مینو مرتاضی لنگرودی
همهی موجودات زنده هنگام مواجهه با خطر از خود دفاع میکنند. نزد موجودات زنده موفقیت در دفاع غریزی، به معنای بازگشت به مرحلهی ایمنِ پیش از مخاطره است. در انسان هم مقاومت غریزی اولین نیرو در جهت دفاع از خود است. جنگ، اساسیترین محرک مقاومت غریزی در گروههای انسانی است. صلح برآمده از چنین مقاومتی به معنای بازگشت به وضعیت شناختهشدهی قبل از جنگ و مخاطره است. درعینحال بنا بر تفاوتهای بیولوژیک، مقاومت غریزی نیرویی است که در همگان یکسان عمل نمیکند و به میزان استقامت مقاومتگران بستگی دارد. ازاینرو مقاومت غریزی، خواهی نخواهی، میل به قهرمانی دارد. تاریخ زندگی ملل پر از حکایات چنین قهرمانانی است. قهرمانان چاشنی زندگیهایی هستند که با وجود رنجها و نداریهای تحقیرآمیزشان جریان دارند. از این رو ناتوانان با واگذاریِ اندکقدرت خویش به قهرمانان، شریک رؤیاهای قهرمان میشوند و خود به وضعیت شناختهشده و آشنای پیشین بازمیگردند. با وجود آنکه تمامی دلایل لازم برای محکوم کردن جنگ و خشونت و بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در دست داریم و با وجود آنکه با آرمان دوستداشتنی و دلربای صلح و امنیت، روزمان را شب میکنیم، سعی داریم گناه و شر همهچیز را بر گردن دیگرانی که چهبسا روزگاری آنها را قهرمان میپنداشتیم، بیفکنیم تا خود را درگیر چرایی و تفکر در باب علل رسیدن به وضعیت جنگ و بحران نکنیم. ما از پاسخ به این پرسش که چرا باید به «تغییر وضع موجود»، فکر کرد، طفره میرویم. زیرا از آیندهی ناشناخته میهراسیم. درعینحال ما با مردمانی همعصر و همروزگار هستیم که مدنیت و مشارکتهای مدنی و مقاومت خودآگاه و آگاهانه را تجربه کرده و به حافظه سپردهاند. آنها درک کردهاند که مقاومت غریزی برای قامت انسان اندیشهورز این دوران بس تنگ و کوتاه شده است. انسان دوران جدید با اصالتدادن به فردیت و آزادیِ انتخاب بهجای تندادن به سرنوشت قضاقدری و از پیش تعیینشده و پذیرش مسئولیت ارادهی خودمختار و درک کرامتی که در میان موجودات طبیعت، تنها انسان از آن برخوردار است، با توسل به ارزشهای اخلاقی و ایدههای انسانی، موقعیتی متفاوت از دوران پیشین برای خود تدارک دیده است. هرچند مقاومت غریزی، مقاومتی طبیعی است؛ اما طبیعت کما هو طبیعت قادر به تجربهی ارزشهای اخلاقی و فردیت و اراده یا آگاهی و انتخاب ایده و بایدها و نبایدهایش نیست. این مفاهیم جز در طبیعت ثانوی و جهان انسانی هیچ معنایی در قلمرو طبیعت اولیه ندارد. کانت میگوید: «هنگامی که میخواهیم عملی را انجام دهیم باید معین کنیم آیا انتخاب ما در راستای «باید»هاست و اینکه این انتخاب نباید مطابق با احساسات ما باشد بلکه باید بر مبنای اصلی انجام شود که اعتبار جهانشمول آن را پذیرفته باشیم». ازاینروست که مفهوم مقاومت، از مقاومت غریزی به سمت مقاومت آگاهانه میل میکند. چنين مقاومتی همبستهی آموزش و آگاهی میشود و همچون عشق و آزادی آموختنی است. هدف مقاومت آگاهانه نزد انسانهایی که تجربهی مشارکت مدنی را در حافظهی خود دارند، الزاماً بازگشت به مرحلهی پیشاخطر نیست. بلکه نزد این قبیل مردمان، مقاومت ابزار قدرتمندی برای پیشگیری از خطرات و بهویژه پیشگیری از مخاطرات و نگونبارگیهای جنگ است. در حافظهی این قبیل مردمان، آگاهی، پیشنیاز مفهوم مقاومت و مقاومتِ آگاهانه پیشنیاز دستیابی به صلح پایدار تعریف و ثبت شده است. مقاومت آگاهانه پیچیدهتر و بسیار سختتر از مقاومت غریزی، و مقاومتی بهشدت هولناک است. چون بدون توجه به توجیهات، بیمحابا میرود سراغ آن بخش توطئهگر وجود آدمی که کاهلانه برای گریز از مسئولیت آزادیِ انتخاب و ارادهی خودمختار و کرامت ذاتی با طفرهرفتن از پاسخگویی به چراهای موجود، خود را مهیای سازش با هر چگونهيی میکند و سعی دارد مفهوم مقاومت را همچنان به کنشی غریزی و ناخودآگاه تقلیل دهد. صلح پایدار در چنین جوامعی و بر مدار نیروی مقاومت آگاهانه بر اساس عدالت و احترام به منافع و آزادی دیگران و گفتوگو شکل میگیرد. چنین صلحی محصول و برآمده از جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان آدمیانِ آزاد، عادل و مقاوم مایه گرفته است. صلحی برخاسته از نیروی اراده و آزادی انتخاب مردمانی است که خواهان برخورداری از ابعاد متکثر هستی خویشاند. نزد چنین مردمانی مقاومت ابزاری برای برساخت زندگی و بالقوگیهای متکثر آن است. سیاستهای موجود و مستقر، هر قدر هم دموکرات باشند، به هوای برقراری نظم تنها قادر هستند شکل محدودی از زندگی را به مردم توصیه یا در دسترس آنان قرار دهند و مابقی اشکال نهفته و امکانات متکثر زندگی را حذف کنند. به باور اسپینوزا صلح به معنی نبود جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه میگیرد.
منبع: روزنامه شرق