پیامبر(ص) فرمود: «هیچ آیهای در قرآن نیست جز آنکه ظاهر و باطن دارد.» از امام باقر(ع) درباره این سخن پرسیده شد، فرمود: «ظاهر قرآن همان تنزیل آن، و باطن قرآن، تأویل آن است.»[۱] طبیعت بیان قرآن این است که ظاهری آشکار و باطنی پنهان دارد. ظاهر قرآن، چیزی است که بر اساس تنزیل آن استفاده میشود، یعنی با کمک شواهدی هنگام نزول، مفهومی محدود در چارچوب مناسبتی که موجب نزول آیه شده است استفاده میگردد و از آن فراتر نمیرود. این دلالت، دایرهای محدود دارد. لیک در پس این دلالت ظاهری، دلالتی بر مفهومی عام وجود دارد که از فحوای کلام، پس از الغای خصوصیات برآمده از اسباب نزول برمیآید. این مفهوم گسترده، مقصود اصلی است که هدف کلام را شکل میدهد و همین، تأویل آن است، یعنی مفهوم سخن در نهایت بدان بازمیگردد.
نمونهاش این آیه است: «و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون. بالبیّنات و الزُبر: پیش از تو جز مردانی که بدیشان وحی میکردیم، نفرستادیم. پس اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید، [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشتهها [فرستادیم]»[۲] این آیه، خطاب به مشرکان است، آن هنگام که در امکان مبعوث شدن بشری، تشکیک نمودند: «قالو ما انزل الله علی بشر من شیئ: گفتند: خدا چیزی بر بشری نازل نکرده.»[۳ ] قرآن به آنان پیشنهاد کرد که در این باره از اهل کتاب بپرسند: «فسئل الذین یقرءون الکتاب من قبلک: از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] میخواندند، بپرس٫»[۴] این معنا، مفهوم ظاهر تنزیل آیه است که به افرادی خاص، مسألهای ویژه و زمانی مشخص، محدود میباشد…
لیک اگر آیه به همین معنی ظاهری با دایره کوتاهش محدود میگشت، پس از سپری شدن آن دوره، هیچ گونه فایدهای در آیه ـ جز گزارش ماجرایی سپری شده ـ باقی نمیماند! و اگر دقت نظر در مفاد عام آیه که از فحوای آن پس از الغای خصوصیات بیارتباط با اصل معنا برمیآید صورت نمیگرفت، هر آیهای تاریخی مصرفی مخصوص به خود داشت و در مسیر ابدیت جاری نمیگشت! نیک روشن است که در آیه یاد شده، مشرک بودن مخاطبان، خصوصیتی ندارد، بلکه ملاک، جهل آنان به حقیقت امر است؛ چنان که مسأله نبوت نیز خصوصیتی نداشته و مراد، هرگونه ناآگاهی از مسائل شریعت است. همچنین «اهل کتاب» بودن کسانی که مورد پرسش واقع شدند نیز خصوصیتی ندارد و صرفاً دانایی آنان نسبت به آنچه مشرکان نمیدانستند، اهمیت داشته است؛ بنابراین مفاد آیه چنین میشود: هر کس که مسألهای از مسائل شریعت را نمیداند، شایسته است در آن مورد به دانایان مراجعه نماید: «جاهل باید در آنچه نمیداند به عالم مراجعه کند.» و این است مفهوم عام آیه که از فحوای آن استفاده میشود، و این معنا «باطنی» است، یعنی بر کسانی که نگاه خویش را به ظاهر ابتدایی آیه محدود سازند، پنهان میماند. این مفهوم عام، همان تأویل آیه است، یعنی بازگشت آن در پایان کار. مفهوم یادشده، مقصود اصلی آیه میباشد که جاودانگی آن را برای همیشه تضمین میکند.
امام باقر(ع) فرمود: «اگر آیهای که در مورد گروهی نازل شده ویژه آنان بود، با مرگ آنان، آیه نیز نابود میگشت و در این صورت، از قرآن چیزی باقی نمیماند! در حالی که قرآن، چونان خورشید و ماه، پیوسته در جریان است، هر زمان مصداقی از آن فرا رسد، مفهوم آیه تحقق مییابد…»[۵]
بر این اساس، قرآن با مفاهیم عام و محتوای فراگیر بطنهای خود، شایستگی بقا را دارد و برای همیشه جریان مییابد. لیک شناخت این مفهوم و استخراج این بطنها، نیازمند دقت نظر و تأملی است که ویژه افرادی خاص از راسخان در علم است، چنان که امام باقر(ع) فرمود: «ما آن را میدانیم» و این آیه را تلاوت فرمود: «و ما یعلم تأویله الا الله و الرّاسخون فی العلم: تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند.»[۶]
رسول خدا(ص) فرمود: «قرآن، ظاهری و باطنی دارد. ظاهر آن حکم،[۷] و باطن آن علم[۸] است. ظاهرش زیبا و باطنش ژرف میباشد… شگفتیهایش را پایانی نیست و غرایب آن فرسوده نمیگردد.»[۹] از همین جاست که عبارات (ظاهری) قرآن برای تودههای مردم با وجود تفاوتها در سطح، و اشارت (پنهان) آن برای خواص (دانشمندان الهی راسخ در علم) است، آن سان که امام صادق(ع) فرمود.[۱۰]
آیات محکم و متشابه
«هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیاتٌ محکمات هُنّ اُمالکتاب و اُخَرُ متشابهات: اوست کسی که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهای از آن، آیات محکم [صریح و روشن] است. آنها اساس کتابند و [پارهای] دیگر متشابهاتند…»[۱۱]
در قرآن، آیات محکمی وجود دارد که مراد آنها آشکار است و به بیان تکالیف، احکام، اندرزها، آداب و موارد مشابه آن پرداختهاند. این بخش، حجم فراوانی از آیات را در بر میگیرند که بیشتر آیات را شامل میگردد. این آیات، اساس قرآن میباشند؛ یعنی مرجع امت اسلامی برای شناخت حلال و حرام، و سنتها و اخلاق.
بخشی دیگر، آیات متشابهی هستند که مراد از آنها روشن نیست. شمار آنها، اندک و موضوعشان اصول معارف، و مبدأ و معاد است و ژرفای مفهوم آنها، از غیر ژرفاندیشان، پنهان میماند… همچون آیه «الله نورالسماوات و الارض: خداوند نور آسمانها و زمین است.»[۱۲] وجهشبه در آیه به جهت دقیق بودن و ظرافت، پنهان میماند و صرفاً مفهوم ظاهری آیه یعنی نوربخش بودن خداوند برای آسمانها و زمین، قابل شناخت میباشد و عموم مردم، همین معنا را از ظاهر آیه فهم میکنند و بدان قناعت مینمایند؛ ولی خواص، وجهشبه آن را در ژرفای نهانش درمییابند. این معنا آنسان که فیلسوف نامی، ابنرشد اندلسی تشریح نموده،[۱۳] قائم به ذات بودن خدای تعالی، و چونان نور، روشن بودن و همزمان، نورانی کردن اشیای دیگر است.
مهم آن است که آیا متشابه نیز، در مفهوم ظاهری خود، نزد عموم مردم آشکار بوده آنسان که بدان قانع میگردند و هیچگونه پیچیدگی در آن نمیبینند، هرچند ظرافتها و نکات دقیق موجود در آیه، بر غیراهل دقت و دانش و معرفت، پوشیده میماند؛ بنابراین تمامی آیات قرآن، براساس مفهوم ظاهری، برای تودههای مردم روشن و آشکارند، هرچند زوایای درونی آنها بر غیر افرادی ویژه از راسخان در علم، پنهان است و براین اساس، هیچ یک از آیات به طور مطلق غامض و پیچیده به شمار نمیروند.
پاسخ به یک شبهه
گاه برخی پیرامون زبان وحی چنین میپرسند که این زبان، مربوط به جهان بالاست و با زبان زمینیان و اصطلاحات و عرف آنان، سنخیتی ندارند؛ بنابراین زبان وحی، سلسلهای از تعبیرات رمزی، اشارات و احیاناً استعارههایی است که از افاده تمامی مقصود، نارسایند و ناسازگاریهای موجود در ظاهر تعبیرات بسیاری از کتابهای منسوب به وحی آسمانی، به همین جهت است!
لیک این شبهه را غربیها افکندند تا موضع خود را در برابر کتابهایی که وحی آسمانی پنداشتهاند توجیه نمایند؛ چه، در این گونه کتابها مطالب بیارزش فراوانی وجود دارد و آنان تلاش نمودهاند با این گونه توجیهات سرد و سست، پردهای بر رویشان بیفکنند… نیک روشن است که این مطالب موهوماتی بیاساس است که دستانی ناپاک به هدف تحریف وحی آسمانی فراهم آوردند و هیچ شباهتی با آنچه در قرآن آمده ندارد، کتابی که با عنایت الهی، از هرگونه تحریف مصون است: «انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون: بیتردید ما این قرآن را نازل کردیم و قطعاً نگهبانش خواهیم بود.»[۱۴] بنابراین نه تنها ناسازگاری و تناقض، که هیچ پیچیدگی و غموضی نیز در آن وجود ندارد.
باری، در قرآن گونهگونی در بیان وجود دارد، آن سان که آن را در سطوحی متفاوت و بر فراز یکدیگر قرار میدهد و گاه به قله فرازمندی از بیان میرسد که جز دست دانایان نکتهسنج و صاحبان نبوغ بدان نرسد؛ لیک این مطلب به هیچ روی موجب غموض و پیچیدگی آن نمیشود، پس از آنکه مفهوم ابتدایی ظاهر آن برای تودههای مردم آشکار است، چنان که پیشتر گذشت. اکنون پیرامون گونه گونی مفاهیم قرآن، که موجب تفاوت فهمها میگردد، مقداری سخن میگوییم.
گونهگونی مفاهیم قرآن
مفاهیم قرآن براساس گونهگونی مقاصد و اهداف سخن، متنوع میباشد. به همین جهت درجات بلندا و فرازمندی بیان، متفاوت میگردد. هرچند همگی از بالاترین درجه بلاغت برخوردارند، بنابراین میتوانیم تنوع یاد شده را به اختصار به چهار نوع تقسیم نماییم:
۱ـ احکام و تکلیف: که با زندگی عملی آدمی ارتباط دارند، چونان وظایف عبادی، معاملات و مانند آن. این گونه، باید در سطح فهم عمومی باشد؛ چرا که تودههای مردم براساس تکلیف، مخاطب آن میباشند. مانند آیه «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون: ای مردم، پروردگارتان را که شما، و کسانی را که پیش از شما بودهاند آفریده است، بپرستید، باشد که به تقوا گرایید.»[۱۵] پس هر کس با زبان عربی و سبکهای کلامی عرب آشنا باشد، درمییابد که این آیه، خطاب به همه مردم و تکلیفی متوجه تمامی آنان است و مفهوم آن را به طور کامل و بیهیچ ابهام و اجمالی فهم مینماید. این چنین است آیات: «واقیموا الصلوه و آتوا الزکوه: نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید»،[۱۶] «کتب علیکم الصیام: روزه بر شما مقرر شده است»،[۱۷] «و لله علی الناس حجّ البیت: برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است.» و موارد مشابه آنها در مورد عبادات، و نیز: «و احل الله البیع و حرّم الربا: خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است»[۱۹] در معاملات. این گونه تکالیف، به سادهترین بیان وآسانترین سبکهای سخن درآمدهاند، چرا که مخاطب آنها، تودههای مردم با سطوح متفاوت در فهم و پذیرش هستند. بنابراین نباید هیچ گونه پیچیدگی و ابهامی داشته باشند.
۲ـ مثَلها و حکمتها: که برای اندرز دادن به مردم و بیدار ساختن وجدان های آنان در زندگی فردی و اجتماعی مطرح شدهاند تا آنان، آمادگی رسیدن به درجات کمال انسانی مطلوب را به دست آوردند. این خود بر دو قسم است:
ـ قسم نخست: عبرت گرفتن از آثار پیشین که بر زندگی انسان گذشته است. قرآن آنها را یادآور شده تا از آنها عبرت گیرند، بدیها تکرار نشود و به مکارم خلاقی و خصلتهای نیک اقتدا گردد. بدینسان آنچه آدمی در گذشته زندگی خود مرتکب شده، پیش رویش قرار داده میشود تا بدان بنگرد: اگر فضیلتی است آن را ادامه دهد و اگر رذیلتی است، دیگر بدان نزدیک نگردد؛ چه، خردمند از سوراخی دو بار گزیده نشود. برای نمونه، قرآن در مورد اهل کتاب و کردار ناشایست آنان مطالبی را آورده که عبرتانگیز است، لیکن آنان کجا و عبرتگیری! در حالی که دلشان خشن و نفوذناپذیر است. فرمود: «یسئلک اهل الکتاب ان تنزّل علیهم کتاباً من السّماء فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله جهره: اهل کتاب از تو میخواهند که کتابی از آسمان بر آنان فرود آوری. البته از موسی بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما بنمای!»[۲۰]
درباره مشرکان نیز فرمود: «و قال الذین لایعلمون لولا یکلّمنا الله او تأتینا آیه؟ کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم: افراد نادان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمیگوید؟ یا برای ما معجزهای نمیآید؟ کسانی که پیش از اینان بودند[نیز] مثل همین گفته ایشان را میگفتند. دلها [و افکار]شان مشابه یکدیگر است.»[۲۱] و در مورد سرزمین لوط که در معرض دید مردمان بود، آنان را چنین بیم میدهد: «و انکم لتَمُرّون علیهم مُصبحین و بالیل افلا تعقلون: در حقیقت، شما بر آنان صبحگاهان و شامگاهان میگذرید. آیا به فکر فرو نمیروید؟»[۲۲]
در مقایسه وضعیت مشرکان عرب با آل فرعون که گمراهی را بر هدایت برگزیدند، چنین فرمود: «ذلک بما قدّمت ایدیکم و ان الله لیس بظّلام للعبید. کدأب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب…: این [کیفر] دستاوردهای پیشین شماست و[گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستمکار نیست. [رفتارشان] مانند رفتار خاندان فرعون و کسانی است که پیش از آنان بودند: به آیات خدا کفر ورزیدند، پس خدا به [سزای] گناهانشان گرفتارشان کرد. آری، خدا نیرومند سختکیفر است. این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنوای داناست. [رفتاری] چون رفتار فرعونیان و کسانی که پیش از آنان بودند، که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند پس ما آنان را به [سزای] گناهانشان هلاک کردیم.[۲۳]
– قسم دوم: بهکارگیری مثَل میباشد که عبارت است از ترسیم حالت و مجسم نمودن صفتی باطنی در صورت نمونهای قابل مشاهده، که گونهای از تشبیه غیر محسوس به محسوس است، آنسان که خیال حاکی از واقعیت ثابتی را مجسم میسازد؛ بدون آنکه صرف خیالپردازی باشد. این قسم، در حقیقت نوعی صورتپردازی هنری در مسیر محقق ساختن اهداف رسالت تبلیغ است، و از ابزار برتر در این راه به شمار میرود.
سیدقطب میگوید: صورتپردازی، ابزار برتر در سبک قرآن است که از معنی ذهنی و حالت نفسانی و نیز از پدیده محسوس و امر مشهود قابل دید، و از نمونه انسانی و طبیعت بشری، به صورت حسی خیالپردازی شدهای تعبیر میکند. آنگاه از آن فراتر میرود، صورتی را ترسیم میکند، و به آن حیاتی آشکار یا حرکت پی در پی میبخشد. در این هنگام، آن معنی ذهنی، چونان هیأت یا حرکتی میشود و حالت نفسانی، تابلو یا امری مشهود میگردد و نمونه انسانی، پدیداری زنده، و طبیعت بشری، مجسمهای قابل رؤیت میشود. حادثهها و مکانها و داستانها و چشماندازها را نیز تبدیل به پدیداری حاضر میکند که زندگی و حرکت در آن جریان دارد. پس آنگاه که گفتگو را بدان بیفزاید، تمامی عناصر خیالپردازی فراهم میآید. هنوز نمایش آغاز نشده است که شنوندگان را به تماشاگران تبدیل میسازد و آنان را به صحنه اصلی حوادثی که اتفاق افتاده یاخواهد افتاد انتقال میدهد، آنسان که مخاطب احساس نماید به صورت زنده حوادث را مشاهده میکند و نه صرفاً گزارشی از آنها! و این است قدرت بیان قرآن و میزان تأثیر آن در نیروی تخیل…[۲۴]
در قرآن مثلهای فراوانی آمده است: «و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کُل مثل لعلهُم یتذکرون: در این قرآن از هرگونه مثلی برای مردم آوردیم، باشد که آنان پند گیرند»،[۲۵] «و لقد ضربنا للناس فی هذا القُرآن من کُل مثلٍ: بهراستی در این قرآن از هر گونه مثلی، گوناگون آوردیم.»[۲۶] این دو نوع بیان قرآنی: (بیان احکام و تکالیف و عرضه حکمتها و مثلها) به هنگام نزول قرآن به طور کامل واضح بودهاند. همچنین وضوح آنها در گذر زمان، ادامه داشته است و این بیشتر آیات را شامل میگردد، بیآنکه هیچ غبار پیچیدگی و ابهام بر روی آنها بنشیند.
دو نوع دیگر باقی میماند که آیات کریمه اندکی را به خود ویژه میسازد؛ نوعی که از حقایق پس پرده غیبت خبر میدهد و نوعی دیگر، آیات مرتبط با اصول معارف… در این دو نوع، به کارگیری مجاز، استعاره و کنایه فراوان است، که دلیلش، بلندی سطح این معارف و در مقابل، پایین بودن مرتبه الفاظ و تصور آنها از شمول اینگونه معانی فرازمند میباشد. این مطلب، خود موجب نوعی اجمال در تعبیر یا ابهام در ادا و بیان میگردد که ناشی از دور بودن سطح آنها از ذهنهای عموم مردم است. اکنون برای هر کدام، نمونهای یاد میکنیم:
۳ـ خبرهایی از جهان غیب: چیزی که در کتابهای نازل شده از آسمان، گریزی از آنها نیست. در این کتابها، بخشی از خبرهای مربوط به جهان غیب، تدبیرهای جاری در آن سوی، یا حقایق مربوط به پایان زندگی که به عالم غیب باز میگردد، وجود دارد. برای نمونه، زمانی که فرشتگان را که تدبیرکنندگان امورند به تصویر میکشد، و هنگام بیان جایگاهشان در امر تدبیر، برای آنان بالهایی دو گانه، سهگانه و چهارگانه یاد میکند.[۲۷] نیک روشن است که آنان، بالهایی به سان پرندگان ندارند و این تعبیر، کنایه از جایگاه آنان است. استعاره بال و نیز دست و بازو برای قدرت، در عرف شایع است، بیآنکه معنی حقیقی مراد باشد.
همچنین زمانی که از حور و قصور و درختان و نهرها سخن میگوید، تعبیراتی از لذتهای آخرت است و در مقابل، آتش و باد سوزان، کنایه از مجازات دردناک آن میباشد، ولی معلوم نیست این مفاهیم، همان چیزهایی باشد که در سرای دنیا مییابیم، چرا که بین دو سرای دنیا و آخرت سنخیتی وجود ندارد.[۲۸]
۴ـ اصول معارف که به مبدأ و معاد و راز زندگی باز میگردد: این اصول، شناخت اصل وجود در آغاز و فرجام بهگونهای اجمالی است؛ ولی ژرفای آن، بیگمان در توان ما نیست، چرا که خارج از چارچوب قلمرو و فهم ما و فراتر از مدرکات حواس است.
خدای تعالی با ۹۹ صفت، توصیف میگردد.[۲۹] سطح شناخت ما از ذات پاک او، صرفاً مفاهیم همین الفاظ در حد ترجمه آنهاست و شناخت ژرفای آنها برای ما ممکن نیست، به جهت قصوری که در فهم ما وجود دارد. در آیات پایانی سوره حشر، مهمترین صفات یاد شده آمده است: «هو الله الذی لا إله الا هو عالمُ اُلغیب و الشهاده هو الرحمنُ الرحیمُ…: اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، داننده غیب و آشکار است، اوست رحمتگر مهربان. اوست خدایی که جز او معبودی نیست. همان فرمانروای پاک سلامت[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که] نگهبان، عزیز، جبار[و] متکبر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک میگردانند. اوست خدای خالق نوساز صورتگر [که] بهترین نامها [و صفات] از آن اوست. آنچه در آسمانها و زمین است، [جمله] تسبیح او میگویند و او شکستناپذیر و حکیم است.»[۳۰]
شناخت نهایی ما نسبت به خداوند از راه صفات، این است که خدای تعالی به اوصافی که این عنوانها در مفاهیم ظاهریشان در بردارند، متصف است؛ ولی اتصاف چگونه است؟ آیا چونان اتصاف ما به آنهاست؟ تردیدی نیست که اینگونه نمیباشد. چرا که خدای تعالی در هیچیک از اوصاف خود، به هیچکدام از آفریدگان شباهتی ندارد. «لیس کمثله شیئ: هیچ چیز همانند او نیست.»[۳۱] از این روی، اگر اتصاف او به همان کیفیت اتصاف مخلوقات به آنها باشد، نفی صفات از او سزاوارتر است. امام امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود: «کمال اخلاص برای او، نفی صفات از اوست.»[۳۲] یعنی اگر اتصاف باری تعالی به صفات، به همانگونهای باشد که ما بدانها متصف میشویم (به شکل مغایرت بین موصوف و صفت) با عقیده اخلاق در ذات، منافات دارد…
و اما راز آفرینش، ما میتوانیم از زاویه شناخت راز خلقت انسان، به آن پی ببریم: انسان آفریده شد تا جانشین خداوند در زمین باشد، و سایر اشیا همگی برای او آفریده شدند: «فرزند آدم! همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم».[۳۳]
حال که آفرینش، همگی برای آن است که عظمت پروردگار بزرگ در آن تجلی نماید، این مهم، جز با آفرینش انسان که مظهر کامل تجلی خدای تعالی در خلق است، به کمال نمیرسد، بلکه اصولاً تحقق نمییابد. و اینگونه است که خداوند پس از آفریدن آدمی، به خویشتن مبارکباد گفت: «فتبارک اللهُ أحسنُ الخالقین آفرین باید بر خدا که بهترین آفرینندگان است!»[۳۴] مسألهای که با سیر زندگی در روی زمین تحقق یافت و پیوسته نیز قدرت بیانتهای باریتعالی بر دستان این انسان ـ که جانشین خداوند در زمین است ـ آشکار میگردد. و اینچنین است وصف آدمی در قرآن که در هیچ جای دیگر، بدینسان نیامده است.
بیان قرآن روشن است
بر اساس آنچه گذشت، استواری این سخن قرآن به اثبات رسید که: «هذا بیانٌ للناس و هُدی و موعظه للمُتقین: این [قرآن] بیانی برای مردم، و رهنمود و اندرزی برای پرهیزگاران است.»[۳۵]
بیانی بیپرده، روشن و آشکار که هیچگونه غبار و پیچیدگی بر روی آن نیست. این ویژگی، تمام انواع چهارگانه را شامل میگردد؛ در دو نوع نخست، حقایق مفاهیم آنها روشن است و دو نوع اخیر، ظاهر آشکار عبارتشان.
بنابراین سست بودن پندار گروهی که فهم قرآن را دشوار، و بیانات رسای آن را سخت دانستهاند، آشکار گردید. هرگز چنین نیست و این پندار، خیالی واهی میباشد که واقعیت صراحت قرآن، آن را رد میکند.
باری، نکتهای در اینجا وجود دارد، و آن این است که فهم قرآن، نیازمند شرایطی طبیعی است که نمیتوان بدان بیتوجه بود؛ از جمله: آگاهی از زبان عربی عصر نزول قرآن، شناخت اسباب نزول، اطلاع از دیدگاههای پیشینیان و تحقیقات پسینیان، و جز اینها که به فهم بسیاری از آیات ناظر به عادات و رسوم جاهلی ارتباط دارد، رسومی که اسلام با آنها به مبارزه پرداخت. همچنین حل مشکل تعبیراتی که بدون شناخت شأن نزول، به ظاهر پیچیده به نظر میرسد، و شرایط مشابهی که مراعات آنها سزامند است، چونان سایر کتابها که فهمشان متوقف بر مقدماتی اجتنابناپذیر است و بهصورت مطلق نمیباشد.
آیتالله هادی معرفت – ترجمه: جواد ایروانی
*مقدمهای بر علوم قرآن
پینوشتها:
۱ـ ر.ک. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۱رر ۲ـ نحل(۱۶) ۴۳ـ۴۴رر ۳ـ انعام (۶): ۹۱رر ۴ـ یونس (۱۰): ۹۴رر ۵ـ ر.ک: تفسیر عیاشی، ج۱، ص ۱۰ـ۱۱رر ۶ـ آلعمران (۳): ۷رر ۷ـ یعنی احکام و تکالیفی ظاهری و محدودرر ۸ـ یعنی قواعدی کلی در مورد مفاهیمی عام که صلاحیت انطباق در هر مکان و زمانی را داردرر ۹ـ ر.ک: کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۹۹رر ۱۰ـ ر.ک: صدوق، جامعالاخبار، ص۴۸، به نقل از بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۷۸رر ۱۱ـ آلعمران (۳): ۷رر ۱۲ـ نور (۲۴): ۳۵رر ۱۳٫ ر.ک: الکشف عن مناهجالادله، ص۸۹ـ۱۰۷؛ نیز رک: التمهید، ج۳، مبحث «چرا در قرآن متشابه وجود دارد؟»رر ۱۴ـ حجر(۱۵):۹رر ۱۵ـ بقره(۲):۲۱رر ۱۶ـ بقره(۲):۴۳رر ۱۷:بقره(۲):۱۸۳ رر ۱۸ـ آل عمران(۳):۹۷رر ۱۹ـ بقره(۲) ۲۷۵رر ۲۰ـ نساء(۴):۱۵۳رر ۲۱ـ بقره (۲):۱۱۸رر ۲۲ـ صافات(۳۷):۱۳۷ـ۱۳۸رر ۲۳٫ انفال (۸): ۵۱ـ۵۴٫
۲۴٫ ر.ک: سید قطب، التصویر الفنی فیالقرآن، ص۲۹٫رر ۲۵٫ زمر (۳۹): ۲۷٫رر ۲۶٫ اسراء (۱۷): ۸۹٫رر ۲۷٫ [خداوند] فرشتگان را که دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه هستند، پیامآورنده قرار داده است. فاطر (۳۵):۱٫رر ۲۸٫ در جلد ۷ التهمید، در رد شبهات وارده در این موضوع، اشارتی بدان وجود دارد. نیز علامه طباطبایی در مقدمه تفسیرالمیزان (ج۱، ص۶ ـ۹) بدین مطلب اشاره نموده است.رر ۲۹٫ شیخ صدوق در کتاب التوحید (ص۱۹۴ ـ۲۲۰)؛ فیضکاشانی در علمالیقین (ص۹۷ ـ۱۵۰)، ابن فهد حلی در خاتمه عدهالداعی (صص ۲۹۸ ـ۳۱۲)؛ سبزواری در شرحالاسماء الحسنی؛ کفعمی در المصباح (صص۳۱۲ـ ۳۴۷)؛رازی در شرحالاسماء الحسنی (ص۱۵۲ ـ۱۵۳)؛ و افرادی دیگر در کتابهای ویژهای موضوع آنها را آوردهاند. رر ۳۰٫ حشر (۵۹): ۲۲ ـ ۲۴٫رر ۳۱ـ شورا (۴۲): ۱۱٫رر ۳۲٫ نهجالبلاغه، خطبه اول.رر ۳۳٫ حدیث قدسی، ر.ک: فیض کاشانی، علمالیقین، ج۱، ص۳۸۱٫رر۳۴٫ مؤمنون (۲۳):۱۴٫رر ۳۵٫ آلعمران(۳): ۱۳۸٫
منبع: روزنامه اطلاعات