«شرک» اعتقاد به تعدد خدایان، بتپرستی، در بند غیرحق بودن، خدایی توهّمی و ساختگی را در عرض خدای حقیقی در نظر گرفتن و او را در مسیر تکامل مؤثر دانستن است. شرک در مقابل ایمان و اخلاص به معنی یکجهتی و رهایی و نجات از بند غیر خداست.
شرک بر دو گونه است، شرک جلی و شرک خفی
«شرک جلی»
شرک جلی ، صفات باریتعالی را از ذات او منفک نمودن و به غیرحق نسبت دادن و بدان معتقد بودن و به ظاهر در فعل و قول اظهار کردن است.
با اندکی دقت در کتاب قرآن میبینیم که انبیاء الهی مردم را امر به اقرار وجود خدا نکردهاند. چراکه هیچ قومی منکر آن نبوده و همگان ذات باری تعالی را قبول داشتهاند. اما در کنار این اعتقاد صوری! برای خداوند شریک قائل میشدند. در دوران جاهلیت اعتقاد و آثاری از آئین حضرت ابراهیم(ع) و حتی مناسک حج را میتوان در میان مشرکان دید. قرآن میفرماید: “وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ” و اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است حتماً خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانيده مىشوند.”
در طول تاریخ، شرک عامل و علت بنیادین مخالفت با نبوت انبیاء و ولایت اولیاء بوده است. شرک یک ساختار فکری در فرد و جامعه ایجاد میکند که در تناقض و تضاد با بینش و فرهنگ توحیدی است. شرک موجب عدم وحدت اجتماعی و بسترساز فکری و فرهنگی حاکمیت طاغوت و توجیهگر نظام سلطه میباشد. شرک اعتقادی و درونی، شرک رفتاری و بیرونی را به دنبال دارد و بر این اساس، جامعهی طبقاتی نتیجهی حاکمیت شرک است.
قبل از ظهور اسلام، خانهی کعبه مالامال از بتهای گوناگون با اسامی مختلف است که به اعتقاد مشرکان هر یک از آنها مظهر یک صفت و نیروی(الهی) حاکم بر هستی بوده و هر بتی خدای قبیلهای و نگهدارنده و حافظ آن قبیله است. این بت و این خدای دروغین با رئیس قبیله، رابطهای تنگاتنگ داشته و در حقیقت هر بتی خالق دین و آیینی است که افراد یک قبیله را به تبعیت از رهبر آن قبیله و قبول ولایت او وادار میکند. مشرکان با خدای محمد(ص) مخالفتی نداشتند! مخالفت آنها با شخص پیامبرو ولایت او بود، چرا که تغییر نام و تعداد وشکل بتها برایشان مشکلی ایجاد نمیکرد و آنان میتوانستند همان ساختار پیشین را در نظام اجتماعی خود حفظ کنند. کما اینکه آنها بعد از فتح مکه، به ظاهر اسلام را پذیرفتند، اما بعد از رحلت پیامبر سعیشان بر این بود که اسلام را تحریف و از محتوا تهی کنند و همان ساختار ظالمانهی دوران جاهلیت را به نام اسلام در جامعه حاکم نمایند. دلیل اصلی مخالفت حاکمان و غاصبان دینی با ائمه اطهار(ع) و پیروان آنها همین بوده است. آنها اسلامِ لال و بیزبان را میخواستند تا به مقتضیات منافع خویش از زبان اسلام سخن بگویند و مخالفت با پیامبر و جانشینان او و به شهادت رساندن آنها که زبان خدا و وارثان حقیقی اسلام بودند، به همین دلیل است. جدال مشرکان (به ظاهر مدافع دین) علیه موحدان و وارثان حقیقی ادیان دیرینه سنتی است که در طول تاریخ ادیان نظارهگر آنیم. نهایت آنکه هر جا برابری و برادری نیست و انسانها دارای حقوق یکسان نیستند و آزادی و عدالت وجود ندارد، ساختار حاکم بر جامعه چه به نام دین و چه ضد دین، فرقی نمیکند در آن جامعه شرک حاکم است.
«شرک خفی»
پیامبر فرموده است: دبیب الشرک فی امّتی أخفی من دبیب النملة السوداء علی الصخرة الصّماء فی اللیلة الظلماء شرک در امت من پوشیدهتر از حرکت موری سیاه بر روی صخرهای سیاه در شبی ظلمانی است.
شرک خفی را به دلیل پنهان بودن در لایههای نهانیِ نفس آن را شرک خفی گویند و بیشتر اشارات الهی و اقوال بزرگان دین دربارهی این نوع شرک است. شرک خفی خللی در ایمان و اخلاص دینداران است.
در قرآن شرک در مقابل ایمان قرار گرفته است و در جایی لفظ توحید بیان نشده است. هر جا که عنوان شرک آمده به معنای بتپرستی و خروج از توحید نیست!! زیرا در قرآن جدا از بتپرستان، بر اهل کتاب و برخی از اهل ایمان نیز لفظ شرک اطلاق شده است.
خداوند درآیه ۳۱ سوره توبه میفرماید: “اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِاللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ” (اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند با آنكه مأمور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست منزه است او از آنچه [با وى] شريک مىگردانند)
در آیه ۱۰۶ سوره یوسف میفرماید: “وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ” (و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند جز اينكه [با او چيزى را] شريک مىگيرند)
شرک خفی، برخلاف شرک جلی که بیشتر به كافران و مشركان اختصاص دارد، گریبانگیر مؤمنان و سدّ راه ایمان آنهاست. خصلتها و تمایلات نفسانی و عدم تعادل فطرتهای انسانی موجب میشود که مؤمن در نیت و عمل، از مسبب حقیقی غافل شده و رو به اسباب کرده و دل در گرو غیر خدا ببندد.
«شرک در میان اهل حقیقت»
در میان اهل تصوف و درویشی توجه به ماسویالله شرک است.
بر هر چه که دل نهاده باشیم در شرکی اوفتاده باشیم
ولایت ولیّ وقت در طول ولایت حق است و اطاعت اوامر او عین اطاعت خداست. انسان کامل وجه الله و مظهر تام و تمام خداوند است. شرک جلی دشمنی با او و شرک خفی خلل در دوستی با اوست. گاهی این شرک مخالفت و ضدیت و انکار اوست که آن را شرک جلی گویند و گاه چنان در نیات مؤمنین پنهان است که تشخیص آن نزدیک به محالست و تنها در امتحانات الهی خود را نشان میدهد که این نوع شرک را خفی گویند.
همانگونه که قرب و نزدیکی به خداوند حدی ندارد، دوری و فاصله از او نیز حد و مرزی ندارد. سالک به هر اندازه بر اساس میل و ارادهی ولیّ وقت طی طریق نماید، از منیت خویش فاصله میگیرد و در حقیقت از شرک دور میشود و تا بدانجا میرسد که همچون اویس قَرَن، یکجهت و یکهشناس میشود و اگر در مسیر خلاف امر و میل ولیّ خدا قدم گذاشت و پشت به نور کرد و راه تاریکی را در پیش گرفت، در هر مقام معنوی!! که باشد، اندک اندک توجه او به حق کاسته میشود و خدابینی او به خودبینی مبدل میشود و شرک جای ایمان را میگیرد و به نفاق و ریا مبتلا گردیده، تا آنجا که از مرز شرک خفی میگذرد و در شرک جلی سقوط میکند.
«نمونههایی از شرک خفی در سلوک»
روی از “ولی” به هر چه کنی شرک خالصست توحید محض کز همه رو در خدا کنیم
حسادت به برادران، طمع و چشمداشت به غیر حق، غرور و تکبر، حب جاه، ریا در عبادت، خودنمایی در خدمت، اظهار فضل در مقابل ولیّ وقت، همسویی با دشمنان خدا، سکوت در برابر ستم و بسیاری از اقوال و افعال که در راستای منیت و انانیت سالک است علامت شرک خفیست.
اگر ایمان!! در شکل و محتوا، منطبق با میل و نظر ولیّ زمان نباشد، شرک و ریا خود را با پوششی از تقوا و عبادت، حفظ سنتها، رسم و عادتها، ملاحظات و مصلحتاندیشیها و تقلید و تقیدهای بیمعنا ، سالک را به بیراهه میبرد.
با کمی دقت در کتاب وحی میبینیم هر پیامبری را دشمنانی است و در میان آنها، دشمنترینشان، همانا معتقدان به پیامبران و اولیای سابقاند که عنادشان گاه رو در رو و گاه منافقانه است. باید از تاریخ عبرت گرفت و سالکان بایستی بدان توجه داشته و از خود بپرسند آیا در ایمانمان «کم یا زیاد»!! معضلات پیشینیان وجود ندارد؟ و ما نیز همچون گذشتگان در ظاهر یا باطن،عمداً یا سهواً، دانسته یا نادانسته، علیه پیغمبرِ ایام خویش قدم برنمیداریم؟
در زمان حضرت رسول اکرم(ص)، آنچه مانع قبول اسلام از سوی دینداران مسیحی و یهود میشد، همانا هراس از شکستن باورها و آموزههایی بود که از گذشتگان کسب کرده بودند و قبول دین جدید به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ اجتماعی برایشان بحرانآفرین بود چرا که تخریب ملاک و میزانهای عادتی و تقلیدی امری صعب و مشکل است لذا برای حفظ ساختارها بهترین راهکار را در مخالفت با پیامبر و پافشاری بر مواضع خویش میدیدند و این سنت همهی متحجران ادیان و مذاهب قبل و بعد از رسول خداست. عدم قبول ولایت علی(ع) و ائمه(ع) و جانشینان آن بزرگواران نیز دقیقاً به همین دلیل بوده است. به بیان امروزین اولیای الهی سنتگرا نیستند بلکه سنتشکن، بتشکن و مدرن فکر میکنند. سنتگرایی و قالبگرایی، شرک و سدّ راه معرفت و با رشد و تعالی معنوی منافات دارد. قالبها باید با محتوا همخوانی داشته و با شرایط روز مناسبت داشته باشند تفاوت شریعت موسی(ع) و محمد مصطفی(ص) در همین نکته است. در طریقت و سیر و سلوک نیز تعیین قالب و محتوا با ولیّ وقت است و چسبیدن به ظواهر و تقدس دادن به عادتها نشانهی شرک و دوری از حقیقت و خلل در عشق و ارادت است.
از کتاب مجموعه مقالات عرفانی