و از ابن عباس رضى اللّه عنه روايت كردهاند، كه فرمود: كه روزى در مسجد مدينه با اصحاب با وقار و سكينه، در خدمت سيد عالم(ص) نشسته بوديم، كه ناگاه اعرابىای از راه در رسيد و تخطّى رقاب میكرد، تا به نزديک ما آمد چون نظرش بر سيّد، عالم افتاد، پرسيد در ميان شما محمد(ص) كدامست ما بجانب آن ماه دو هفته، و آن شاه نهفته، اشارت كرديم، اعرابى به آن حضرت توجه نمود گفت: اى محمد بعضى از دفاتر تورية و انجيل به مطالعه رسيده، و از فحواى آن چنين مفهوم گشته كه از پيغمبران هيچكدام به حسن و جمال يوسف، نبودهاند و مرا اعتقاد نيز چنين است و اكنون بطريق مسئلت از تو درخواست دارم و ترا نيز قسم میدهم به خداى عزّ و جلّ كه بيان كنى تا يوسف نيكوتر بود يا آدم؟ مصطفى فرمود يا اعرابى سخن در آدم مگوى، كه آدم پدر همهی آدميان بود و مسجود فرشتگان بود و برگزيدهی حضرت رحمن بود جلّ جلاله.
اى اعرابى حسن يوسف آرايش حسن آدم بود گفت: اى محمد(ص) آن چگونه بود.
گفت چون خداى تعالى قالب آدم را خود بيافريد، دو چيز به وى ارزانى داشت، يكى نور جبين وى و يكى انگشترى در انگشت وى، بواسطه آن نور بود كه حوران جنت پيش وى به خدمت آمدند و به جهت آن انگشترى بود كه فرشتگان بسجود قيام نمودند، چون گَرد ذلّت گردِ دامان عصمت وى گشته، آن هر دو عطا از وى جدا شد و بر مثال دو باز پروازكنان به شاخ طوبى نشستند، به ايشان خطاب آمد كه چرا از آدم جدا گشتيد، گفتند الهى هر كه ترا نباشد ما او را چگونه باشيم.
لطيفه – اى درويش نور و انگشترى دو حلقه بودند كه بارى تعالى به آدم كرم فرموده بود و آن هر دو به يک زلت از آدم جدا گشتند ترا نيز حقّ تعالى و جلّ جلاله دو خلعت بخشيده است الايمان تصديق بالقلب و اقرار باللّسان انديشه كن كه در هر شبانهروزى چند گناه از صغيره و كبيره از تو در وجود می آيد، عياذا باللّه نبايد كه به شآمت اين معاصى در آن نفس پسين ازين خلعت نازنين كه ايمان است بیبهره گردى و با زمره كفار قرين و با جمله فجّار همنشين شوى. نعوذ باللّه من ذلک.
تفسیر حدائقالحقایق
معينالدين فراهى هروى (ملا مسكين)