اعوذ و الحمد للّه مىخواندم چنانک كسى پيش خداوندگار خود نشسته باشد و صد هزار ثنا و دعا مىگويدش و مىستايدش و مى زارد و مىنالد و عشقها عرضه مىدارد همچنان گويى اين حرفها كه مىخوانم و اين نظرهاى من به مودّت همچون اغانى و چنگ و رباب و دف و سرناست با معشوق خود و من همه جاى گردانم چنانک كسى رباب مىزند و در شهر مىرود و مىبينم كه اللّه هر ساعتى پياله نظر مرا پر از شرابى مىكند و من به وجه كريم او نوش مىكنم در ميان اين پوست و گوشت و در هر صاحبجمالى كه نظر كنم اللّه اجزاى مرا از آن مزه پر مىكند چنانک همه اجزاام مىشكفد و اينچنين نظر سبب صحّت تن است اما عزم كردن به چيزى ديگر جان كندنست و نقصان تن است اكنون اين خبث را از ميانه پاک كنم و دگرها را نوش كنم باز در گوشه دامن عرصه قهر اللّه مىنگريستم صد هزار سر مىديدم از تنه برداشته و پيوند از پيوند جدا كرده و از روى ديگر مىبينم صد هزار رود و جامها و اغانى و بيت و غزلها و بر گوشهی ديگر صد هزار خدمتكار رقّاص با وجد ايستاده و گل دستهاى جان را از روضهی انس بدست هر كالبدى بازداده و مىديدم كه همه روحها همين جزو لا يتجزّى بيش نيستند و همه پران شدهاند و بر اللّه مىنشينند و از اللّه مىخيزند و از اللّه مىپرند همچون ذراير در ضوء اللّه بىقرار باشند و مىديدم كه كالبدها همچون بستانيست كه اللّه آن را آب و هوا و رنگ و بوى مىدهد و كالبد چون گدايان چشم بازنهاده باشند كه تا اللّه آثار راحتها از كجا بفرستد (و اللّه اعلم).