Search
Close this search box.

روزنامه هم میهن : دكتر بيدآباد از بزرگترين پروژه اقتصاد سنجی ایران می گوید

bidabadپشت پرده توقف پروژه لينک

محمد طاهري- مهدي نوروزيان:روز گذشته قسمت نخست گفت‌و‌گو با درويشي که اقتصاد خوانده است منتشر شد.در قسمت قبلي بيژن بيدآباد از دوران جواني و دانشگاه خود به تفصيل سخن گفت و ما در انتهاي بخش قبلي گفت‌و‌گو فهميديم که او چگونه درويش بود و اقتصاد خواند.

در مقطع دکترا در كدام دانشگاه ثبت‌نام کرديد؟

جريان از اين قرار بود كه دانشگاه آزاد اسلامي اطلاعيه‌اي منتشر كرد مبني بر اينكه براي نخستين‌بار قرار است، دوره دكتراي اقتصاد برگزار كنند.

من در امتحان ورودي دانشگاه آزاد ثبت‌نام كردم و با رتبه بالا در امتحانات ورودي مقطع دكترا قبول شدم.

اگر اجازه بدهيد، همين جا نقطه بگذاريم و كمي از حاشيه زندگي شما دور شويم. با توجه به اينكه درس اقتصاد خوانده بوديد، آيا در شما گرايش به مكاتب اقتصادي هم به وجود آمده بود؟

من تا آن مقطع،خودم را در حد و اندازه‌اي نمي‌ديدم كه بخواهم گرايش فكري داشته باشم. هنوز در مورد مسائل اقتصادي موضع خاصي نداشتم. يعني هنوز تحقيقات و بررسي‌هاي خود را كافي نمي‌دانستم كه به خود اجازه دهم گرايش فكري خاصي را در اقتصاد قبول كنم. اين طرز تفكر تا سال‌ها بعد نيز ادامه پيدا كرد.

شايد بيشترين تاثير را در اين زمينه اظهارات يكي از اساتيد بر من گذاشت. در جريان مباحثي كه در يكي از كلاس‌ها به وجود آمده بود، من هم وارد بحث شدم و اظهارنظري كردم كه شايد مخالف اظهارات استاد بود اما ايشان در جواب به من گفت: «من كه استاد تو هستم هنوز از اقتصاد چيزي نمي‌دانم و فكر نكن با خواندن چند كلاس درس و ياد گرفتن چند جمله و لغت، اقتصاددان شده‌اي»!

اين جمله در ذهن من رسوب كرد و با من باقي ماند و هنوز هم مثل زنگ در گوش من صدا مي‌كند و من هنوز خودم را اقتصاددان نمي‌دانم. پس از گذشت بيش از ۳۰ سال تحقيق و بررسي در زمينه مسائل اقتصادي تازه عمق معني سخن استادم را دريافته‌ام. شايد الان روي مفاهيم اقتصادي به فهم و ادراك لازم رسيده باشم اما بايد بگويم كه عمق و وسعت علم اقتصاد آنقدر زياد است كه اگر بگويم هنوز اقتصاددان نيستم گزافه نگفته‌ام.

چرا اين را مي‌گوييد؟

اقتصاد از حلقه‌هاي رفتاري به هم پيوسته‌اي تشكيل شده است كه اگر يك حلقه آن به درستي درك نشود، از درك حلقه‌هاي ديگر هم عاجز خواهيم بود. گاهي فكر مي‌كنيم با خواندن چند كتاب و شناختن چند انديشه اقتصادي، اقتصاددان شده‌ايم اما در واقع اين‌گونه نيست. بشر بسيار پيچيده است و رفتار فردي او از خود او پيچيده‌تر و رفتار اجتماعي‌اش از رفتار فردي او غامض‌تر. لذا درك رفتار اقتصادي بشر كار ساده‌اي نيست.

شما در عالم تصوف معتقديد يك نفر بايد مربي و استاد باشد. در اقتصاد چطور؟ آيا شما مربي و استادي در اقتصاد مي‌شناسيد؟

من انديشه‌هاي اقتصادي خيلي از اقتصاددانان را بررسي كرده‌ام و هيچ‌كس را به عنوان يك اقتصاددان كامل و جامع 
نمي شناسم. شايد مهمترين دليل اين بوده كه يافته‌هاي ديگران را خيلي بزرگ نيافتم. البته اين صحبت را به حساب خود بزرگ‌بيني نگذاريد.

من معتقدم علم اقتصاد آنقدر وسيع است كه هنوز كسي موفق به شناخت كامل آن نشده است. در دوران تحصيل صدها كتاب و تحقيق درباره آن خوانده‌ام و يادم هست زماني كه رساله فوق‌ليسانسم را مي‌نوشتم، از كثرت نوشتن روزانه، جوهر يك خودكار بيك را تمام مي‌كردم. من مي‌دانم كه ديگران هم به اندازه من يا حتي بيشتر زحمت كشيده‌اند اما به اين نتيجه رسيده‌ام كه علم اقتصاد را با ۱۰۰ هزار خودكار بيك هم نمي‌توان نوشت.

فكر شما براساس چه پارادايمي شكل گرفته است؟

اقتصاددانان بزرگي در دنيا ظهور كرده‌اند كه خيلي تفكرات عميقي هم داشته‌اند و در نتيجه نظريه‌هاي محكمي هم ارائه كرده‌اند. از ديد متدلوژي علم مي‌شود اين موضوع را بررسي كرد. شيوه‌هايي كه در علم براي بررسي پديده‌ها وجود دارد در سال‌هاي دور، براساس تفكر بر روي مشاهدات بود.

يعني دانشمندان در ابتدا پديده‌اي را مشاهده مي‌كردند و بعد روي اين مشاهده آن‌قدر فكر مي‌كردند تا بتوانند علت را پيدا كنند اما بعدها با تقويت ابزارهاي تحقيقاتي و محاسباتي، عمق تفكر كاهش پيدا كرد. مثالي از ميان اقتصاددانان مي‌زنم. پروفسور «ميلتون فريدمن» در رأس «مكتب شيكاگو» قرار مي‌گيرد كه شيوه بررسي در اين مكتب براساس تجربه و آزمون يا empiricism است و نتايج آزمون را گزارش مي‌كند بدون اينكه اين نتايج توافقي با تحليل نظري پديده داشته باشد يا نه.

در مقابل «مكتب كمبريج» بر اين اساس شكل گرفته است كه بايد يك رفتار اقتصادي را از لحاظ منطقي تحليل كرد، همه علل آن را شناخت و براساس آن الگوي رياضي تنظيم كرد و در نهايت الگوي ساخته شده را آزمايش كرد. اگر جواب داد، قبول است و اگر جواب نداد، فرضيه مورد نظر مردود است.

در بين اين دو ديدگاه، من ديدگاه مكتب كمبريج را مي‌پسندم. اين مكتب در طول تاريخ شكل گرفته و افرادي نظير «والراس» و «هيكس» در شكل‌گيري اين مكتب نقش دارند. فكر مي‌كنم اگر اجازه بدهيد در مورد شكل‌گيري انديشه اقتصادي در ذهن من، در پرسش‌هاي بعدي پاسخ بدهم، مناسب‌تر باشد.

بسيار خب. پس دوباره برمي‌گرديم به ثبت‌نام شما به عنوان دانشجوي دكتراي دانشگاه آزاد.

من در سال ۱۳۶۴ وارد دانشگاه شدم. حقوق من ۱۲ هزار تومان در ماه بود در حالي كه شهريه دانشگاه آزاد ۲۴ هزار تومان تعيين شده بود. به دليل هزينه سنگين تحصيل، قصد داشتم صرف‌نظر كنم اما مسوول ثبت‌نام دانشگاه آزاد پيشنهاد كرد كه در برگه ثبت‌نام خودم بنويسم كه نمي‌توانم مخارج دانشگاه را تامين كنم.

به اين ترتيب من در برگه ثبت‌نام اين موضوع را قيد كردم. آن روزها پرداخت شهريه موضوع جديدي بود و دانشگاه آزاد، مبدع چنين روشي در ايران بود. دانشگاه آزاد با ملاحظه تلاش من براي تحصيل با درخواست من طي ترم‌هاي بعدي موافقت كرد و به اين ترتيب من تا پايان دوره تحصيل به دانشگاه آزاد شهريه پرداخت نكردم.

اين معافيت را مديون دستور آقاي «دكتر جاسبي» و اعضاي گروه اقتصاد دانشگاه كه آقاي دكتر «شريف آزاده» رياست آن را به عهده داشت هستم كه مستقيما دستور معافيت از پرداخت شهريه را تصويب كرده بودند. دكتر جاسبي با طرح پيشرفت تحصيلي من در گروه اقتصاد و تصويب گروه امكانات زيادي را در اختيار من قرار داد.

از جمله اينكه من و استادم آقاي دكتر «محمد جعفر مجرد» را براي شركت در«اولين كنفرانس بين‌المللي تحليل‌هاي آماري بر مبناي نرم ال- يك »به كشور سوئيس اعزام كرد و هزينه سفر هردو ما را نيز متقبل شد. بعدها نيز باز به درخواست گروه و تصويب رئيس دانشگاه از آقاي «پرفسور دوج» از دانشگاه «نوشاتل» سوئيس دعوت شد تا به عنوان استاد مشاور رساله من با اعضاي هيئت علمي رساله دكتري من همكاري كند و هزينه مسافرت و اقامت پرفسور دوج در تهران هم توسط دانشگاه پرداخت شد. خود آقاي دكتر جاسبي در جلسه دفاع از پايان‌نامه من شخصا حاضر و جلسه را افتتاح كرد.

به چه دليل تا اين اندازه مورد توجه رئيس دانشگاه آزاد و اعضاي گروه اقتصاد بوديد؟

من اولين فارغ‌التحصيل مقطع دكتراي دانشگاه آزاد بودم و به عنوان اولين محصول دانشگاه در اين مقطع مي‌توانستم دليلي بر كيفيت آموزش در دانشگاه آزاد باشم. براساس تصويب گروه اقتصاد آقاي دكتر محمدجعفر مجرد كه در حال حاضر معاون ارزي بانك مركزي نيز هستند، استاد مستقيم من بودند. در دانشگاه آزاد موفق شدم مدرك دكتراي خود را در سال ۱۳۶۸ بگيرم.

موضوع رساله شما چه بود؟

من روي موضوع «رگرسيون‌هاي نرم ال- ‌يك» كار كردم. در اين مورد هيچ‌كس در ايران كار نكرده بود و تا جايي كه اطلاع دارم، هنوز هم كسي روي اين موضوع كار نمي‌كند چون پيچيدگي‌هاي محاسباتي اين نوع رگرسيون بسيار زياد است. در طول ۲۰۰ سال گذشته كه از طراحي اين روش مي‌گذرد، به دليل پيچيدگي محاسباتي آن، افراد زيادي به سراغ آن نرفته‌اند. اين رگرسيون در آمار و اقتصادسنجي كاربرد زيادي دارد ولي هنوز استفاده فراگير پيدا نكرده است.

پس تخصص اصلي شما در زمينه اقتصادسنجي است؟

من در مقطع فوق‌ليسانس روي برنامه‌ريزي توسعه اقتصادي كار كردم و در مقطع دكترا، رشته تخصصي‌ام اقتصادسنجي بود و رشته فرعي، ماليه بين‌المللي بود.

و شما زماني كه موفق به اخذ مدرك دكترا شديد، باز هم درويش بوديد؟

بله. همچنان ره‌جوي تصوف بودم تا سال ۱۳۶۹ در سازمان برنامه و بودجه بودم. در آن زمان بيشتر روي مدل‌سازي رياضي كار مي‌كردم. به اين دليل كه مدل‌سازي رياضي جايگاه باز و گستره متنوعي دارد، مجبور شده بودم در زمينه‌هاي مختلف مطالعه كنم. مطالعاتم به اندازه كافي گسترده بود كه در برخي زمينه‌ها، مطالعات جنبه تخصصي پيدا كرده بودند.

در اقتصادسنجي و برنامه‌ريزي اقتصادي، تحقيق در عمليات (OR)، آمار رياضي، رياضيات كاربردي، آناليز عددي، الگوهاي عددي، نرم‌افزارهاي محاسباتي، آناليزسيستم‌ها، آمارهاي چندمتغيره، برنامه‌ريزي رياضي، اقتصاد بين‌الملل، اقتصاد پول، اقتصاد توسعه و خيلي مسائل ديگر خودم را به مطالعات تخصصي رسانده بودم.

جريان استاد خارجي شما چه بود؟

گروه اقتصاد دانشگاه آزاد به اين نتيجه رسيد كه به جز اساتيد داخلي، از يك استاد دانشگاه خارجي هم براي من استادي بگيرند. به اين ترتيب آقاي «پروفسور دوج» از دانشگاه نوشاتل سوئيس انتخاب شد، البته پيش از اين مقاله‌اي نوشته بودم در مورد «رگرسيون‌هاي نرم ال‌يك» كه اين مقاله در «اولين كنفرانس بين‌المللي تحليل‌هاي آماري برمبناي نرم‌ال‌‌يك» ارائه شد و مورد توجه قرار گرفت.

براي شركت‌كنندگان كنفرانس كه از اساتيد برجسته اين رشته در جهان بودند جالب بود كه دانشجويي از يك كشور توسعه نيافته، روي رگرسيون‌ نرم ال‌يك كاركرده و نوآوري‌هايي هم در كار خود داشته است.

در اين كنفرانس، آمارشناس‌هاي معروفي مثل «پروفسور رائو» هم شركت كرده بودند كه ايشان در مورد مقاله من اظهارنظرهاي بسيار مفيدي كرد و من در چند جلسه خصوصي در مورد تحقيقاتم براي ايشان توضيحات مبسوطي دادم و ايشان به شدت من را تشويق كردند و شايد به دليل روحيه مضاعفي كه از آن كنفرانس به دست آورده بودم، بعد از بازگشت به ايران دامنه فعاليت‌هاي تحقيقاتيم را گسترش دادم.

بعدها گروه اقتصاد از «پروفسور دوج» كه دبير آن كنفرانس بود دعوت كرد تا به عنوان مشاور رساله به من كمك كند. آقاي دوج در سال ۱۳۶۸ به ايران آمد و در جلسه دفاع رساله من شركت كرد و با درجه عالي فارغ‌التحصيل شدم. باز هم اشاره مي كنم كه از ابتدا تا انتهاي حضور من در مقطع تحصيلي دكتراي دانشگاه آزاد، هزينه‌اي از من اخذ نشد و حتي هزينه پذيرايي مفصل از جلسه دفاع از رساله‌ مرا نيز دانشگاه به عهده گرفته بود.

بسيار خب. حالا اگر موافق باشيد، وارد دنياي نظريات اقتصادي شما شويم. اول از گرايش شروع مي‌كنيم. شما بعد از اينكه مدرك دكترا گرفتيد، باز هم طرفدار مكتبي نبوديد؟

تا سال ۱۳۶۸ من هنوز مطالعاتم را كافي نمي‌دانستم كه خودم را در دسته‌بندي مكاتب فكري اقتصادي طبقه‌بندي كنم. گرچه در آن سال دوره دكتراي تخصصي يا Ph.D در اقتصاد را به پايان رسانيده بودم. بعد از اخذ مدرك دكترا، همچنان خودم را بيشتر محقق اقتصاد مي‌دانستم تا صاحبنظر.

در سال ۱۳۶۹ به دعوت «دكتر داوودي» از سازمان برنامه و بودجه به وزارت امور اقتصادي و دارايي منتقل شدم كه ايشان آن روزها، معاون «دكتر نوربخش» وزير اقتصاد بود. به اين ترتيب كار من در وزارت امور اقتصادي و دارايي با سمت مشاور معاون اقتصادي آغاز شد.

از سال ۱۳۶۹ تا سال ۱۳۷۴ در وزارت اقتصاد به كار خود ادامه دادم. در اين مدت با فشار كاري زيادي در مورد مسائل اجرايي اقتصادي مواجه بودم و همچنان بايد راه‌حل‌هايي مي‌يافتم كه بهترين اثر را براي كل اقتصاد جامعه و افراد آن داشته باشد و زمينه بازدهي، رشد و رفاه را براي مردم تامين كند و از طرفي قواعد آن منطبق با روحيات بشر باشد و ساز و كار آن سبب ايجاد موانع و مزاحمت در زندگي افراد نشود. در اين ميان ديدگاه اقتصاددانان نئوكلاسيك را بيش از سايرين با اين وجوه منطبق يافتم.

به خاطر كار كردن با دكتر نوربخش؟

نه، در ادامه تحقيق و مطالعه‌ام متوجه شدم كه ديدگاه نئوكلاسيك‌ها مي‌تواند با ديدگاه‌هاي فكري من مطابقت داشته باشد. ديدگاه نئوكلاسيك‌ها به اين دليل كه براساس منطق و رياضي استوار شده است، مورد توجه من قرار گرفت، البته من به اين ديدگاه به اين دليل كه از تحليل‌هاي خرد به راحتي نمي‌توان به تحليل‌هاي كلان رسيد، انتقاد دارم اما آن را از همان سال‌هاي اول دهه ۷۰ به عنوان يك مكتب فكري مستدل زير نظر گرفتم. با ديدگاه و تجربه‌هاي جديدي كه به دست آوردم، در سال ۱۳۷۵«الگوي اقتصادسنجي كلان ايران» را به صورت كاملا جدي آغاز كردم.

براي وزارت اقتصاد؟

نه براي بانك مركزي. در اواخر سال ۱۳۷۴ به جرم درويش بودن، از وزارت اقتصاد كنار گذاشته شدم. آن روزها، دكتر نوربخش به بانك مركزي رفته بود و آقاي دكتر مجرد نيز كه استاد من بود و از سوابق من اطلاع كافي داشت و در آن زمان معاون اقتصادي بانك مركزي بود دعوت كرد تا الگوي اقتصادسنجي كلان ايران را بسازم، بنابراين در پژوهشكده پولي و بانكي بانك مركزي شروع به كار كردم.

از الگوي اقتصادسنجي كلان بگوييد.

من الگوي ساده اقتصادسنجي ايران را از سال‌هاي ۱۳۶۵ شروع كردم و بررسي‌هاي زيادي درباره آن كردم و الگوهاي مقدماتي زيادي طراحي كرده بودم و همچنان اين كار را ادامه مي‌دادم تا اينكه در سال ۱۳۷۴ به درخواست بانك مركزي، كار جدي مطالعه و تحقيق در مورد الگوي اقتصادسنجي كلان ايران را آغاز كردم و قرار بود اين الگو در مراحل بعدي براي تدوين الگويي براي پروژه جهاني «لينك» كامل شود.

من كار را در پژوهشكده پولي و بانكي آغاز كردم. ساختن الگوي اقتصادسنجي، درس‌هاي زيادي به من آموخت. زماني كه ويرايش چهارم اين الگو در سال ۱۳۷۶ نهايي شد، اين الگو حدود ۱۴۰ معادله رفتاري داشت. كار كردن روي اين پروژه بزرگ، درك عميقي در مورد علم اقتصاد به من داد. من روزي ۱۸ ساعت روي اين الگو كار مي‌كردم تا بزرگترين الگوي اقتصادسنجي ايران تدوين شود.

چرا مي‌گوييد اين پروژه درك عميقي از اقتصاد به شما داد؟

به اين دليل كه مجبور بودم به طور كامل اصول مكتب كمبريج را از لحاظ منطقي بودن تعريف ساختارهاي رياضي و انطباق آن با رفتارهاي اقتصادي جامعه رعايت كنم. سعي مي‌كردم هر معادله‌اي را با دليل و استدلال در الگو جاي دهم. هر معادله خودش به تنهايي ويژگي‌هاي رياضي، آماري و رفتاري پيچيده و متنوعي دارد كه معمولا موضوع تحقيقات متعددي بوده است.

«بستار» اين الگو كه منطق اتصال تمام معادلات را تشكيل مي‌دهد به‌گونه‌اي بود كه بايد ساعت‌ها مطالعه مي‌كردم تا بتوانم آن را يك گام جلوتر ببرم. تهيه و تدوين چنين الگويي بسيار مشكل بود ولي به هر حال به سرانجام رسيد. اين الگو آنقدر پيچيدگي و ظرافت داشت كه به‌رغم نوشتن و انتشار چندين جلد كتاب و مقاله از مستندات اين الگو هنوز در انتقال مفاهيم رفتاري و به هم پيوستگي معادلات الگو به ديگران مشكل داشتم.

تفاوت الگوي ارائه ‌شده از سوي شما با الگوهاي مشابه در مكتب فكري شيكاگو چه بود؟

در مكتب شيكاگو، هر متغيري كه خوب كار مي‌كند را در معادله جاي مي‌دهند اما در مكتب كمبريج، بايد براي جاي دادن هر متغير در معادلات، يك تئوري اقتصادي داشته باشيم. نتيجه اين مي‌شود كه شما اگر ۲۵۰ معادله در يك الگو جاي داديد، بايد با ۲۵۰ تئوري از آن دفاع كنيد. به هر حال سختي زيادي كشيدم تا اين الگو به ويرايش‌هاي چهارم و پنجم رسيد.

موفقيت‌آ‌ميز بود؟

بله. اولا توانايي پيش‌بيني و شبيه‌سازي الگو بسيار بالا بود و اين براي اقتصاد كشوري نظير ايران نوآوري علمي بسيار بزرگي بود، چون پيش‌بيني براي اقتصادهايي كه همه چيز آن در حال تحولات كيفي است كار بسيار پيچيده‌اي است، ثانيا به همين دليل، ايران به‌طور رسمي درخواست پيوستن به پروژه لينك را مطرح كرد، البته در ابتدا سازمان ملل، درخواست ايران را بدون پاسخ گذاشت، زيرا باور نمي‌كرد ايران در اين سطح از كيفيت از عهده كار برآيد.

در مورد پروژه لينك توضيح نمي‌دهيد؟

پروژه لينك، پروژه‌اي جهاني است كه «پروفسور كلاين» در دهه ۱۹۷۰ به خاطر طرح آن، جايزه نوبل گرفت. اين پروژه در اصل الگوي جهاني اقتصادسنجي است كه وضعيت اقتصاد همه كشورها را محاسبه، پيش‌بيني و شبيه‌سازي مي‌كند.

پروفسور كلاين در اين زمينه استانداردهايي گذاشت و عنوان كرد اگر كشورها الگوي اقتصادسنجي خود را منطبق با معيارهايي خاص طراحي و ارائه كنند، مي‌توان همه آنها را به هم متصل كرد و پس از مونتاژ كل الگوها، الگوي اقتصادسنجي جهاني را شكل داد كه اين الگوي جهاني مي‌تواند وضعيت اقتصاد جهان را پيش‌بيني و شبيه‌سازي كند. بدين ترتيب خيلي از كشورها، ساخت اين الگو را آغاز كردند. تدوين الگوي اقتصادسنجي ايران را نيز من عهده‌دار شدم.

در مورد ويژگي‌هاي پروژه لينك بگوييد.

سازمان ملل، اين الگو را از دانشگاه پنسيلوانيا تحويل گرفت و با همكاري دانشگاه تورنتو كانادا، اقدام به اجراي آن كرد. «پروفسور پيتر پاولي» از دانشگاه تورنتو كانادا به عنوان مجري اين پروژه انتخاب شد. ما سعي كرديم با آقاي پاولي تماس بگيريم اما موفق نشديم.

اگر واقعيت را بخواهيد ما تماس مي‌گرفتيم و آنها جواب نمي‌دادند، به هيچ عنوان باور نمي‌كردند كه ايران بتواند در تهيه الگوي اقتصادسنجي موفق عمل كند. متاسفانه به اين دليل كه به ما پاسخ داده نشد، پروژه يكبار در سال ۱۳۷۶ متوقف شد. از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۱ تقريبا اين پروژه معطل ماند.

من نيز به دليل داشتن عقايد درويشي، تحت فشار شغلي بودم، يعني براساس بخشنامه‌اي كه رئيس هيات عالي گزينش صادر كرده بود؛ استخدام دراويش در سمت‌هاي زيادي ممنوع بود. گرچه من مدتي در مركز تحقيقات استراتژيك رياست‌جمهوري مشاور صادركننده همين بخشنامه بودم!

به هرحال تا سال ۱۳۸۱ به صورت مشاوره‌اي با وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها و شركت‌ها و كارخانه‌ها همكاري مي‌كردم تا اينكه در سال ۱۳۸۱ مجددا آقاي دكتر« اكبر كميجاني» كه استاد من بودند و با سوابق تحصيلي و تحقيقاتي من آشنايي داشتند و در آن سال معاونت اقصادي بانك مركزي را به عهده داشتند دعوت كرد تا در پژوهشكده پولي و بانكي به عنوان عضو هيات علمي پژوهشي مشغول به كار شوم و مجددا پروژه لينك را احيا كنم.

با دو سال كار روي الگوي اقتصادسنجي كلان ايران آن را به ويرايش‌هاي پنجم و ششم رساندم. در ويرايش نهايي، تعداد معادلات الگو به عدد ۲۲۲ معادله رسيد كه بزرگترين الگوي اقتصادسنجي كلان ايران است كه تا به حال طراحي و تدوين شده است. در ويرايش ششم، توانايي‌هاي پيش‌بيني بسيار زيادي به الگو داده شد و به راحتي مي‌شد با كمي تغيير قابليت چسبانيدن اين الگو به الگوي جهاني لينك را فراهم كرد.

فرجام آن چه شد؟

با ارسال مستندات فني الگو براي سازمان ملل آنها پذيرفتند كه ايران به پروژه لينك ملحق شود و از ما خواستند كه گزارش ويژه‌اي تهيه و براي آنها ارسال كنيم؛ گزارشي از ويرايش ششم الگو را براي سازمان ملل فرستاديم. اعتبار گزارش به ميزاني بود كه سازمان ملل آن را به عنوان گزارش خودش منتشر كرد و در اثنا از ما دعوت كردند تا براي شركت در اجلاس پروژه لينك به مقر سازمان ملل متحد در نيويورك برويم.

يعني ايران به پروژه لينك پيوست؟

بله ايران به صورت رسمي پذيرفته شد.

به عنوان چندمين كشور؟

به عنوان صدوچهلمين كشور. در حالي كه اگر در سال ۱۳۷۶ ما را مي‌پذيرفتند، ما نودمين كشور بوديم. در هر صورت، من و دكتر مجتهد، رئيس پژوهشكده براي اين سفر آماده شديم و براي درخواست ويزا يك بار هم به آلمان مسافرت كرديم تا مراحل لازم را براي اخذ ويزاي ورود به آمريكا را انجام دهيم. همه چيز به خوبي پيش مي‌رفت تا اينكه يك نفر از حراست بانك مركزي تماس گرفت و از من خواست با مامور يکي از وزارت خانه ها، ملاقاتي داشته باشم.

من به دليل حجم بالاي كاري پروژه لينك و مسافرتي كه در پيش بود و مستندات و گزارش‌هايي كه بايد تدوين مي‌كردم، درخواست وي را قبول نكردم. عدم قبول اين درخواست براي آنها قابل قبول نبود و با تماسي كه با وزارت خارجه گرفتند بدون اطلاع به پژوهشكده درخواست، ويزاي مرا لغو كردند. به هر صورت سفر من با اين كار لغو شد و دكتر مجتهد به تنهايي در اجلاس نيويورك شركت كرد.

شش‌ماه بعد، قرار بود اجلاس بعدي در مكزيكوسيتي برگزار شود. زماني كه فراخوان شركت در اجلاس به پژوهشكده رسيد، مستندات و مقاله‌ها و گزارش‌هاي لازم را تهيه و براي سازمان ملل ارسال كرديم. براي من مجددا دعوت‌نامه ارسال كردند، اما دكتر مجتهد گفت: بانك مركزي اعلام كرده است كه ما هزينه بيدآباد را پرداخت نمي‌كنيم، البته انتظاري جز اين نداشتم اما از سازمان ملل تماس گرفتند و ضمن ابراز تأسف از عدم شركت در اجلاس نيويورك خواستند كه در اجلاس مكزيكوسيتي شركت كنم.

من توضيح دادم كه به علت عدم مشكلات مالي نمي‌توانم در اجلاس شركت كنم. سه روز بعد بسته‌اي از طريق پست سفارشي دي-اچ-ال به پژوهشكده ارسال شد كه بليت رفت و برگشت به اجلاس مكزيكوسيتي در آن بود و در همين اوان ايميلي دريافت كردم كه در آن عنوان كرده بودند كه سفر من به مكزيكوسيتي به طور كامل با هزينه سازمان ملل تامين خواهد شد و درخواست ويزا براي عبور از فرانسه هم كرده بودند تا از طريق فرانسه به مكزيكوسيتي بروم. تمامي هزينه‌ها در مدت شش روز اقامت در يك هتل پنج‌ستاره نيز به عهده سازمان ملل بود.

جريان را با دكتر مجتهد در ميان گذاشتم و قرار بر اين شد كه به اتفاق در اجلاس شركت كنيم. در حال آماده كردن مقدمات شركت در اجلاس بوديم كه از حراست بانك مركزي با من تماس گرفتند و خواستند كه براي ملاقات مامور وزارت اطلاعات به حراست بروم. من باز هم امتناع كردم و اين بار گفتم كه اين شيوه درخواست ملاقات را قبول ندارم، زيرا شيوه تماس برقرار كردن آنها درست نبود.

آنها بايد موضوع را با دكتر مجتهد كه رئيس و مدير من بود در ميان مي‌گذاشتند. براي من روشن نبود كه چرا به چنين ملاقات‌هايي اصرار دارند. به همين دليل قبول نكردم. امتناع من از حضور در حراست بانك مركزي در نهايت به اخراج من منجر شد و من يك هفته قبل از برگزاري اجلاس از بانك مركزي كنار گذاشته شدم.

تكليف پروژه لينك چه شد؟

اين پروژه به حالت تعليق درآمد و از خردادماه سال ۱۳۸۴ كه من از بانك مركزي كنار گذاشته شدم، تاكنون كسي روي آن كار نكرد. اين پروژه آنقدر پيچيدگي دارد كه به سختي مي‌توان از پيچيدگي‌هاي آن سر درآورد. من همه مستندات آن را به زبان‌هاي انگليسي و فارسي منتشر كردم اما كسي حوصله پيگيري اين كار عظيم را ندارد.

شايد آنها نمي‌دانند كه پروژه لينك چه مزايايي براي اقتصاد كشور دارد. پروژه لينك براي اقتصاد ايران اهميت فوق‌العاده دارد. شما زماني كه در چرخه اين پروژه قرار مي‌گيريد، همه اطلاعات كشورهاي جهان به شما داده مي‌شود. يعني اينكه ما وارد جريان محاسبات اقتصاد جهاني مي‌شويم و مي‌‌توانيم درك درستي از اقتصاد جهاني داشته باشيم.

با قرار گرفتن در اين پروژه، شما مي‌توانيد به اطلاعات مهمي در مورد آينده اقتصاد جهان دسترسي پيدا كنيد. گذشته از آن شما قابليت دسترسي به وضعيت اقتصادي همه كشورهاي دنيا را داريد. ويژگي‌هاي زيادي در پروژه لينك وجود دارد و مهمترين تاثيري كه مي‌تواند داشته باشد، اين است كه مديران كشور در چرخه برنامه‌ريزي‌هاي آينده، مي‌توانند از اين شبكه عظيم اطلاعاتي استفاده كنند.

به هر حال اين موهبت هنوز نصيب ايران نشده است و پيگيري نشدن پروژه از سوي بانك مركزي مي‌تواند حاكي از ناآگاهي آنها از مزاياي پروژه باشد.

ديگر به هيچ عنوان دنبال آن گرفته نشده است؟

تا جايي كه من اطلاع دارم، نه. من چند دستيار داشتم و تا حد زيادي، اطلاعات را به آنها منتقل كرده‌ام اما بانك مركزي ديگر اين پروژه‌ را پيگيري نكرده است.

بعد از اينكه بزرگترين پروژه اقتصادسنجي ايران را به سرانجام رسانديد، هنوز هم معتقديد از اقتصاد چيزي نمي‌دانيد؟

مفاهيم را درك كرده‌ام و چارچوب فكري لازم براي ارتباط متغيرهاي اقتصادي برايم ملموس شده است و تا پيش از اين در اتصال متغيرهاي اقتصاد مشكل نظري داشتم. پس بيژن بيدآباد، كه سال‌ها تلاش كرد از اقتصاد چيزي بفهمد، پس از گذشت ۳۰ سال تازه به معني حرف آن استاد اقتصاد رسيد كه گفته بود: هنوز زود است خود را اقتصاددان بدانيد و من بعد از ۳۰ سال فهميدم كه چرا او اين حرف را زده.

من در الگوي اقتصادسنجي‌ام، تمام محاسن عقلي و فني مكاتب و نظريات اقتصادي را جمع كردم. پروژه اقتصادسنجي كلان ايران، نظريه اقتصادي است كه مورد قبول من است. تمام رفتارها را در تمامي بخش‌هاي كلان اقتصادي كشور بيان كرده‌ام و تك‌تك معادلات آن بيانگر نظريه‌هايي است كه من قبولشان كرده‌ام.

در اين الگو ابداعات زيادي صورت گرفته است و اگر كسي بخواهد آن را بررسي كند، شايد به روزها بررسي نياز داشته باشد. اين الگو از سال ۱۳۶۴ آغاز شد و تا سال ۱۳۸۴ به طول انجاميد. نزديك به ۲۰ سال فكر من معطوف به اين بود كه ارتباط بين متغيرهاي اقتصادي براساس چه قاعده‌اي بايد تنظيم شود.

به نظر من در اين الگو، تمام مباحث تقاضاي پول كه در اقتصاد غرب به عنوان اصلي‌ترين مباحث مطرح شده به عنوان اشتباه بزرگ مباحث اقتصادي به تصوير كشيده‌ مي‌شود. نظرمن شايد با دو نفر از اقتصاددانان پولي مثل پسك (Pesek) و سيوينگ (Saving) مطابقت داشته باشد كه مي‌گويند سياست‌هاي پولي مثل «آليس در سرزمين عجايب» است. راه‌حلي كه در الگوي اقتصادسنجي كلان ايران مطرح شده مي‌تواند اين نقيصه را رفع کند.

شما سياست‌هاي پولي فريدمن را هم رد مي‌كنيد؟

نمي‌گويم قبول ندارم. ولي خيلي از مطالب آن را براساس دانسته‌هاي ذهني خودم نمي‌پذيرم. افراد ردكردني نيستند ولي ديدگاه مي‌تواند پذيرفتني باشد يا نباشد. ديدگاه آقاي فريدمن و مكتب شيكاگو به نظر من عميق نيست. مقاله‌اي در همين زمينه نوشته‌ام كه در مجله «اكونوميك متدلوژي» چاپ شده است. اين مقاله مي‌گويد كه وابستگي علم به ابزارهاي آزمايشگاهي چگونه است. وقتي ابزارهاي آزمايشگاهي قوي شود، علم ضعيف مي‌شود.

به عنوان مثال شما به طبيب مراجعه مي‌كنيد و ۲۰۰ سال پيش از شما هم به طبيب مراجعه مي‌كرده‌اند. طبيب ۲۰۰ سال پيش با گرفتن نبض بيمار ۳۱ بيماري را تشخيص مي‌داد اما در حال حاضر اطباي فعلي از طريق نبض فقط تب را تشخيص مي‌دهند و براي كشف بيماري بايد به ابزارهاي اندازه‌گيري نظير دستگاه فشار خون و آزمايشات متوسل شوند.

درك و فهم كدام طبيب به نظر شما بيشتر است؟ طبيب قديمي يا طبيب جديد؟ به همين دليل معتقدم در مكتب شيكاگو تكنسين پرورش داده مي‌شود و دانشمند پرورش داده نمي‌شود. مكتب شيكاگو به اين فكر نمي‌كند كه انسان‌ها چرا دچار اين رفتار شده‌اند و فقط سعي مي‌كند از طريق نوشتن معادله‌هاي رياضي، رفتار‌ها را آناليز كند. ولي در مكتب كمبريج به ريشه‌هاي رفتاري انسان‌ها توجه مي‌شود.

علاقه شما به مكتب كمبريج و نقدي كه بر مكتب شيكاگو داريد به اين دليل نيست كه شما به حكمت علاقه داريد؟

همين‌طور است. از سال‌هاي ۱۳۸۰ به بعد به نوشتن كتاب‌هايي در زمينه اقتصاد اسلامي مشغول شدم، گرايش بيشتري به حكمت نظري پيدا كرده‌ام. اصل حكمت در فقه مي‌گويد همه چيزهايي كه عقل به آنها حكم مي‌كند، شرع هم به آن حكم مي‌كند. اين تعامل ميان عقل و شرع، تعامل حكمي ميان تمامي موضوعات است و تمام هستي منبعث از عقل است و عقل اولين چيزي است كه خلق شد و عقل اين هستي را خلق كرده است.

به واسطه همين، همه رفتارها بايد مبتني بر عقل باشد و تمام رفتارها بايد رابطه علي داشته باشند. اگر اين رابطه را درك كرديم به سمت علم حركت كرد‌ه‌ايم و اگر به شيوه‌هاي مكاتبي مثل مكتب شيكاگو درصدد اثبات چيزي باشيم، راه را اشتباه رفته‌ايم و يك راه شبه‌علمي را انتخاب كرده‌ايم.

برآوردهاي مكتب شيكاگو شايد كارساز باشد اما رابطه علي را درك نمي‌كند و سر و حكمت پديده‌ها را درنمي‌يابد.

در كل نظريات اقتصاد هم اگر نگاه كنيد چند قانون بيشتر ابداع نشده و آنهايي كه ابداعاتي اساسي داشته‌اند دو يا سه‌ نفر بيشتر نيستند. يكي از آنها والراس (Walras) بود و تمامي اقتصاددان‌ها سال‌هاي سال است كه بر سر سفره او نشسته‌اند، ديگري ايروينگ فيشر (Fisher) بود.

فيشر هم ديدگاهي غني داشت. كتابي كه در در سال ۱۹۱۱ به نام «قدرت خريد پول» نوشت كه بسياري آن را كتاب مقدس فيشر مي‌خوانند كاري بنيادي در اقتصاد انجام داد كه نظريه مقداري پول را ابداع كرد. او در شرح اين نظريه از فرمول الاكلنگ و ترازو استفاده مي‌كند كه در يك طرف پول گذاشت و در طرف ديگر كالا. براساس اين فرمول حاصلضرب پول در سرعت گردش پول مساوي است با مقدار كالاي معامله‌شده ضرب‌در قيمت آن. اين يعني كه هر چقدر كالا خريداري شود به همان ميزان پول براي آن پرداخت مي‌شود.

تا همين امروز نظريه‌اي بالاي دست اين ارائه نشده است. به نظر من جز معدود اقتصادداناني شبيه والراس و فيشر كمتر كساني كنه ماجرا را درك كرده‌اند.

چگونهكسي كه اقتصادسنجي را دنبال مي‌كند كه براساس منطق و رياضي است به عرفان رو آورده، كه مبتني بر درك شهودي است؟

اتفاقا عرفان عين منطق رياضي است.

چطور عين رياضي است رابطه شما و راهنمايتان مراد و مريدي است؟

علم خداشناسي منطبق با علم فيزيك است. در ۱۴۰۰ سال پيش پيامبر (ص) فرمود: «الله نور السموات و الارض» يعني به زبان ساده «هستي انرژي است». فيزيك معاصر تازه قدم‌هاي كوچكي در درك صحت اين نظريه برداشته است. فكر مي‌كنيد كه پيامبر چطور حقيقت هستي را ديد؟

اين چه ارتباطي پيدا مي‌كند با عرفان؟

عرفان شناختن اين حقيقت است.

پيامبر با علم الهي خود به كشف اين حقيقت نائل شد؟

علم در اثر سواد پيدا نمي‌شود. علم بر اثر تقوا حاصل مي‌شود. خداوند در آيه ۲۸۲ سوره بقره مي‌فرمايد واتقوالله يعلمكم الله يعني تقوا پيش بگيريد تا خداوند به شما علم بياموزد. علم از مصدر روشنايي است. آنچه در دانشگاه تدريس مي‌شود سواد است، سواد از مصدر سياهي است. به پيامبر فرمودند قرائت كن اسم پروردگارت را كه خلق كرد.

اسم عبارت از هرچيزي است كه دلالت بر مسمي كند، وگرنه در غار حرا كتاب نبود. قرائت اسم يعني تفكر در هستي. وقتي كه در اثر كثرت تفكر در اين هستي فكر متمركز شود علم در انسان تراوش مي‌كند.

عرفان نتيجه تراوش اين علم است كه به معني شناخت اين عالم است و روش شناخت اين عالم از تفكر در اين عالم بايد شروع شود و تفكر در كتاب عالم هستي بايد با فكر كردن بر اسماء الهي آغاز شود و همه موجودات اسم خدا هستند و به‌واسطه همين تفكر در اسماء الهي كه همين موجودات هستند بايد پي به مسمي برد.

به‌واسطه همين در قرآن كريم اين آيه بيش از همه تكرار شده است: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم.

منبع : روزنامه هم میهن ۳۴ شماره یکشنبه، ۳ تير ۱۳۸۶