر جمعآوری یار و یاور و تهیهی مقدمات قیام به گوش هارونالرشید رسیده و وی فضل بن یحیی برمکی را با سپاهی پنجاه هزار نفر راهی دیلم کرد. فضل در دیلم به وسیلهی تطمیع و تهدید، بزرگان و صاحبمنصبان را از پیرامون یحیی پراکند و با دادن امان به یحیی، با وی به مصالحه رسید و یحیی صلح را پذیرفت. یحیی به همراه فضل برمکی به بغداد وارد شده و مورد استقبال هارونالرشید قرار گرفت و اموال زیادی به یحیی بن عبدالله بخشید. اما وی شدیداً تحت مراقبت جاسوسان حکومت بود. یحیی با اجازه از فضل بن یحیی برمکی به حجاز سفر کرد، و دیون حسین فخی را پرداخت. هارونالرشید از سفر یحیی ناراحت شده و با فتوای ابوالبختری، فقیه و محدث معروف، فرمان دستگیری یحیی را صادر کرد و وی به زندان افکند. یحیی بن عبدالله در زندان مخوف عباسیان در سال ۱۷۶ هجری بر اثر سختیهای زندان و بیماری درگذشت. یعقوبی در این باره مینویسد: «از مردی که با یحیی در زندان بود شنیدم که یحیی به او گفته است که نُه روز است که بدون آب و غذا سپری کرده است.» (تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۲، ص۴۱۲ـ۴۱۳)
طبرستان و داعی کبیر
حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسین بن علی بن ابیطالب، ملقب به داعی اول، داعی کبیر و داعی الی الحق (داعی الحق)، که در زمان متوکل به ری فرار کرده بود، به درخواست مردم طبرستان در سال ۲۵۰ هجری از ری به طبرستان رفته و از مردم بیعت گرفت. حسن با کمک مردم، عامل حکومت طاهریان در طبرستان را اخراج کرده و در شوال ۲۵۰ هجری وارد آمل، مرکز طبرستان شد. حسن بن زید بعد از هفت روز که در آمل بود، رهسپار ساری شد و مردم ساری که از ظلمهای حاکم طاهریان به ستوه آمده بودند، دعوت حسن بن زید را پذیرفته و شهر ساری با مقاومت کمی تسخیر شده و داعی کبیر با پرچمهای سفید وارد ساری شد. او بعد از چهل روز اقامت در ساری به آمل بازگشت. طاهریان ساکت ننشسته و سپاهی عظیم رهسپار طبرستان کردند و آمل را باز پس گرفتند، ولی دوباره داعی آن را پس گرفته و به سوی گرگان رهسپار گردید. این جنگ و گریز تا پایان عمر داعی الی الحق ادامه داشت، ولی داعی را از اجراء امور مذهبی باز نداشت. ابن حوقل در کتاب صورة الارض که در حدود سال های ۳۲۰ـ۳۴۰ هجری کتاب خود را نوشته است، دربارهی مسلمان شدن مردم دیلم مینویسد: «مردم دیلم در تمام ایام اسلام کافر بودند تا ایام حکومت حسن بن زید که برخی از آنان مسلمان شدند و اگرچه تا امروز در حدود سال ۳۲۰ هـ. در کوههای آن کافر وجود دارد.» (ابن حوقل، صورة الارض، ص۳۷۷، تصحیح لیدن)
داعی کبیر در سال ۲۵۲ هـ. در آمل به اطراف نامه نوشت و مردم را به اسلام شیعی دعوت کرد. مرعشی در تاریخ طبرستان عین نامه را آورده است. وی مینویسد: «داعی به دیلمان و گیلان نوشت: ما از شما میخواهیم که به کتاب خدا و سنت رسول و آنچه از حضرت امیر مؤمنان و امام متقین علی بن ابیطالب(ع) در اصول دین و فروع رسیده است، عمل نمایید و علی را برتر از تمام امت دانسته و شدیداً شما را از قول به جبر و تشبیه نهی میکنم و شما را امر میکنم به جهر به بسم الله الرحمن الرحیم و خواندن قنوت در نماز صبح و پنج تکبیر بر میت و ترک مسح بر خفین و به حی علی خیر العمل در اذان و اقامه هر کس امر ما را مخالفت کند، از ما نیست.» (سید ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص۲۰۶.)
از نکات قابل توجه این فرمان تأکید به شعائر شیعی، نقد شدید جبرگرایی و تشبیه و تجسیم و تفصیل حضرت امیر بر دیگر صحابه است که اصول اساسی تشیع را تشکیل میدهند. حسن بن زید بعد از بیست سال حکومت که همیشه در جنگ و گریز گذشت در سال ۲۶۹ هجری بیمار گشته و در سال ۲۷۰ از دنیا رفت و طبق وصیتش، برادر وی، محمد بن زید فرمانروای طبرستان شد.
محمد بن زید در گرگان
برخی از نویسندگان از محمدبن زید با لقب داعی صغیر یاد کردهاند، ولی مرعشی این را نپذیرفته و معتقد است که داعی صغیر لقب حسن بن قاسم، جانشین ناصر اطروش، که از سال ۳۰۴ هـ. تا ۳۱۶ بر طبرستان و گیلان حکومت کرد میباشد. محمد بن زید با اطلاع از مرگ برادر از گرگان مقر حکومتش در زمان حسن بن زید به آمل وارد شد و مردم با وی بیعت کردند. هفده سال حکومت وی بر طبرستان به جنگ و گریز سپری شد. وی بیش از ده بار جنگید و همیشه در حال جنگ بود، تا این که در سال ۲۷۸ هـ. سامانیان با سپاهی عظیم به طبرستان لشکر کشیده و محمد بن زید در جنگ با سامانیان کشته شد. سامانیان سر او را از تنش جدا کرده و بدنش را در گرگان مدفون ساختند و اکنون نیز قبری به نام داعی در آن جا مشهور است. حکومت زیدیان در طبرستان با کشته شدن محمدبن زید به صورت موقت از بین رفت، ولی خیلی زود به دست ناصر اطروش احیاء شد. ابن ندیم در فهرست خود حسن بن زید، داعی کبیر را صاحب تألیفاتی با عناوین کتاب الجامع فی الفقه، کتاب البیان و کتاب الحجة فی الامامة معرفی می نماید، ولی عبدالرفیع حقیقت در کتاب جنبش زیدیه در ایران به اشتباه، این کتابها را به محمدبن زید نسبت داده است. (عبدالرفیع حقیقت، جنبش زیدیه در ایران، ص۱۳۹ـ۱۴۰)
قیام ناصر اطروش در دیلمان
ابو محمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسین الشهید، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا، داعی الی الحق، یکی از مردان خدا و انسانی شریف از سلالهی نبوی و علوی است. گویا وی در زمان داعی کبیر به طبرستان آمده و به تعلیم و تعلم مردم آن دیار که به تازگی مسلمان شده بودند، پرداخته است. بعد از کشته شدن محمد بن زید، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی گیلان و دیلمان با وی بیعت کردند. مرعشی در این زمینه مینویسد: «مردمانی که از طریق زردشتی به یمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزار بار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین و مأتین ۲۸۷ هـ. خروج کرد و با خلقی انبوه رو به آمل نهاد. در جنگ با سامانیان سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند. سید دیگرباره در سال ۲۹۰ هـ. روی به طبرستان نهاد. چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سید، مظفر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود، به علت شکست مجدد از سامانیان باز به گیلان رفت. سید ناصر مدت چهارده سال به اجتهاد و علم مشغول بود. تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سید را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سید متوجه طبرستان شد و در سال ۳۰۱ هـ. به آمل شد و به سرای حسن بن زید داعی کبیر نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناه ها عفو فرمود سید احکام پادشاهی و امر و نهی ملک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم بود، بازگذاشت و او را بر فرزندان صلبی خود ترجیح داد سید را پسری بود ابوالحسین احمد و او امامی المذهب بود حرص دنیا او را حسن بن قاسم از راه سلامت بگردانید سید را گرفته و دستبسته به قلعه لارجان لاریجان فرستاد و اینچنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید.» (مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص۲۱۶ـ۲۲۱)
تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند، به خانهی ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانهنشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نمایندهی سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت گرگان را به وی سپرد. حلم ناصر اطروش یادآور رفتار بسیار زیبای جدش، رسول خدا(ص) است که در فتح مکه، خانهی ابوسفیان را که نماد شرک و رئیس دشمنان او بود، خانهی أمن معرفی کرده و فرمود: «هر کس در خانهی ابوسفیان است، در أمان است، همچنانکه هر کس در مسجدالحرام است، در أمان است.»
با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشته و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسهای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج تشیع در سال ۳۰۴ هجری دار فانی را وداع گفت و دعوت حق را لبیک نمود. مرقد وی از آن زمان تاکنون در آمل زیارتگاه عام و خاص است. (احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، ص۶۰۲ـ۶۰۷) ابن ندیم دربارهی تألیفاتش مینویسد: «او دارای آثاری است؛ مثل کتاب الطهارة؛ کتاب الاذان و الاقامة… و بعد از شمردن پانزده کتاب از وی، مینویسد: اینها، کتابهایی بود که ما دیدیم. برخی از زیدیه معتقدند که ناصر اطروش حدود یکصد کتاب دارد، ولی ما آنها را ندیدهایم. پس هر کس که کتاب ما را دیده و از کتب ناصر اطروش خبر دارد، به کتابهای ناصر اطروش در موضع کتاب ما بیفزاید.» (ابن ندیم، فهرست، ص۲۴۴)
طبرستان بعد از ناصر اطروش
گویا بعد از مرگ ناصرالحق، فرزند ناصر، حسن بن قاسم را به فرماندهی علویان طبرستان انتخاب کرده و او را به داعی صغیر ملقب ساخت. از مشکلات پیش روی حسن بن قاسم، مخالفت دیگر فرزندان ناصر با این انتخاب بود، ولی خیلی زود مسئله به نفع داعی صغیر پایان پذیرفت. حسن بن قاسم بعد از فراغت از اختلافات داخلی به تصرف نواحی جدید اندیشید. او لیلی بن نعمان را در سال ۳۰۹ هـ. به سوی سمنان و دامغان فرستاده و وی توانست این نواحی را به تصرف خود درآورد. ولی در جنگی با سامانیان آنها را از دست داده و لیلی بن نعمان نیز کشته شد. سامانیان در سال ۳۱۰ هـ. و ۳۱۶ هـ. به آمل لشکر کشیده و حسن بن قاسم در این سال کشته شد و اینچنین حکومت زیدیان در طبرستان، بعد از حدود شصت و اندی سال به پایان رسید. بعد از انحلال حکومت علویان در طبرستان، زیدیان این مناطق به کوهها پناه برده و به زندگی خود ادامه دادند و هر از چند گاهی از فردی از علویان که در آن مناطق قیام میکرد، حمایت میکردند و خیلی سریع سرکوب میشدند. (مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص۲۲۱ـ ۲۲۵)
ابن داعی در گیلان
ابوعبدالله محمدبن حسن بن قاسم، فرزند داعی صغیر، معروف به المهدی لدین الله، در جوانی به همراه معزالدولة بویهی که به تازگی قدرت آل بویه را گسترش داده بود به بغداد رفت و به کسب دانش پرداخت. پس از چندی شورش نموده و تعدادی دیلمیان را همراه خود ساخت. این عمل باعث زندانی شدن وی گردید. معزالدوله به وی نقابت علویان بغداد را پیشنهاد کرد و وی پذیرفت، ولی طاقت نیاورده و در سال ۳۵۳ هـ. به سوی دیلم رهسپار گردید و قیام کرد. او تا سال ۳۵۹ هجری با حاکمان محلی در جنگ بود، تا این که در این سال درگذشت. (مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، ص۲۴۳ـ۲۵۹)
زیدیه شمال ایران از قرن چهارم تا ظهور صفویه
در این زمان که سلسلهی حکومت علویان در شمال ایران برچیده شد، سلسلهای شیعی با نام آل بویه در حال نضج بود. آل بویه در شمال ایران و از دیلم به پاخاسته و در سال ۳۲۲ هـ. شیراز را تسخیر کردند و حکومت آل بویه را بنا نهادند و در سال ۳۳۴ هـ. بغداد را فتح کردند و حدود یکصد و بیست سال بر بسیاری از مناطق جهان اسلام حکمرانی کردند. برخی آل بویه را طرفداران شیعی زیدی دانسته که با حضور در مناطق سنینشین، با سیاست حکومت کرده و هیچ گاه دیدگاه رسمی خود را به ظهور نرساندند. در این دوران زیدیان شمال ایران در انزوا و در کوهها زیسته و هر از چند گاهی امامت فردی از علمای زیدیه آل علی را میپذیرفتند. بعد از ابن داعی از چند قیام، همچون قیام سید ثائربالله برادرزادهی ناصر کبیر یاد کردهاند که همهی آنها سریع به شکست انجامیده است. (مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص۲۲۵ـ ۲۲۸)
ائمه زیدیه شمال
از ائمه زیدیه شمال ایران میتوان از سید مؤیدبالله هارونی (م۴۱۱ق) یاد کرد. وی مکنی به ابوالحسین و به اسم احمد بن حسین بن هارون، از نسل زید بن امام حسن مجتبی(ع) است. وی در ابتدا امامیمذهب بود، ولی در اثر درس ابوالعباس احمد بن ابراهیم به مذهب زیدیه گرایش پیدا کرده و علم کلام را بر مشرب معتزله فراگرفت. وی گویا در درس ابوعبدالله بصری و صاحب بن عباد و قاضی عبدالجبار معتزلی شرکت کرده و از آنها علم آموخت و شاید وی از کسانی است که شیوه تفکر معتزلی حنفی را به شمال ایران آورد. زیرا ناصر اطروش به امامیه نزدیک است و فتاوایش شبیه امامیه است. زیدیان شمال ایران در سال ۳۸۰ هـ. با وی بیعت کرده و وی خروج کرد، ولی توفیق چندانی نیافت. زیرا شایع شده بود که ابوالحسین هارونی، ناصری (طرفدار مکتب ناصر اطروش) نیست. وی در سال ۴۱۱ هـ. در سن هفتاد و نه سالگی (یا هفت سالگی) وفات یافت و سید مانکدیم بر وی نماز خواند. ابوالحسین هارونی کتب بسیاری تألیف کرد و بعد از وی مورد توجه زیدیان ایران قرار گرفت. (مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمیان و جیلان، صص۲۶۱ـ۲۹۳)
یکی دیگر از بزرگان زیدیه شمال ایران، ابوطالب یحیی بن حسین هارونی، ملقب به سید الناطق بالحق، برادر ابوالحسین هارونی است. وی نیز نزد ابوالعباس و ابوعبدالله بصری معتزلی درس خواند و به تأیید فقه هادی الی الحق، رهبر زیدیه یمن، در مقابل فقه ناصریه پرداخت. و حدود شانزده کتاب در شرح و تفسیر فقه هادی نگاشت. تعدادی از زیدیان گیلان، بعد از وفات ابوالحسین هارونی، با وی بیعت کردند و وی را امام خویش دانستند. وی بعد از سیزده سال امامت در سال ۴۲۴ق [یا ۴۲۲ق] از دنیا رفت و در آمل مدفون گشت. (مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص۳۱۷ـ۳۲۱) بعد از وی ابوعبدالله حسین بن أبی احمد، معروف به حسین الناصر در سال ۴۳۲ به امامت زیدیان شمال ایران برگزیده شد و بهعنوان رهبر معنوی زیدیان مشغول به تدریس و تألیف گردید و تا سال ۴۷۲ق امامت را به عهده داشت و در این سال دار فانی را وداع گفت. (همان، صص۳۲۲ـ۳۲۴)
یکی دیگر از ائمه زیدیه شمال ایران هادی حقینی است که نام اصلی آن علی بن جعفر از نسل امام سجاد(ع) است که با دوران حکومت حسن صباح در الموت همزمان بوده و به دست اسماعیلیان در سال ۴۹۰ هجری کشته شده است. (همان، صص۳۲۵ـ۳۲۹)
یکی دیگر از ائمه زیدیه شمال ایران احمد بن یحیی معروف به سید ابوطالب اخیر است. وی از نوادگان ابوالحسین هارونی است که در سال ۵۰۲ ق مردم گیلان را به خویشتن دعوت کرد، ولی با مخالفت برخی از سادات دیگر زیدی روبرو شد. وی با اسماعیلیان وارد جنگ شده و از دو طرف افراد بسیاری کشته شدند. زیدیان یمن امامت وی را پذیرفته و قاضی ابوطالب بن ابی جعفر، فقیه زیدیه در یمن از امامت وی حمایت کرد. وی در سال ۵۲۰ ق در دیلم از دنیا رفت و وصیت کرد که قبرش مخفی باشد. زیرا میترسید که اسماعیلیان وی را نبش قبر کرده و جسد او را به آتش بسپارند. (همان، ص۳۳۵) عبدالجلیل قزوینی در کتاب النقص خود (که آن را در سال ۵۶۰ ق تألیف کرده است) دربارهی حضور زیدیه در ایران مینویسد: «زیدیان… در شهرری مدرسههای معروف دارند و فقهای بسیار بر این مذهب. در بلاد عالم چون جبال جیلان و دیلمان و یمن و طائف و کوفه و مکه این مذهب معروف است… در ری سادات بسیاری از نقیبان و رئیسان بر این مذهبند و مقبول الشهادة والعدالة… مثل سید امام ابوالفتح ونکی… و اهل کوفه بیشتر این مذهب دارند… و امیر مکه این مذهب دارد.» (عبدالجلیل قزوینی، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، صص۴۲۰ـ۴۲۱.)
سلسله آل کیا
گویا از زمان سید ابوطالب اخیر تا قرن هشتم، فردی از زیدیان شمال ایران خروج نکرده و بنیانگذار حکومتی نگردید، تا این که در قرن هشتم سلسلهی آل کیا در گیلان به وسیلهی سید علی بن سید امیر کیا ملاطی در سال ۷۷۶ق بنیان نهاده شد. از مذهب این خاندان اطلاعات چندانی در دست نیست. ولی بنابر برخی شواهد موجود در کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان میتواند حدس زد که مذهب آل کیا زیدیه بوده است. وی دربارهی سید مهدی کیا مینویسد: «هنگامی که… حضرت هدایت شعاری به لاهیجان نزول اقبال فرمودند و فقهاء و داعیان شرع… بیعت کردند، مجموع بر آن قائل شدند که آنچه شرط امامت است در مذهب زید بن علی(ع) که خصایل خمسه است، در او موجود است.» (مرعشی، تاریخ گیلان و دیلمستان، صص۴۰ـ۴۱ و ۴۵)
آل کیا تا ظهور صفویه در مناطق لاهیجان به فرمانروایی پرداخته و آخرین فرد این خاندان کارکیا احمد دوم ملقب به خان احمد گیلانی در سال ۹۷۴ ق از شاه طهماسب صفوی شکست خورده و سلسلهی آل کیا منقرض گردید. استاد رسول جعفریان از منوچهر ستوده، مصحح کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان و نویسندهی کتاب از آستارا تا استرآباد نقل میکند که خان احمد گیلانی در سال ۹۶۰ هجری آیین زیدی را کنار گذاشته و به تدریج تودههای مردم از مرام زیدی به مذهب امامیه درآمدند. (جعفریان، صفویه در عرصه دین، ج۱، صص۴۳ـ ۴۵)
این احتمال وجود دارد که با پذیرش مذهب امامیه توسط خان احمد گیلانی، وی به وسیلهی شاه طهماسب بر ولایت گیلان گمارده میشود و بعد از چندی خصومتی بین این دو پیش آمده و باعث گرفتاری خان احمد گیلانی میگردد، همچنان که دوباره خان احمد در سال ۹۸۵ هجری توسط شاه عباس اول بر ولایت گیلان گماشته میشود و در سال ۱۰۰۱ هجری دوباره اختلافات بالا گرفته و خان احمد در مقابل قوای شاه عباس اول شکست خورده و خان احمد به شیروان فرار کرده و در غربت از دنیا میرود و این چنین زیدیهی شمال ایران به مذهب امامیه گردیده و دیگر نام و یادی از زیدیان به جز در تاریخ نیست. (دائرة المعارف تشیع، ج، ص۲۱۱)
منـبـع: مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوىنژاد