بسم الله الرحمن الرحیم
یک دستورالعملی که به صورت شعری است – به این خوب توجه کنید – یعنی دنبالهی همان صحبتی است که الان (داشتم ). شعری میگوید:
چو از قومی یکی بی دانشی کرد نه کِه را منزلت مانَد نه مِه را
از قول ” بنیامیه و بنیهاشم ” اینها برادر بودند، بنیامیه و بنیهاشم. امیه و هاشم دو فرزند، دو قلوی چسبیده به هم بودند که – به همین شکل به دنیا آمدند از پشت به هم چسبیده بودند – به دنیا آمدند. بعد چون میخواستند اینها را از هم جدا نگه دارند و (جدا کنند) خیلی فکر کردند. بالاخره به این جا رسیدند که یک شمشیر خیلی تیز و برندهای بیاورند و به یک ضربت اینها را از هم جدا کنند «با سرعت و شمشیر خیلی بُرّایی که درد هم حس نکنند» همین کار را کردند. هر دو هم سالم و زنده ماندند. بعد بزرگان عرب، بزرگان قوم این پیشبینی را کردند گفتند که: اینها اگر هم زنده باشند دو قبیله خواهند داشت که این دو قبیله با هم دشمن هستند. همان جور که بین این دو، شمشیر حکومت کرد بین آن دو قبیله هم شمشیر! حالا یا این بود یا هر چه بود این تلقین در ذهن مردم بود. آنهایی که با بنیهاشم خوب بودند یعنی مسلمین واقعی – شیعیان – با بنیامیه بسیار بد بودند. بنیهاشم و بنیامیه همیشه هم با هم جنگ و جدال داشتند. خوب در بنیامیه اکثراً مردمان ناجوری بودند که خُب میشناسید تاریخ خواندهاید ولی در بعضی از بنیامیه، بعضی از اینها ، مردان بزرگی بلند شدند مثلاً ” عمر بن عبدالعزیز ” از بنیامیه بود چون عبدالعزیز پدرش خلیفه شده بود بعد از مرگش آمدند گفتند: این خلیفه است! یعنی پسرش عمر. عمر میخواست کناره بگیرد، گفت که: خلافت من! و اقوامش یا مادرش نگذاشتند. گفتند: اگر این کار را بکنی فامیل بهم میخورد، همه به هم میریزند. این است که ماند. ولی از ائمه داریم که در مواردی از ” عمر بن عبدالعزیز ” به نیکی یاد کردند.
البته روزی که خداوند حساب میکند حساب را از همه جداگانه میکشد. عمر بن عبدالعزیز را میآورد جزو بنیهاشم حساب میکند آن وقت (عذاب) میکند. اما در این دنیا این جور نیست. آن وقت خداوند برای این که آرامش در میان مردم باشد؛ توصیه کرده است به فرد فرد انسانها که مطابق انصاف، عدل رفتار کنید به جهت این که فامیل شما هم خوشنام باشد. بنابراین ما هم، همه باید این دستورالعمل الهی را که به صورت این شعر در آمده رعایت کنیم، حتی بخاطر خانوادهی خود ما بخاطر این که خانوادهی ما بدنام نشود. الان هم میدانید با یکی که بد هستید یا یک بدیهایی دارد، با خانوادهاش هم نمیتوانید کنار بیایید، جور بیایید. بنابراین ما هم سعی کنیم که همین جور باشیم، به خصوص ما یک خانوادهی بزرگتری هم به نام ” فقر و درویشی ” داریم که اگر خدای نکرده بدنامی باشد بعضیها دیدید میگویند: درویشها با خودشان دشمنی میکنند. حال آن که اکثراً چون درویشها خوب هستند میتوانند این نقیصه را جبران کنند و انشاءالله ما در این راه خدمت کنیم.