Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح چهارشنبه خانم ها ۱۷-۶-٩۵ (علم دانستن رابطه بین افراد ، اشیاء و وقایع)

Hhdnat majzoobaalishah07

هنوز نمی دانستم چه می خواهم بگویم ؛ که بسم الله را گفتم. بسم الله به هر جهت آن شعر نظامی گنجوی هست : بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درگنج حکیم حکیم کیست ؟ گنجش چیست ؟ حکیم کسی است که در اصل خودش حکمت وضع کرده است ، یعنی خداوند. خداوند علیم نیست ، خداوند علم است. عالم نیست ، علم است ، یعنی خود خداوند هر چه بکند درست است و علم است . اگر هم شما نمی دانستید علم چیست ! نگاه کنید خداوند می گوید که علم چیست . خب در خیلی چیزها هست . این علم را اگر در اطراف دقت کنید ، علم می گوید : بیا الف ، ب یادبگیر، درس و کتاب بخون. یک نفر عامی بی سواد، یک نفر که در ده کار می کند و بیل می زند ،او هم می گوید: خدایا علم بده .خدا بهش می گوید : که علم چیست ؟ آن عالم می گوید نمی دانم ؛ به عکس آن آقایی که تا گفتید علم چیست می گوید: این کتاب را بخوان ، کتاب شیخ طوسی را بخوان و کنار کتاب این می گوید : نمی دانم ! یعنی خود ” علم چیست ؟ اول علم است ” وقتی می گوید : علم چیست ؟ خب یعنی من نمی دانم که چیست ! و همان را به من اولش بگو ، که علم چیست. بعد هم به من یاد بده .علم را به طور واقعی تعریفی که همان آقایون می کنند؛ علم یعنی “دانستن رابطه بین افراد و اشیاء و وقایع “.

یک واقعه ای رخ می دهد . وقایع خیلی اتفاق افتاده و رخ داده است که خبرندارید .گاهی هم هست که خبرندارید ، خیلی خب و به درد شما هم نمی خورد. لازم نیست ، ولی یک وقت هست که به درد شما می خورد . مثلا چون پسر شما درمسافرت است ، فرزندتون تلگرافی به یکی دیگر می زند و خبر حرکتش را می دهد اما شما نمی دانید و علم ندارید که این حرکت وی کی هست . این رابطه را نمی دانید و از این ناراحت هستید؛ به این می خواهید علم داشته باشید که بدانید کی فرزندشما می آید. این را هم بدانید برای درک هر چه بیشتر مسائل همیشه مثال های قلمبه نگویید، مثلا این را بگویید : چنان چه می خواهی بدانی بمب چیست و یک اتم؟ چرا این همه … می گویی. بگویید می خواهی بدانی بمب چیست؟ بمب یک چیزی است مثل آن چه که دست بزنی می ترکد ، این هم می ترکد. اتفاقا یک گلی هم هست گل حنا نمی دانم ، یک چنین چیزی که میوه هایش وقتی رسیده شد اگر دست بزنید می ترکد.بمب هم یک همچین چیزی است و برای این فرد همین قدر بس است.بعد برای یک شاگرد مدرسه ، شاگردت می خواهی بگویی که علم چیست ؟ او می گوید علم این است که تو از این آب می خواهی بخوری نگاه میکنه می بینی گرم است. این آب گرمه ، سردش کن که من می خواهم بخورم. این آب را می برد و می آورد به او می دهند که می بیند سرد شده است . می خواهد بداند این چه کار کرده که آب گرم شده سرد یا آب سرد شده گرم. این به درد شاگرد می خورد که لازم است تا بداند و می رود به دنبالش. این علم است ، حالا به همینجور بروید بالا . به یک نفر دهاتی می خواهید بگویید : این کره زمین چیست؟ شما که اینجا نشستید. این چیست که روی آن نشسته اید و تکان نمی خورد، ولی اگر بردارنند نمی تواند همین جوری بایستد؟. به هرکسی یک چیزی ، یک اندازه از علم داده شده . همین جور اگر بروید بالا .علم کلی این است که این صندلی را چه کسی خلق کرده ؟ من نمی دانم کی خلق کرده. همون کسی که این را برایش خلق کرده است ،کی خلق کرده؟ آن را هم نمی دانم. همین جور نمی دانم ،نمی دانم ، گفته می شود بعد جواب این نمی دانم ها را می بینند که علم است.
حالا این که مولوی می گوید که :

علم نبود غیر علم عاشقی                                  مابقی تلبیس ابلیس شقی

که اشاره است به داستان آدم و حوا و خلقت آنها و شیطان . تا می رسیم به یک جایی که می گوید: فضولی موقوف ! یعنی راجع به اصل خدا و اصل آن اختیاری که خداوند دارد و قدرتی که دارد ، می گویید این از کجاست ؟خدا می گوید: به تو چه ! پس در این پایین یک علم هست .همین علمی که گفتم که خداوند اجازه نمی دهد انسان بفهمد . چرا ؟ خداوند که بخیل نیست ، ولی خداوند این موجودی که به نام انسان آفریده برای او هم خیلی چیزها آفریده ، ولی نیافریده که ببیند در یک اتم چقدر نیرو لازمه . این را گفته خودت برو ، بفهم و کشف کن .همین جور یک چیزهایی هم گذاشته که اگر بشر برود جلو کشف می کند ، ولی آن ها لازم نیست . بعد به این جا که رسید می گوید خب یک مقداری از علم ، برای بشر مجاز است که یاد می گیره جلو می رود و می رود ؛ همین جور که حالا رفته از یک ذره گرفته تا کهکشان ها علم پیدا کرده ، که این ذره چه جوری است. کهکشان چه جوری است ! این ذره نسبتش با اون کهکشان چیست.همان کهکشان خوردشده ، ریز شده یک ذره از داخلش درامده همه این ها را می داند. خب این ها را می داند چه فایده برای او داره؟ این جا یک بحث داره بیاد که این بحث از آسمون پائین تره یعنی بحث خود ما است ، خود انسان ها که آیا هدف دانستنش باید این باشه که فایده ای از آن ببرد یا نه! این جا خیلی اختلاف هست و این اختلاف را می توانید خود شما ببینید ؛ در روزنامه ها بخوانید و در کتابها بخوانید. این علمی است که شما باید به دنبال آن بروید. آن ” علم نبود غیر علم عاشقی ” آن مربوط به اصل خلقت است . یعنی جزء خداوند خودش هم فرمود : ” کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف ” که من یک گنج پنهانی بودم .خواستم ، احببت ، حب همون عشق است که خواستم شناخته شوم ” فاحببت ان اعرف “ولی به کی خواستم شناخته شوم. موجودی جز خدا نیست!
لااله الاالله خودم را بشناسم به خودم ، که می شناسم .پس یکی را آفریدم که باشد تا من خودم را بشناسانم ” فخلقت الخلق لکی یعرف ” شما بشرها را خلق کردم برای اینکه شناخته شوم. این جا هدفی برای انسان تعیین کرده ، یعنی من که شما را آفریدم برای این است که من را بشناسید .پس به دنبال این بروید که هر چه بیشتر بشناسید. بروید به دنبال این که هر چه بیشتر بشناسید ؛ می شود علم .بدانید، علم یعنی رابطه این ها را بدانید ….علم خواستن وظیفه ی هر انسانی است . وظیفه ی هر مسلمانی است. این علم را اول بدانیم چیست .علم برای چی فایده داره ؟ یا نه ! خب شناختن چیست ؟ بعد هم در این باره فکر کنیم. البته خیلی فکر نکنید برای این که کله تون خراب می شود. به همون اندازه ای که خدا گنجایش داده به مغزتون ، به همون اندازه فکر کنید .یعنی به یک جایی که می رسید ، می بینید از آن جا دیگر باید بیاید پایین .البته بیاید پایین نه این که فراموش کنید مقام را نه! مقامات بالاتر ، فهم های بیشتر بدانید هست .منتها من الان وقتش را ندارم نمی گم لیاقتش ! . یعنی قدرتش را ندارم ، وقتش را ندارم که آن ها را بدانم .هر وقت وقتش شد خدا می دهد .همین اختراعات ، مکاشفاتی که هست…