Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح روز عید سعید غدیر خم ۹۵/۶/۳۰ (خانم‌ها)

hazrate majzoob alishah eid ghadir 95 daravish

عید سعید غدیر خم

بسم الله الرحمن الرحيم

امروز، روزی است که در چنین روزی یک واقعه‌ای ظاهراً هم خیلی واقعه‌ی کوچکی کما اینکه عده‌ای که چشم بزرگ‌بینی نداشتند، که این واقعه را مهم بدانند و آن را در همان کوچکی ذهن خودشان جا دادند! در نظر آنها عید نیست. در نظر آنها یک واقعه‌ی معمولی است. این است که ما می‌بینیم ما این را عید می‌گیریم. چرا! و این چه واقعه است که اینجوری شده؟ از این قبیل وقایع خیلی اتفاق می‌افتد. معمولاً هم هر گروهی، یک جمعیتی تشکیل می‌دهند بعد کاروان‌سالارشان هر کسی که باشد، اگر احتمال بدهد که ممکن است عمرش به زودی تمام بشود جانشین تعیین می‌کند. این طبق معمول همه است. ولی پیغمبر قشونی نداشت، جایی را فتح نکرده بود که بگوییم بعد از فتح (جانشین تعیین) کرد. بلکه در همان مکه‌ای که یادش، یعنی نمی‌گذاشتند برود در همان مکه یک مرتبه آمد و آنهایی که نمی‌گذاشتند دست از مزاحمت‌هایشان برداشتند و ایشان توانست برود مکه – خانه کعبه را ببیند و زیارت کند – امر خدا را اطاعت کند. پس چطور شد که این واقعه مهم شد! در نزد آن اعرابی که خیلی خشن و خیلی ابتدایی فکر می‌کردند خیلی بچگانه فکر می‌کردند، بعد یکسره پیدایش پیغمبر و اینکه یک مسائلی را تبلیغ می‌کرد که اصلاً صحبت لشگر و لشگرکشی و غیره نبود. مگر یک مقدار کمی به اندازه‌ی ضروری. در مقابل اینها چه جانشین داره تعیین کند!  آنهایی که دلشان روشن شده بود از ظهور محبت، آنها می‌خواستند این چراغی را که در دست محمد بود روشن نگه دارند.

و در زیر سایه‌ی آن به حیات خودشان ادامه بدهند. و مدت‌ها منتظر بودند، بارها ناامید شدند ولی این دفعه ناامید نشدند. یک جانشینی پیغمبر تعیین کرد که نشان داد این نهضت همیشگی است. فرمود: ” من کنت مولاه فهذا علی مولاه ” علی از همه‌ی فرماندهان لشگر، بزرگان اسلام کم‌سن‌تر بود. علی جوان نوجوانی بود، خب پیرمردهای با ریش سفید و ریش‌های تا اینجا بودند. مردمان محترمی معتقد به اسلام بودند که مورد احترام قرار می‌داشتند، و به همین دلیل که مورد احترام قرار داشتند؛ وقتی آمد دعوت کرد مردم را که از ابوبکر پیروی کنید به سهولت انجام شد. نگفتند بگو که ابوبکر کیست؟ نه! وقتی آنها گفتند فهمیدند مرد بزرگی است. ولی این واقعه نشان داد که علی یعنی علی همان جوری نیست که عناد بورزد با کسی دیگر و بگوید من رئیسم! علی(ع) هم ریاست آنها را در امور ظاهری دینی قبول داشت، و اطاعت می‌کرد و در واقع فرقی بین این‌ها و آنهایی که واقعه را نمی‌شناختند نبود. هر چند وقت اکثر بلکه تقریباً همه‌ی مردم و مسلمین این واقعه را شنیده بودند. و حتی بعضی‌ها دیده بودند، خودشان بودند که پیغمبر وسط صحبت‌های خودش و این که داشت می‌رفت به سمت منزل ایستاد – این‌هایی که پشت سر را صدا زد. آنهایی که رو به رو هستند آنها را هم صدا زد – و بعد این حرف را گفت. فهمیده شد که این مسأله، مساله‌ی مهمی است که پیغمبر نگذاشت که اینها به اصطلاح ” فقط مربوط به آن مردم” باشد. می‌خواست که از ازل تا ابد همه این را بشناسند؛ همه بشناسند که علی بزرگ آنها است. بعد از علی هم گفتند: هر کسی که مناسب است و کسی که مناسب با این مقام بود همان کسی بود که علی او را تعیین کرد. این مردم جشن گرفتند که ما الی الابد زنده شده‌ایم، ما از بین نخواهیم رفت!

گفت پیغمبر که من کتاب و سنتت را حافظم

بیش‌وکم‌کن    را    از    او    من   رافظم

به علی مژده داشت که این حرف‌های تو ، این کار تو الی‌الابد است. علی هم از جانب خدا مأمور بود که بگوید! به همه گفت به همه گفت و بعد از گفتار خودش هم معین کرد که جانشین من در این کارها ” حسن بن علی ” است. در این که این واقعه اتفاق افتاده و پیغمبر علی را تعیین کرده حرفی نیست. ولی مقدمات و مؤخرات این قضیه یعنی این که مردم را، قافله را (نگهداشت) قافله داشت می‌رفت به سمت مکه که برود. گفت: بایستند! یک خورده صبر کنند که آنهایی که عقب ماندند برسند که با هم باشند. اینهایی هم که جلوتر رفتند، برگردند گوش بدهند. ببینید معلوم می‌شود که کار خیلی مهمی است. مگر اگر در یک قافله‌ای که وقتی دارد می‌رود یک نفر یک چیزی فراموش می‌کند (می‌ایستد) همه را، قافله را نگه می‌دارد که برود چیزی را بردارد. نه! یا خودش می‌رود یا یکی را مأمور می‌کند که برود آن (مثلاً) کیف را بیاورد و این کار را نکرد. بعد آنهایی که در سایر ادیان الهی مسیحیت، یهودیت، دنبال می‌کردند و می‌دیدند که در تمام این ادیان ظهور تامی و در آن سمت ظهور، کسی ظاهر می‌شود. پیغمبر ما بیان کرد آن کسی که ظاهر می‌شود (چه کسی است!) و از این حیث اینهایی که حرف او را قبول دارند به نظر می‌آید. اما عده‌ای این را قبول نمی‌کردند. پرده می‌انداختند که مردم نفهمند، نبینند. ولی بالاخره عده‌ی زیادی از مسلمین این واقعه را شنیدند و ساختند و خودشان فکر کردند که این واقعه بزرگ‌تر از آن است که یک نفر درک کند! گذاشتند به دید همه، همگان. و همه از این استفاده می‌کردند. حالا ان‌شاءالله ما هم قابل باشیم که این مسائل را بفهمیم.