بسم الله الرحمن الرحیم
” صفات رحمان و رحیم”
یک سؤالی راجع به قرآن رسیده، البته مطالعه تفاسیر که گفتند خیلی خوب است. خودتون هم میتوانید در کتابخانه نوشتهی تاریخچهی نزول قرآن را و هر قسمتی را علتش را گفته آن هم خوب غالباً درست است، منتها آنها به لفظ گفتهاند؛ مثل این است که نشستند در آنجا و همین که از آسمان میآمده، یادداشت کردند. ولی شما بخوانید هم آن نوشتهها را بخوانید و بعد با دل ، احساس کنید؛احساس خواهید کرد. بنابراین ترتیب قرآن را هم خود پیغمبر (ص)معین کرده، همان جوری که ما به خود قرآن اعتقاد داریم و تغییری در آن نمیدهیم و تغییری در آن قبول نداریم به همان طریق این ترتیبی هم که دادند این را هم باید قبول کنیم.
چرا قرآن را قبول دارید؟ به همان دلیل این ترتیب را قبول کنید. مع ذلک چون بشر میخواهد از هر چیزی که فکر میکند یک نتیجه هم بگیرد، ما میخواهیم بعضی چیزها را بفهمیم. یکی از آنها همین “شأن نزول ” به اصطلاح میگویند. یعنی به چه مناسبت این سوره یا این آیه نازل شده؟ آن را هم همه نوشتهاند.
یک سؤالی که شده راجع به سورهی فاتحه است که در همان اول چرا رحمان و رحیم را گفته. خب این درس برای ماست، ولی بلافاصله بعد از این است که در همان سوره فاتحه، درست است که رحمان و رحیم را گفتهاند؛ برای اینکه رحمان و رحیم دو تا صفت خداوند است. هیچ کدام را تقریباً نمیشود مستقل و جداگانه از دیگری گفت. اگر بگوییم خداوند رحیم است، میگویند به کی رحیم است؟ به بندگانش! بندگان از کجا امدهاند؟ از رحمان آمدهاند. پس رحمان و رحیم وصل به هم هستند. این دو صفت وصل به هم است و وصفی است که همان اول به ما گفتند تا همان اول هم ما بگوییم، برای اینکه بدانیم هر کاری که میکنیم، خداوند نگاه میکند و اگر جهتی باشد که خلاف در آن هست آن را برمیدارد، و خب همین حساب هم بود که بعد هر چند وقتی یک بار بعضی مؤمنین البته همه نه بعضیها که اجازه میدادند میآمدند نظر خودشان را میگفتند به امام که ما معتقدیم چنین، چنان، چنان؛امام هم تصدیق میکردند یا اگر جایی کم بود اضافه میکرد یا اگر زیاد بود کم میکرد به این طریق افکار مؤمنین طبق نظریه خود امام تربیت میشد.اینها همه را گفتم. اگر هم قرآن اینها را پشت سر هم نمیگفت، حتماً ائمه هم این کار را میکردند. یعنی به موقع این حرف را میزدند.
برای اینکه دو صفتی است که خیلی عام است، هم رحمان عام است؛ یعنی هر چه خداوند خلق کرده از روی خوبی و مصلحت او است. در تفسیر این حدیث به اصطلاح قدسی است که میفرماید: ” کنت کنز مخفیا فاحببت أن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف” میگوید: من یک گنج مخفی بودم. که در خودش گنج بود. البته گنج را تا کسی نشناسد گنج نمیشود. یک صندوق پر از جواهر و طلا در بسته زیر خاک باشد؛ این اسمش گنج نیست. برای اینکه هنوز معلوم نیست که چه است! وقتی درآوردند و باز کردند آن وقت اسم آن گنج میشود .حالا خداوند هم این تشبیه را میکند میگوید: من بودم یک گنج مخفی “کنت کنزأ مخفیا فاحببت أن اعرف ” خواستم شناخته بشوم، به وسیلهی کی شناخته بشوم به وسیلهی آنهایی که خلق کردم پس برای این کار شما را خلق کردم، برای اینکه شناخته بشوم. خب در این جا همان یک مقداری توجیه صفت رحمان است؛ فخلقت: پس خلق کردم، برای اینکه شناخته شوم. این در واقع جواب خیلی از ارادتمندان پیغمبر هم بود که میگفتند: خدا چرا ما را خلق کرد؟
خدا ما را خلق کرد، تنها اثری که از ما میخواست، این است که خدا را بشناسیم. پس اولین وظیفه ما این است که خدا را بشناسیم. این وظایفی که میگویند: اول وظیفهی ما نماز است این صحیح، منتها آنها ظاهرش را میبینند. یعنی وقتی که خدا را شناختیم، نماز میکنیم به درگاهش. منتها اینها این نماز را میدانند (ولی آن که خداوند ما را خلق کرده برای اینکه شناخته شود را میزنند). حالا که اینجوری شد پس ما باید تمام آیات قرآن را همین جور که میخوانیم بفهمیم و اجرا کنیم. البته خب خیلیها قرآن را به زبان دیگری که باشه؛ به زبان مادری خودشون در میآورند برای این که بخوانند و اجرا کنند. ولی تعجبم از بعضیها است که چرا ترجمه قرآن را جایز نمیدانند و میگویند حرام است. من نمیدانم چه دلیلی دارند؟ البته تنها دلیلی که میشود گفت: و آن این حرفی هست که در نماز، در نمازم به ما گفتند آنچه راجع به قرآن است تغییر ندهید. عین همان متن قرآن را بخوانید ولی سایر مطالب را میتوانید به زبان مادری بخوانید. اگر خود شما عربی را نمیفهمید و نمیتوانید بفهمید، میتوانید به زبان مادری بخوانید. ولی آیات قرآن را نه! جهتش هم این است که میگویند چون این کلامی است که خود خداوند فرموده. عین همین کلام از زبان خداوند بر دل پیغمبر نازل شده ما تغییرش نمیدهیم. برکت در همین عبارت است. این هم که درج شده بعضیها در قصیدهها و اینها در مدرسه هم به ما میگفتند اینها را حفظ کنید. حفظ کنید یعنی عادت کنید بدانید که بعضی چیزها را باید عین همانی که گفته شده حفظ کنید. این را حفظ کنید. تفسیر قرآن را هم بخوانید ولی ترجمههای قرآن را چون بعضی چیزها را نمیشود ترجمه کرد نه. بنابراین همان بهتراست که عین عبارتی که گفته شده ما بخوانیم ولی سایر مطالب را نه میتوانیم بخوانیم.
به هر دلیل قرآن خیلی از مسائل ذکر شده، یکی از مثال که ذکر شده. که چرا اجازه دادند که مردی چهار زن بگیرد. این خب همه میگویند عجب حرف خوبیه! نه همچین خوبی هم نداره ولی اینهایی که با همین حکم موافقند خودشان یک زن بیشتر نداشتند. یعنی در واقع گفتند که شما یک زن بگیرید اگر جرأت دارید بروید دنبالش. خب این که البته شوخی بود ولی در واقع نباید ما حساب کنیم هر چیزی را به مصلحت خودمون بیاندیشیم. حالا این باشد بعد مفصلأ صحبت خواهم کرد. گو این که جواب این حرف با من نیست با آقایون علما است. من میگویم هر چی خدا گفته خوب است. خدا هم نگفته که بروید بگیرید. اجازه داده آن هم با شرط ” و ان خفتم الا تعدلو فواحده ” این چهار تا را بگیرید بعد در خاتمهاش میگوید، اگر میترسید که نتوانید بین اینها عدالت کنید یکی! اینها آن ” و ان خفتم ” به بعدش را نمیبینند اولش را میگیرند……. حالا اگر یک وقتی مجال شد، راجع به این هم صحبت خواهم کرد. این روزها به مناسبت یادگار و یادبود حضرت ابراهیم، جد خود ما است که شادی میکنیم و اسمش را عید میگذاریم. میخواستم یک شرحی راجع به این هم بگویم که حالا دیگر شما از شنیدن آن خسته میشوید .نمیگویم من، نه! شما خسته میشوید. باشد انشاءالله همان فردا یا روزهای بعد خواهم گفت.
ابراهیم و سارا؛ ابراهیم اول نامش ابرام بود. حالا نمیدانم تفاوت معنایش در زبان آن وقتها چه بوده. سارا هم همان جور که نامش ساره بود؛ خداوند هر دو را ارتقا داد در معنا و اسمشون را هم عوض کرد .یعنی عوض نکرد؛ همان ابراهیم را گفت که: ابرامه بعد از این تو را ابراهیم میخوانیم، محترمتر و مفصلتر است. به ساره هم همین جور گفت. البته این اسم واقعی آنها در تاریخ همان چیزی است که ما الان میگوییم. ابراهیم تعالی و تکامل پیدا کرد و به آخرین حدی که یک بشر میتواند برسد؛ رسید و آن ” واتخذ الله ابراهیم خلیلا” یعنی خداوند ابراهیم را به دوستی گرفت. ابراهیم از همان اول دوست خداوند بود ولی در آخر این زحمات؛ خدا ابراهیم را به دوستی گرفت. این دیگر آن امتحان نهایی بود. البته پیغمبر ما هم به همین مقام رسید. منتهی پیغمبر ما دایره رحتمش وسیعتر بود. ابراهیم برای همان قبیلهای که بودند؛ قبیله خودش که بعدا اون قبیله شد بنیاسرائیل و در اول تاریخ، بنیاسرائیل تنها قبیلهای بود که خداشناس بود. منتهی درجهاش؛ درجه پیغمبر ما وسیعتر بود ” وارسلناک کافه لالله بشیرا و نذیرا” تو را برای همه مردم آفریدیم، مأمور کردیم که بشارت دهی و انذار کنی. یعنی شادی بدهی و بترسانی.
حالا انشاءالله ابراهیم ما فرزندانش، انشاءالله فرزندان خلف باشیم. همان جور که ما او را دعا میکنیم او هم ما را دعا کرد. تفاوت اینکه ما او را اربابمان میدانیم و در مقابل ابراهیم؛ ما بنده هستیم. یعنی مثل فرض کنید گوسفند که ما را بچرانند.
انشاءالله.