بسم الله الرحمن الرحیم
دیدم شما حرف نمیزنید، یک سؤالی رسیده که «شفاء» چیست؟ یک داستانی را پیرمردی از فقرای قدیمی نقل میکرد. میگفت که: یکی صبحها سحر، تار یاد میگرفت، سحر تار را میگذاشت زیر عبایش و میرفت منزل آن. یک بار کسی تصادفاً همان وقت بین راه رسیدند به هم. سلام و علیک کردم و بعد این پرسید زیر عبایت چه داری؟ او گفت: من نمیخواهم بدانی اگر میخواستم بدانی، میگذاشتم روی عبا، نه زیر عبا.
حالا یک چیزهایی است که گفتنی نیست؛ مزهها گفتنی نیست، لذتهای مختلف گفتنی نیست. فقط وقتی که با آن برخورد کردید میفهمید چیست! تا آن وقت هم صبر کنید. بطور کلی خب این بدن یا هر بدنی یا هر موجودی ترکیب شده از چیزهای مختلف- گاهی این ترکیب چیزهای مختلف- به نحوی است که خودشان به هم کمک میکنند، هم را نگه میدارند مثل بدن انسان. بدن هر حیوانی، مجموعهٔ سلولهای بدنش به هم کمک میکنند تا این زنده بماند. حالا اگر یکی از اینها به وظیفهاش خوب رفتار نکرد یا کم رفتار کرد، بسته به میزان آن نقص این شخص مریض میشود یا خدای نکرده (از دست) میرود. «شفا» یعنی بدون اینکه از خارج دارویی به او بدهند؛ به خودش تلقین کنند، یک کاری کنند که خودش آن سلول تنبل را به کار وادارد. هیچ چیزی از خارج نیست. خودش، ارادهٔ خودش است. مرحوم آقای «نورعلیشاه» در این زمینه یک (مطلبی) نوشتهاند.
یعنی یک چیز خاصی، نه! هر چیزی در هر موردی ذکری کردند. یک مقداری آنها را بخوانید: کتاب «نجدالهدایه» هست آن را بخوانید یا کتابهای دیگر ایشان را بخوانید یک کمی هست. من خلاصه از آن داستانی هستم که میگویم اگر میخواستم بدانید میگذاشتم روی عبا من چیزی بلد نیستم. انشاءالله وقتی به شما دادند نه به چه مناسبت! وقتی آن کسی که نذری آماده کرده خودش هم میآید به شما میدهد دیگر. چیزی نداده! نخیر نه این در فقرا، مخالفین فقرا میخواهند که فقرا خیلی مجزا باشند از دیگران حتی بین خود فقرا هم بعضیها این اشتباه را میکنند. نه! ما هم مثل همهٔ مردم هستیم اما یک چیزهای اضافه داریم، آن چیزهای اضافه هم اشکالی ندارد بله خیلی متأثره شاید بعضیها گفتند که «سماع» هم در درویشی همین خاصیت را دارد. البته سماع این خاصیت «به اضافه» را دارد- آن سماع قدیم- و آن اینکه در عین حال که از یک طرف موسیقی ذهن را آماده میکند، دریچهٔ مغز را باز میکند که یک مطالبی توی آن برود. همان وقت یک شعری خوانده میشود که هزار مطلب دارد گو اینکه خیلیها به آن شعر توجه ندارند ولی ناخودآگاه آن شعر وارد مغز آنها میشود. این است که این فایده را دارد ولی منتهی این ضرر را هم دارد که آن فکر را ارادی نمیکند. ما میخواهیم؛ درویشی میخواهد که هر فکری، هر زحمتی، با اراده و بعد از فهمش وارد مغز بشود. نه اینکه در باز شود و یک افکاری بیاید و موسیقی این اثر را دارد مسلماً.