دکتر تقی پورنامداریان
اگر اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حکومت و اقتدار شریعتمداران و صاحبان مناصب و مراتب اجتماعی به عارفان امکان مخالفت با صاحبان زور و زر ندهد، شعر وسیلهای است که در آن عارفان میتوانند هم به طعن و تعریض مخالفان خود زبان بگشایند و هم از خود به گونهای سخن گویند که ملامت خلق را بر ضد خود برانگیزند.
حاصل رویْ به تمامی به حق داشتن و پروای خلق نداشتن، خروج از جرگهی اهل سلامت و قرار گرفتن در زمرهی اهل ملامت است. از این طریق، ریا و سالوسی که ناشی از زهد کاذب و دروغین و تعصب متظاهرانه است، مجال ظهور پیدا نمیکند. به همین سبب است که یکی از مضامین کلی غزل عارفانه نیز ترجیح رند و قلندر و میخواره و اوباش و فاسق بر شیخ و مفتی و زاهد و محتسب و ترجیح مکانهای گروه اول، میخانه و خرابات و قمارخانه نسبت به مکانهای گروه دوم، مسجد و صومعه و خانقاه و کنشت است.
از این چشمانداز است که در غزل عرفانی دو گروه از شخصیتها و مکانها حضور مییابند که در مقابل هم قرار دارند و شاعر عارف آن گروه و مکانهایی را که در فرهنگ عمومی و غالب عصر بار مثبت دارند، نفی میکند وآن گروه و مکانهایی را که بار منفی دارند و بدنام و ناپسندند، تأیید و اثبات میکند؛ زیرا در آن گروه بدنام که شاعر عارف تأیید میکند، هر چه هست، ریا و تظاهر برای رسیدن به جاه و مقام دنیوی و خوشنامی و احترام در میان خلق نیست.
میراث پربار غزلهای عارفانهی سنایی و عطار و شاید چند شاعر عارف دیگر که در فاصلهی سنایی و عطار زیستهاند و جز نمونههایی بسیار اندک از شعرشان باقی نمانده است، در قرن هفتمق به مولوی میرسد. عشق شورانگیز مولوی به شمس تبریزی که بعدها بر حسامالدین چلبی فرافکنده میشود، که هر دو از نگاه مولوی تجسم حق بر روی زمیناند، سببساز اصلی مجموعهای از غزلهای عرفانی است که شور و هیجان و مستی غیرقابل وصف مولوی در آنها موج میزند.
خاموش گویا
ابهامی که در غزل عارفانه به سبب تغییر شخصیت معشوق و تجربههای روحی فردی عارف و ناسازگاری معانی حاصل از نظام نخستین نشانهشناسی زبان با شخصیت و جهانبینی شاعر عارف در غزل عرفانی عمومیت دارد، در غزلهای مولوی با ابهامهای دیگری که خاص غزل مولوی است، میآمیزد و جلوهای خاص به آنها میبخشد. این ابهامهای دیگر ناشی از تجربهی خاص مولوی است که حضور حق و معشوق آسمانی را در وجود شمس تبریزی و حسامالدین چلبی مییابد و خود را همچون واسطهای احساس میکند که الهامات آنان را، که الهامات حق است، بازگو میکند.
این حال سبب میشود که آن «من»، که در غزلهای مولوی بهظاهر شعر میگوید، «منِ» تجربی مولوی نباشد و در نتیجه در حق خود سخنانی ادا کند، که حتی در قیاس با غزلهای عارفانه خلاف عادت باشد و خواننده را مدام با شگفتی و حیرتی مواجه کند که در نتیجهی عدم تشخیص هویت «من» گویندهی شعر حاصل میشود. مولوی بارها در این شعرها خود را مستقیم و غیرمستقیم «خاموش گویا» یا «گویای خاموش» میخواند که بیان این معناست که او به ظاهر گویاست، ولی در حقیقت خاموش است و گویندهی شعر دیگری است. خود را بهمنزلهی نی یا سُرنایی میداند که در نالیدن از خود اختیاری ندارد و دیگری آن را در او میدمد. خود را ترجمان حق میشمارد و این مقام را مستلزم وصول به فنای مطلق میشمارد (کلیات شمس، ج۳، ص ۱۷۸، ۱۷۰، ۱۹۰، ج۴، ص۱۸۱). در این فنای مطلق او چون پیامبر واسطه میان حق و خلق است و سخن او مثل قرآن وحی الهی است. به سبب همین موقعیت هم هست که ساختار زبانی غزلهای او مشابهتهایی با ساختار زبانی قرآن پیدا میکند (برای آگاهی بیشتر، نک: پورنامداریان، در سایة آفتاب، بخش۲).
مولوی همچنان که شعر تعلیمی عرفانی را با مثنوی به کمال رساند، غزل عرفانی را نیز به چنان حدی از کمال ارتقا داد که غزلهای عرفانی سعدی، اگرچه در غزل عاشقانه، استاد بیبدیل ادب فارسی است و غزلهای شورانگیز عراقی، در جنب آن، چندان درخششی ندارند. چنانکه غزلهای عرفانی شیرین مغربی و شاه نعمتالله ولی و حتی خاتم شاعران کهن، نورالدین عبدالرحمن جامی نیز در قیاس با غزلهای مولوی وزن چندانی ندارند. گرایش سعدی به عرفان که بخشی از غزلهای او را در کنار غزلهای عاشقانهاش رنگی از عرفان معتدل و مبتنی بر شریعت و زهد بخشیده است، راه را برای حافظ شیرازی در قرن هشتمق هموار کرد، تا بتواند از تلفیق غزل عاشقانه و غزل عارفانه، که اولی به همت سعدی و دومی با مولوی در قرن هفتمق به کمال رسیده بود، راه سومی در غزل فارسی پدید آورد که به مدد استعداد و نبوغ خارقالعادهاش با خود وی به کمال رسید، تا آنجا که از شاعران بسیاری که راه او را ادامه دادند، هیچیک نتوانستند در عمق معنی و ظرافت و زیبایی صورت، به کمالی که او بدان دست یافته بود نزدیک شوند.
در میان شاعران مشهوری که بعد از جامی در قرن نهمق ظهور کردند، نامآورترین آنها صائب تبریزی (متوفی ۱۰۸۱ق) است که چهرهی شاخص سبک هندی است. او که یکی از پرشعرترین شاعران فارسی زبان است، از جمله کسانی است که غزلهایش تحت تأثیر حافظ با عرفان و حکمت درآمیخته است، بیآنکه با غزلهای حافظ از نظر استواری زبان، غنای موسیقایی و عمق اندیشه قابل قیاس باشد.
*دانشنامه زبان و ادب فارسی
منابع:
افلاکی، شمسالدین احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۶۱م؛
برتلس، یوگنی ادواردوویچ، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمة سیروس ایزدی، تهران، ۱۳۵۶ش؛
بهاء ولد، محمد بن حسین، معارف، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۵۲ش؛
پورنامداریان، تقی، در سایه آفتاب، تهران، ۱۳۸۰ش؛
همو، دیدار با سیمرغ، تهران، ۱۳۵۷ش؛
روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۶۰ش؛
همو، عبهرالعاشقین، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، ۱۳۶۰ش؛
زرینکوب، عبدالحسین، از گذشته ادبی ایران، تهران، ۱۳۷۵ش؛
همو، جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش؛
همو، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ش؛
سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود بن آدم، حدیقه الحقیقه، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۹ش؛
سهلکی، محمد بن علی، «النور من کلمات ابیطیفور»، شطحیات الصوفیه، به کوشش عبدالرحمن بدوی، کویت، ۱۹۷۸م؛
شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبور پارسی، تهران، ۱۳۷۸ش؛
همو، «مقدمه»، نک: محمد بن منور؛
عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، اسرارنامه، به کوشش صادق گوهرین، تهران، ۱۳۶۱ش؛
همو، تذکرةالاولیاء، به کوشش رینولد آلن نیکلسون، لیدن، ۱۳۲۵ش؛
همو، مختارنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۵۸ش؛
همو، مصیبتنامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، ۱۳۳۸ش؛
همو، منطقالطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، ۱۳۵۶ش؛
عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، بهکوشش عفیف عسیران، تهران، بیتا؛
غزالی، ابوحامد محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۶۱ش؛
غزالی، احمد، سوانح (بر اساس تصحیح هلموت ریتر)، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۵۹ش؛
فروزانفر، بدیعالزمان، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار، تهران،۱۳۵۳ش؛
محمدبن منور، اسرارالتوحید فی مقاماتالشیخ ابیسعید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، ۱۳۶۶ش؛
مولوی، جلالالدین محمد، کلیات شمس (دیوان کبیر)، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۵۵ش؛
همو، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۷۳ش؛
مستملی بخاری، ابو ابراهیم اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۶ش؛
میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشفالاسرار، بهکوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ش؛
نجمالدین رازی، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۵ش؛
نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتحالجلال، به کوشش فریتز مایر، ویسبادن، ۱۹۵۷م؛
نفیسی، سعید، جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار نیشابوری، تهران،۱۳۲۰ش؛
هجویری، علی بن عثمان، کشفالمحجوب، به کوشش
و. ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۷۱ش؛
Corbin, Henry, The Man of Light in Iranian Sufism , translated from the French by Nancy Pearson, London, ۱۹۷۸.
منبع: روزنامه اطلاعات