این عید سعید مذهبی – ملی را به همهی دوستان و همهی آنهایی که منتظر این عید بودند، تبریک میگویم. و ارواح پاک آنها را هم شاهد میگیرم که «ما هم از مردان این [بیت؟] بودهایم / عاکفی بر درگه وی بودهایم.
در محیط عربستان که از مسائل الهی، ارسال پیغمبران و اینها چندان اطلاعی نداشتند – یعنی مردم خیلی عوامی بودند – یکمرتبه ظهور پیغمبر ما خیلی برجستگی داشت. همان طوری که اینها در اوج سادگی بودند؛ پیغمبر در اوج عظمت و در اوج دقت! ولی خب شاید به همین دلایل هم بود که اصلاً اعراب منتظر نبودند، تا نهضت پیغمبر ادامه پیدا کند، جز عدهی کمی که متوجه بودند و از مذاهب قبلی هم خبر داشتند. این عده منتظر ظهوری! بودند ولی آن عده اصلاً نمیدانستند که ظهور چیست! ،حتی یکی دوبار آنها که منتظر ظهور بودند – منتظر ادامهی این نهضت – داشتند مأیوس میشدند و ناراحت بودند. هر مرتبه پیغمبر به حالتی میافتاد که نشاندهندهی این بود که به مقتضای بشری ممکن است عمرش سرآید، همه در نگرانی بودند که ما چه کنیم بعد از رحلت پیغمبر؟ البته یک عدهی کمی که همیشه به لطف خداوند امیدوار بودند، آنها منتظر بودند که این نهضت ادامه پیدا کند.
پیغمبر هم که رفت، منتظر بودند و میگفتند گفته است که:
من کتاب و سنتت را حافظم بیشوکم کن را در آن من رافظم
ولی آنهایی دیگر نه! نبودند. وقتی پیغمبر با آن مقدمات، اعلام جانشینی علی را کرد همه خوشحال شدند. مثل آب گوارایی که به لب تشنگان برسد و همه منتظر بودند که یک چنین ظهوری بشود. ولی خوب پیغمبر جز امر خدا کاری نمیکرد. امر خدایی این بود که مدتی در هول و ولا و ناراحتی باشند که قدر ادامهی نهضت پیغمبر را بفهمند. ولی خب جز عدهی کمی نفهمیدند. از همان روز بود که یک عدهای نهضتی را شناختند که این نهضت و برانگیزی، گفتند در اولش پیغمبر آمده بعد هم خواهد آمد. برای آنها بهاصطلاح “ظهور و ورود یک جانشین برای پیغمبر” بود، منتظر بودند. در مقابل اینها یک عدهای که خب منتظر ظهوری بودند ولی امیدوار بودند که این رشته قطع بشود! چون همیشه ظلمت و تاریکی ، دشمن روشنایی است.یعنی وجود روشنایی خود به خود، وجود تاریکی را از بین میبرد. به همین جهت ولی این وضعیت انجام شد، علیرغم میل دشمنان و علیرغم بعضی تبلیغات آنان، این نهضت ادامه یافت. و نمایندگان خدا که به صورت ظاهر، نمایندگان محمد بودند ظاهر شدند. ولی همان مردم که آنقدر به اسلام و به پیغمبر اظهار علاقه میکردند در اینجا کوتاه آمدند.
در اینجا مال دنیا، ریاست و عظمت اسلام موجب شد که خیلیها به این فکر افتادند تا این گوهر را بربایند و خودشان استفاده کنند. ولی باز هم مغز اسلام و معنای اسلام از بین نرفت.
صورت ظاهرش عوض شد. اسلام و جانشینی پیغمبر هم برقرار بود منتهی یک گروهی بنا به فرمایش صریح پیغمبر در علی و فرزندان علی میدیدند این نمایندگی خداوند را! دیگران (جای قرار گرفتن این جانشینی را) مشخص نمیکردند و امیدوار بودند که خودشان تصرف کنند.
خلفای بعدی می بینیم که همه همین جور بودند. همه مدعی بودند که بنا به فرمان خداوند کار می کنند ! ولی خب همه این چیزها از بین رفت – هر چند وقتی آثار و علایم ظهور – ظاهر میشد و بعد از مدتی خاموش میشد. آنها (تصور) میکردند این ظهور از جانب محمد است که میخواهد دنیا را تصرف کند. ولی واقعیت میدانستند این مردم مؤمن و متقی که:
رگ رگ است این آب شیرین آب شور در خلایق میرود تا نفخ صور
میدانستند این ولایت هست، همیشگی است! و از این عناد، این عناد و خشونت هم تکامل پیدا کرد و دید این تاریخ اسلام پر از جنگهایی است که مسلمانها با هم در جنگ افتادهاند و همه خود و خودشان را کشتند اما اسلام از بین نرفت. عدهای از مسلمین فدا شدند اما اسلام از بین نرفت. بلکه بر عظمتش اضافه شد! انشاءالله ما هم در این گردش روزگار جزو کسانی ما را حساب کند که گردش روزگار را میشناسیم و به آن اعتبار خواهیم رسید. انشاءالله.