بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دربارهی غناء و حلیت و حرمت آن و ادلهی حلیت یا حرمت و نیز تعریف غناء و اینکه آیا غناء مطلقاً حرام است یا اینکه باید دربارهی آن قائل به تفصیل شد و برخی از مصادیق آن را حلال دانست از مسائلی بوده که فقیهان امامی دربارهی آن با یکدیگر اختلاف داشتهاند و اکنون نیز دارند. به عنوان مثال ابوالصلاح حلبی، فقیه امامی قرن پنجم در کتاب فقهیاش، الکافی تمام اقسام غناء را حرام دانسته و گفته است: یحرم آلات الملاهی کالعود و الطنبور و الطبل و المزمار و أمثال ذلک و إعمالها للإطراب و الغناء کله (الکافی، ص۲۸۰).
قاضی ابن البراج در المهذب (ج۱، ص۳۴۴) و ابنادریس حلی در السرائر (ج۱، ص۳۷۴) نیز همین نظر را داشتهاند. در مقابل فقیهان مشهور دیگری مانند محقّق حلی برخی از اقسام غناء را حلال دانسته و استثناءهایی برای آن قائل بودهاند چنانکه در این باره گفته است: الأعمال المحرمة کعمل الصور المجسمة و الغناء عدا المغنیّة لزفّ العرائس إذا لم تغن بالباطل و لم تدخل علیها الرجال (المختصر النافع، ص۱۱۶).
جناب ملا علی بیدختی، فرزند و جانشین حضرت سلطانعلیشاه گنابادی ملقّب به نورعلیشاه ثانی از جمله اقطاب سلسلهی نعمتاللهی بودهاند که علاوه بر مقام قطبیت و جایگاه ممتاز در عالم طریقت و عرفان، در فقه و اصول نیز از دانش و آگاهی برخوردار بودهاند چنانکه در میان آثار قلمی ایشان میتوان به شرحی بر کتاب اصولی معالم به نام مناهج الوصول إلی معالم الأصول فی شرح معالم الأصول فی علم الأصول اشاره کرد (یادنامهی صالح، ص۷۲، پانوشت). او در یکی از آثارش به نام «سلطان فلک سعادت» به بیان مطالبی دربارهی حکم غناء و جواز خواندن قرآن با ترجیع و صوت زیبا و مسائلی دیگر پرداخته و از آنجا که قائل بوده این مسأله از مسائلی است که احکامش برای مردم واضح و روشن نیست صفحاتی از کتاب مزبور را به توضیح آن اختصاص داده است.
در شرایط کنونی که از برگزاری کنسرتها ممانعت به عمل میآید و گروهی کف بر لب آورده کفن پوشیده و در لغو آن میکوشند و نظر اهل هنر و موسیقی و کارشناسان و خبرگان عالم ساز و آواز به چیزی گرفته نمیشود مناسب دیدم تا به منظور آگاهی فقرای سلسلهی علیهی سلطانعلیشاهی از آراء فقهی نورعلیشاه ثانی دربارهی غناء و احکام و مصادیق حلال و حرام آن، این بخش از کتاب مزبور را تصحیح و پیش از چاپ همهی کتاب در اختیار فقرای گرامی و دیگر علاقمندان قرار دهم:
بر ارباب انصاف خالی از اعتساف پوشیده نخواهد بود که صوت حسنی که در احادیث، مدح برای او رسیده و غنای حرام، در اخبار صحیحه بر مردم مشتبه است به حیثی که برخی قرآن و ذکر و اذان و امثال آن را که به صوت حسن خوانند غنای حرام میدانند و این تحریم ما أحلّ الله است. پس باید تمیز داده شود که نه به نحوی باشد که بعضی از اهل هوا جرأت بر غناء نمایند و از بیباکی مرتکب حرام شوند و نه که از راه زهد خشک، صوت حسن ممدوح را غناء شمارند و از ثواب خواندن قرآن به صوت حسن و ذکر خدا محروم مانند و مؤذن خوشصدا را منع نمایند و مجالس مصیبت سیدالشهداء [علیه السلام] را به هم زنند. پس بدان که شک نیست در حرمت غناء فی الجمله و کسی را حرفی نیست در اینکه آنچه که غناء است حرام است و احادیث بر حرمت او متواتر است و اجماع او مجملاً قائم است بلکه بعضی حرمت او را ضروری شمردهاند و لکن بعضی نقل اجماع کردهاند بر اینکه غناء در حدی جائز است و بعضی گفتهاند که در وقت عروس بردن، غناء حرام نیست اگر مغنیه [ = خواننده] زن باشد و نامحرم صدا را نشنود چنانچه به این مضمون حدیث خواهد آمد و طبرسی در اول تفسیر مجمعالبیان حدیثی ذکر کرده که قال رسول الله: إن القرآن نزل بالحزن فإذا قرأتموه فابکوا فإن لم تبکوا فتباکوا و تغنوا به فمن لم یتغن بالقرآن فلیس منا. اگر چه خود گفته که تغنوا به معنای استغنوا نیست یعنی از ما نیست کسی که دفع فقر و طلب مالداری به خواندن قرآن نکند و این هم بعید است و هم مناسبت به این مقام ندارد و هم آنکه درست نیست این حکم پس مراد چنانکه اغلب علماء بر آناند از حدیث، تزیین است و تحریر صوت و مشهور است که سعد وقاص از سفری آمد و برادرزادهاش به دیدن او آمد از او پرسید که شنیدهام که تو قرآن را به آواز خوش میخوانی. جواب داد که الحمدلله. عم گفت بخوان که من از پیغمبر شنیدهام که فرمود: از ما نیست کسی که غناء در قرآن نکند و طبرسی نیز میفرماید که این مقام و کلام صریح است که مراد جواز غناء است نه مستغنی بودن و فاضل ربانی، ملا محسن فیض کاشی در تفسیر خود میفرماید بعد از نقل احادیث بر جواز صوت حسن که استفاده میشود از این اخبار جواز تغنی به قرآن و ترجیع، بلکه استحباب آن.
پس آنچه که وارد شده از نهی از غناء باید که حمل شود بر لحون اهل فسق و صاحبان کنیز و بر آنچه معهود بوده در زمان بنیامیه و بنیعباس از خواندن کنیزان و زنان در میان نامحرم چنانچه در کافی وارد شده که اقرؤا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إیاکم و لحون أهل الفسق و الکبائر و از شیخ بهائی مشهور است که میفرموده: الغناء [ناخوانا] و غیر آن از خرافاتی که در محافل اهل فسق و اهل شرب استعمال میکنند غناء است و بدان که بعضی غناء را تعریف کردهاند به گرداندن آواز در گلو به آنکه طرب و وجد بیارد یا حزن و گریه بیاورد چون بعض سازها و بعضی گفتهاند: همان گرداندن در گلو است اگر چه طرب نیاورد یا حزن چون ا ا ا ا چنانچه کبک و کبوتر میخوانند و بعضی گویند: غناء آواز به طرب آورنده است خواه باترجیع یا بیترجیع چنانکه بسیاری از اصولیین را اعتقاد این است. پس صدای آهنگ یا طنبکی غناء است چنانچه بعضی از علماء اصفهان تصریح نموده بودند به اینکه آن آواز غنائی است و غیر او غناء نیست و صاحب قاموس گفته است که الغناء ککساء ما طرب من الصوت و در بعض کتب لغت است که ترقیق صوت و این تعاریف با بعضی احادیث اهل بیت [علیهم السلام] که ذکر آن میآید منافات دارد چه در بعضی امر به ترجیع صوت در قرآن واقع شده مثل حدیث رجع صوتک بالقرآن فإنّ الله یحبّ الصوت الحسن یرجع به ترجیعاً و در بعضی دیگر ترغیب به خواندن به حزن و صوت حسن شده مثل: اقرؤا القرآن بالحزن إن من أجمل الاجمال الشعر الحسن و نغمة الصوت الحسن و هرگاه کلام اهل لغت منافات با کلام معصوم داشته باشد مناط اعتبار نمیتواند بود چنانکه مذکور است که سیبویه در سیزده جا در کتاب خود تصریح نموده که باء از برای تبعیض نیامده و چون حدیث آمده که باء از برای تبعیض است در آیهی «و امسحوا برؤوسکم» لهذا اعتبار به حکم حضرت است و باید مثل شیعه بعض سر را مسح نمود نه به کلام سیبویه عمل کرد و در غناء نیز اعتناء به کتب اهل لغت نیست بلکه غنای حرام آن است که خود حرام کنندهها معنای او را بیان کنند. پس غنای حرام آن است که در حدیث رسیده که علی بن جعفر میگوید: سألت الکاظم عن الغناء فی البطر و الفرح. قال: لا بأس ما لمیعص به و این حدیث اباحهی غناء را میرساند مگر آنکه متضمّن معصیتی باشد چون لهوی یا شنیدن نامحرم و مجالس فساق و انبعاث شهوت و نحو ذلک و در من لایحضر که یکی از کتب اربعهی شیعه است حدیثی است از [امام] صادق [علیه السلام] که فرمود: أجر المغنیة التی تزف به العرائس لیس به بأس لیست باللتی یدخل فیه الرجال. پس اگر این قسم غناء حرام میبود اجرت بر او هم به اجماع حرام میبود لعدم القول بالفصل و حضرت تجویز نمیفرمودند و این صریح است که حرمت غناء به اعتبار دخول محرّمات دیگر است نه مطلق غناء چنانچه حدیث دیگری هم بر این دال است که قال أبوبصیر: سألت أباجعفر عن کسب المغنیات؟ فقال: التی لمیدخل علیه الرجال حرام و التی تدعی إلی الأعراس لا بأس به و نیز حدیث عبدالله بن حسن از حضرت أبیالحسن که قال: قلت: جعلت فداک اشتری المغنیة و الجاریة تحسن أن تغنی أرید به الرزق لا سوی ذلک. قال: ذلک اشتر و بع و این دلالت دارد بر اینکه مطلق غناء به خودی خود حرام نیست زیرا که احکام منوط بر مفاهیم عرفیه است و تحسن أن تغنی صریح است که مقامات و طریق خوب خواندن را خوب میداند و امر حضرت به اینکه بخر و بفروش صریح است در مباح بودن خواندن او فی نفسه و نیز حدیث علی بن جعفر از امام موسی [علیه السلام] که قال: سألته عن الغناء فی الفطر و الأضحی و الفرح؟ قال: لا بأس به ما لم یعص به و حدیث سماعه از أبیجعفر که قال: جئنا نرید الدخول علیه فلما صرنا إلی الدهلیز سمعنا قرائة سریانیة بصوت حسن یقرء و یبکی حتی بکی بعضنا و به روایت دیگر قال: جئت إلی باب أبیجعفر لاستأذن علیه فسمعنا صوتا بالعبرانیة فظننا أنک لعبت رجلاً من أهل الکتاب حتی نستقره؟ قال: لا لکن ذکرت مناجاة ایلیا لربه فبکت. پس آن حضرت به صوت حسن، غیر قرآن را به آواز بلند حزین میخوانده که سامع به گریه درآمده و ظاهر این حدیث نیز صریح است در آنکه قاریان و ذاکران اگر از آن قبیل بخوانند که سامعانی که قساوت قلب ندارند به گریه درآیند و تفسیق آن ذاکر و حرام و بدعت دانستن چنین فعلی تحریم ما أحلّ الله است و ایلیا هم اسم حضرت امیر [علیه السلام] است و نیز در کتاب من لایحضر است که سأل رجل علی بن الحسین عن شراء جاریة لها صوت.
فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة که از اینجا هم معلوم شود که کلامی که زهد و ترک دنیا را یاد دهد اگر چه به صوت حسن است خوب است و اگر کلام لهو و باطل باشد مذموم است و در کتاب کافی از حضرت رسول مروی است که لکل شیئ حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن و نیز از آن حضرت مروی است که لا یأذن لشیئ من أهل الأرض إلا أصوات المؤذّنین و الصوت الحسن بالقرآن و نیز در کافی است که شخصی نزد حضرت کاظم [علیه السلام] سخن صوت را مذکور میساخت. حضرت فرمودند که إنّ علی بن الحسین کان یقرء القرآن فربما یمرّ به المارّ فصعق من صوته و إنّ الإمام لو أظهر من ذلک شیئاً لما احتمله الناس من حسنة. بعد عرض کردم که لم یکن رسول الله یصلی بالناس و یرتفع صوته بالقرآن؟ فقال: إنّ رسول الله کان یحتمل الناس من خلقه مما یطیقون و نیز در همان کتاب از حضرت رسول [صلّی الله علیه و آله] روایت است که لم القط امتی أقل من ثلث الجمال و الصوت الحسن و الحفظ و از حضرت رضا [علیه السلام] منقول است که فرمود: رسول خدا [صلّی الله علیه و آله فرمود: حسنوا القرآن بأصواتکم و إنّ الصوت الحسن یزید القرآن حسناً و حضرت رسول [صلّی الله علیه و آله] فرمود که اقرؤوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إیاکم و لحون أهل الفسق و الکبائر فإنه سیجیء من بعدی أقوام یرجعون القرآن ترجیع النوح و الغناء و الرهبانیة لایجوز تراقیهم قلوبهم مقلوبة و در بعضی است که یرجعون القرآن ترجیع الغناء و الرهبانیة و النوح لایجاوز حناجرهم و لحن آواز خوش است چنانچه ابناثیر و دیگران از اهل لغت نوشتهاند و حدیث است که إن القرآن نزل بالحزن فإذا قرئتموه فابکوا و إن لم تبکوا فتباکوا و نیز از [امام] صادق [علیه السلام] است که إنّ الله أوحی إلی موسی إذا وقفت بین یدی فقف موقف العبد الذلیل الفقیر و إذا قرأت القرآن فاسمعها بصوت حزین و نیز حدیث است که معاویه بن عمار گفت: عرض کردم خدمت حضرت صادق [علیهالسلام] که الرجل لایری أنه صنع شئیاً فی الدعاء و فی القرآن حتی رفع صوته فقال لا بأس إن علی بن الحسین کان أحسن الناس صوتاً بالقرآن فکان یرفع صوته حتی یسمع أهل الدار و إن أباجعفر کان أحسن الناس صوتاً بالقرآن فکان إذا قام من اللیل و قرء و رفع صوته فیمرّ به مارّ الطریق من السقائین و غیرهم فیقومون و یسمعون و یستمعون إلی قرائته بلکه در بعض اخبار امر شده به صریح ترجیع دادن چنانکه در کافی است که قال أبوبصیر: قلت: لأبیجعفر إذا قرأت القرآن فرفعت صوتی جائنی الشیطان فقال إنما ترانی بهذا أهلک و الناس فقال: یا أبامحمد اقرء قرائة بین القرائتین تسمع أهلک و رجع بالقرآن صوتک فإنّ الله عزّوجلّ یحبّ الصوت الحسن یرجع به ترجیعاً.
پس با وجود این همه احادیث پیروی لغت را نمودن در موارد شبههی مُجملهی مختلفٌ فیها و ترک احادیث نمودن موجب حکم بغیر ما أنزل الله است. اگر گویی که لغت مبیّن عرف است گوییم: اوّلاً به آنکه لغت را دخلی به عرف نه، بلکه لغت هم اجتهادیات بسیار دارد زیرا که هر کس فهم خود را نوشته و بر فرض موافقت این حرف در جایی است که مخالف نصّ نباشد و الاّ اجتهاد در مقابل نصّ خواهد بود و آن به اتفاق جائز نیست. پس هر آواز خوبی حرام نیست و اگر چنین باشد لازم آید تکلیف ما لایطاق و جبر بر حقّ زیرا که آن کس را که خوشآواز خلق نموده در وقت تکلم و خواندن او، هم خود او را خوش میآید و هم دیگران را به این معنی که گویند: خوبآواز است خصوص بعض اشخاص که بدون ترجیع اندکی تکلم نمیتوانند نمایند پس آنها باید لامحاله قرآن نخوانند بلکه حرف نزنند و این را هم که تو پنداری فسق است بلاشک خدا در او خلق کرده و دیگر آنکه خداوند از آواز بد روگردان و به آواز خوب مایل است پس فرموده: إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر و لحن داوود [علیه السلام] را خود مدح کرده و اگر بد بود باید که داوود [علیهالسلام] پیغمبر نمیبود پس غناء آن است که او را خوانندگی و لهو و لعب گویند زیرا که غناء در فارسی به معنای خوانندگی است و هرگاه از عامی بپرسند که خوانندگی را معنیش میدانی؟ میگوید: بلی و ابداً آواز را در گلو گردانیدن با طرب و حزن به ذهن او نمیآید بلکه هر آواز که شأن او این است اهل فسق و فجور و لهو و لعب او را استعمال کنند حرام است و غیر از او حلال مگر در آنجا که لهو و لعب هم حلال باشد مثل عروسی که در آن وقت همه قسمش حلال است اگر مشتمل بر حرام دیگر نباشد. پس میشود که یک آواز در جایی غناء باشد و در موردی غناء نباشد. پس هرگاه قرآن بخواند به صوت بسیار خوب یا مناجات نماید یا اذان بگوید یا روضهخوانی میکرده باشد به آواز خوب اگرچه با ترجیع باشد و با طرب اندک، حرام نیست زیرا که در عرف نمیگویند که خوانندگی مینماید بلکه میگویند: عجب قرآن را خوب میخواند یا اذان به آواز خوش میگوید و گاه میشود که همان لفظ قرآن را در مقام عیش و خوانندگی و لهو و لعب میخوانند که در عرف میگویند: خوانندگی به قرآن میکنند که قرآن را آلت خوانندگی خود قرار دادهاند، این روا نیست. عارفی گفته که آن آواز که نفس را هیجان دهد به جانب شهوات خود و روی او از دنیا کند حرام است پس هرگاه آواز خوانندگی بود که طرب و حزن روی داد به این معنی که تن سست شد و قوای نفسانی او به حرکت آمد چون شوق [ناخوانا] حرام است خصوص بعضی را که در محافل شراب به رقص درمیآورد کما نقل لکن عبارت بهتر از همه آن است که عارفی فرموده که الغناء ما ینسیک عن الله و یغفلک عن مسببک و یوجه قلبک إلی الدنیا و زخارفها و لذاتها و أما ما کان مرغباً لک إلی الآخرة و موجهاً بک إلی الله فلیس بحرام و همهی اینها یک مطلب را میپروراند. پس این آوازهایی که علماء و عرفاء و مؤمنین گوش میدهند هیچیک غنای حرام نیست زیرا که آنها و نه هم امثال آن آوازها در مجالس لهو و لعب و شرب و فسق و فجور و محافل رقص و ساز و خوانندگی درنیاید و در نیاورند. اگر گویی که چه میکنی به بعض احادیث ذمّ غنا؟ گوییم: اوّلاً آنکه در اغلب اشاره به این مضمون که گفتیم شده و ثانیاً آنکه نزاع در حرمت غناء نیست بلکه در آن است که غناء در کجا است و مصداق او چه چیز است و ثالثاً آنکه اخبار و آیات همه مطلق است و عام نیست پس منافات ندارد حرمت مجمل غناء با حدیث بعض افراد او و رابعاً آنکه اگر عام باشد نیز مخصّص خواهد بود به آنچه ذکر نمودیم از ادلّهی عقلیه و نقلیه. اگر گویی: حرمت غناء اجماعی است گوییم: بلی، لکن حرمت غناء مُجملاً و اما کل افراد فلا و حرف در آن است که آن غنای حرام است کدام است؟ چنانکه تفصیل این مطلب اجمالاً در بعض کتب مراثی هم مذکور است مثل اسرارالشهادة. پس حال که معلوم شد بر مصنّف کیفیت غناء و آنکه او چه چیز است و چه قسم او حرام است و چه حلال میگوییم که از ایراداتی که بر صوفیه گرفتهاند یکی این است که آنها در مجالس ذکر خود تغنی کنند و ذکر را به آواز خوانند و کیفیاتی چنانچه در کتب موردین مسطور است و از ایراداتی که بر خوبان از صوفیه گرفتهاند آن است که گوش دهند به بعض آوازهای ترجیعدار و جواب آنکه معلوم شد که این قسم حرام نیست و از علمای اصولیین و مجتهدین و غیرهم الموافق بر این مسأله بسیار است بلکه باهوشها این چنین گفتهاند که غناء آن است که در عرف خوانندگی به چیزی گویند نه خواندن چیزی به صوت خوش و بر فرض آنکه غناء ترجیع باشد اینها از مسائل خلافیهی اجتهادیه است و به مخالفت کسی بد نمیشود مگر آنکه اجماع محقّقی را مخالفت نماید و أنی لهم ثبوت الإجماع؟ و اما ایراد اول پس اولاً آنکه به ما دخل ندارد.
آن اگر راست است و افتراء نیست در میان طوائف دیگر است و ثانیاً آنکه معلوم شده که هر گاه لهو و لعب و خوانندگی و عیش محسوب شود حرام است نه هرگاه که ذکر و قرآن و مرثیهخوانی به آواز خوش باشد و دیگر آنکه بر فرض که هر صوت مطرب حرام باشد باز هم حرام نخواهد بود مگر وقتی که او از بابت حسن که دارد نفس را سست نماید که به طرب و رقص آید نه آنکه هرگاه که طرب او به جهت ذکر خدا باشد یا قرآن نه از آواز یا آنکه حزن او به جهت سیدالشهداء [علیهالسلام] یا خوف خدا و گریهی او از خوف یا هیبت یا سطوت حق باشد که در این وقت حرام کردن او منع از عبادت خدا نیست.
از کتاب سلطان فلک سعادت