Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب‌علیشاه» روز جمعه ۱۳۹۵/۶/۵ (خانم‌ها)‎

DrNour Ali Tabandeh Majzoub Alishah 7 vije

بسم الله الرحمن الرحیم

در این جشن‌ها که چراغ‌ریزون (چراغانی) می‌کنند، به اصطلاح ما می‌گوییم چراغ‌ریزون می‌کنند، اگر یک چلچراغ پر نور یا یک چراغ که مثلاً لامپش خیلی شدیدتر از بقیه باشه، اگر اون لامپ بزرگ را خاموش کنیم این لامپ‌های کوچک یه نوری می‌دهد که اتاق بازم روشن است و تاریک نیست. کتابی هم ممکن است بتوانید بخوانید یا حتی به زحمت خوب خوانده نشود. ولی به محض اینکه آن چراغ بزرگ را که روشن کردیم دیگه نمی‌توانیم هیچ کار دیگه‌ای بکنیم جز توجه به اون چراغ. می‌خواهید کتاب بخوانید از نور اون چراغ استفاده می‌کنید. هرگز چراغ را نمی‌گیرید و کتاب را نمی‌گیرید زیر یک چراغ کوچک یعنی نمی‌توانید بگیرید چون اون نور برایتان اثر ندارد. حالا در مورد همین  فکر کنید این مثالی که من زدم را منطبق کنید با زندگی، با همین زندگی که دارید. من نمیگم، خودتون فکر کنید. بنابراین وقتی که می‌آیید به این مجلس به مجلس فقر، اگر نیایید مجلس فقری .. اگر نیایید با یک چراغ با سه چهار نفری خودتون با هم دوستانه جلسه‌ای دارید خب می‌نشستید حرف می‌زدید. ولی اگر می‌خواهید مجلس بیایید باید در مقابل سایرین هم متعهد باشید که آرام‌کننده باشید و از چراغ‌هایی که در مجلس هست استفاده کنید نه اینکه چراغ‌ها را خاموش کنید و بیایید. مجلس درویشی یکی از یه نوری است که اون نور دیده نمی‌شود جز برای بعضی اشخاص، شاعر گفته بود دوش رفتم به سر باده‌فروش دیدم آنجا محفلی بوده روشن از نور حق نه از نیران این نور حق را  اگر هر کسی ببیند، روشن است برایش. ولی نوری نیست که همه بتوانند ببینند و برای اینکه از آن نور در یک مجلسی استفاده کنیم باید نورهای دیگر را قبول نکنیم و نورهای دیگر را در مقابلش نگذاریم و دنباله‌روی آن نورها نشویم.

همتون معمولاً در روز جمعه تعطیل هستید. روز جمعه مدرسه‌ها تعطیله، ادارات تعطیله و خیلی‌ها می‌آیند برای اینکه یه گردشی بکنند میان تو باغ. من خودم اون وقت‌ها که فرصت داشتم و کاری نداشتم می‌آمدم تو باغ صالح‌آباد. اونجا نگاه می‌کردم یا حالا اینجا میام توی این پارک‌هایی که هست گردش می‌کنم. حالا این مجلس از اون قبیل مجلس‌ها نیست، یعنی اگر می‌خواهید گردش کنید و می‌خواهید یک روز تعطیل رو به خوبی خودتون که نگاه می‌کنید بگذرونید، این مجلس از اون قبیل مجلس‌ها نیست. این مجلس باید خیلی منظم و خیلی بی سرو صدا باشد، نه مثل سینما که نشستید دارید تماشا می‌کنید یه نفر تازه می‌آید، یا یک نفر تازه می‌خواهد برود و بلند شده راه می‌رود که جلوی شما را می‌گیرد جلوی اونای دیگه رو می‌گیرد. هر وقت سینما رفتید بله، حق دارید تا حدی این کارها را بکنید ولی در اینجا در مجلسی که همه می‌آیند تا همدیگر را ببینند و می‌آیند از صحبت‌هایی که می‌شود استفاده کنند نباید اینجوری باشد. یک وقتی یادم می‌آید خیلی پیش بود شاید ۷۰- ۶۰ سال پیش بود در اون سن من سیری داشتم در اجتماع و گردش می‌کردم هم گردش ظاهری هم گردش فکری و از اجتماع و حرف‌های آن اجتماع استفاده می‌کردم. زمانی در مجلس، مجلس شورای ملی اون وقت‌ها بود که تصمیم می‌گرفتند در مورد قوانین، یه قانونی مطرح بود مرحوم فیروز‌آبادی رفت پشت تریبون و شروع کرد به صحبت یه مقدار از فضایل نماز یه مقداری از مضرات مواد مخدر و مشروبات صحبت می‌کردند وسط حرفش مرحوم مدرس که خودش از علما بود دست بلند کرد و گفت: آقای فیروزآبادی این حرف‌هایی که شما می‌زنید جایش اینجا نیست اینجا دو تا منزل درست کردند. یکی اینجاست یکی اون طرف؛ این مجلس اینجا برای این است که حرف‌های دولتی زده شود و مجلس اون طرف برای وعظ و خطابه است شما برو اونجا حرف بزن یعنی در واقع گفته بود که اینجا جایش نیست هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.

حالا این مقدمه خودش خیلی مفصل شد برای این است که می‌خواهم خواهش کنم که بعد از این به محض اینکه من آمدم تو مجلس یعنی مجلس درویشی می‌شود به محض اینکه آمدم ساکت شده و بگذارید که همه از صحبت‌هایی که می‌شود استفاده کنند که متأسفانه با وجود تذکرهایی که چند بار دادم مع‌ذلک اینجور نشد من می‌آیم اینجا می‌نشینم بیکار، مهم‌ترین وسیله‌ی ارتباط انسان‌ها با یکدیگر همین کلمات و حرفه؛ یعنی ما یک معنایی در ذهنمون می‌پرورونیم بعد می‌خواهیم  آن معنایی که در ذهنمون هست را به ذهن مخاطبون حالی کنیم، اگر در این وسط یک فاصله‌ای، مانعی ایجاد شود بر آن سخن لطمه وارد می‌شود و انسان‌ها با هم ارتباط پیدا نمی‌کنند که امروز دنیا گرفتار چنین وضعیتی است. هیچ‌کس حرف دیگری را نمی‌فهمد و باور نمی‌کند. حالا برای اینکه ما بتوانیم تمرین کنیم در این مجلس که قاعدتاً باید حرف‌هایی که گفته می‌شود بشنوید و درک کنید حرف دیگری نزنید. مهم‌ترین ارتباط ما با همدیگر همین مسأله‌ی زبان است. ان‌شاءالله خداوند به ما توفیق بده که به وظایف خودمان رفتار کنیم، هر سخنی را می‌خواهید در جای خودش بگویید. اون داستان قوز بالا قوز که می‌گوید یک قوزی رفت حمام وقتی آمد بیرون قوزش برداشته شده بود، قوزی دیگری از این پرسید که چکار کردی که قوز پشتت برداشته شد. گفت من رفتم تو حمام دیدم جشنی است حالا واقعیتش را کار نداریم مثل است. دیدم اجنه جشن گرفتند منم دست‌زنان می‌رقصیدم یعنی در جشن اونها شرکت می‌کردم بعد که تموم شد یکی از این اجنه آمد گفت چی می‌خواهی از من که برات انجام بدم. گفتم من یه قوزی پشتم هست این را می‌خواهم بردارم .برداشت بدون دردی و خوب شدم. این دیگری یاد گرفت دفعه دیگه رفت حمام همین حرفی که این قوزی زده بود را انجام داد یعنی وارد که شد می‌رقصید و شادی می‌کرد بعد آخر مجلس اجنه آمد همان قوز اون مرد را که برداشته بود آورد گذاشت رو قوز این دیگری، یعنی بالای این قوزش یک قوز دیگه‌ای گذاشت برای اینکه موقعیت‌شناس نبود. این مرتبه، مجلسِ اجنه برای مرگ یکی بود که به هیچ وجه به صورت شادی نباید برخورد می‌کرد و این از روی تقلید انجام داد. حالا مواظب باشید در هر جایی مثل و مطابق مصلحت خود آن زمان رفتار کنید ان‌شاءالله.