Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح یکشنبه خانم‌ها ۹۵/۷/۱۱ (ماه ذی‌الحجه و حج ابراهیمی – شیطان)

Hhdnat majzoobaalishah30

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز مثل اینکه آخر ماه ذی‌الحجه باشد یعنی آخرین روز این سال قمری! این ماه‌ها؛ بسیاری از ماه‌ها در قدیم نام دیگری داشتند، بعد متداول شده. مثلا‌‌ً همان ذی‌الحجه یعنی ماه «حج» و این ماه حج دو ربیع و دو جمادی می‌گوییم. ربیع یعنی بهار. دو ماه بهاری؛ بهار اول و بهار دوم این‌ها یک اسامی دیگری قبلاً داشتند منتهی به مناسبتی، ماه ربیع گذاشتند. ذی‌الحجه هم ماهی بوده که (مراسم) حج (در آن ماه برگزار) می‌شد. حج هم در زمان حضرت ابراهیم در بین مردم رایج بود. خود دین ابراهیم، دنباله‌روی ابراهیم را ما فراموش کردیم ولی فقط حجش باقی مانده است. این است که اسم ماه را گذاشتند: ذی‌الحجه. این حج هم (دارای) چندین حکم شرعی است که (تأسیسی) نیست. به اصطلاح پیغمبر ما «مؤسس» نیست. بلکه «امضایی» است یعنی: کار قبلی را انجام می‌دهد (که یکی از آن کار‌ها حج است). حج در قدیم هم بوده منتهی حجی که ما مقرر کردیم کارش منظم بوده است. یعنی در قدیم مثلاً کسی که به حج می‌آمده و طواف خانه‌ی کعبه می‌کرده، می‌گفتند چون با این لباس که هستی حج کردی، خداوند این لباس تو را هم برکت داده. این لباس را عوض می‌کردند. البته حکم اولیه بر این بوده که هر کسی لباس خود را به یک آدم بینوا بدهد؛ به یک آدمی که لباس ندارد ولی این کار را نمی‌کردند، از حج که برمی‌گشتند مردم می‌ریختند لباسش را پاره پاره می‌کردند و می‌بردند. پیغمبر این حکم را برداشت؛ گفت که: کسی که حج می‌رود باید این لباسی را که من گفتم بپوشد (که یک حوله از این طرف و یک حوله از آن طرف). برای اینکه با اون حوله‌ها هم به محض اینکه آمد توی شهر و (اعمالش) تمام شد لباسش را عوض می‌کند- آن حوله‌ها را- حالا همهٔ ما آن حوله‌ها را به عنوان تبرک نگه می‌داریم ولی اصل این حکم از این جهت بوده است.

بعد هم که می‌آمدند منزل از دری که وارد می‌شدند می‌گفتند: این در این منزل است چون این در که من به قصد مکه از اینجا آمدم بیرون این در هم متبرک شده، از در منزل وارد نمی‌شدند یا در خراب می‌کردند از در بیرون می‌آمدند یا مثلاً از پشت‌بام می‌آمدند، این حکم هم عوض شد. بعد منتهی بعضی‌ها برای اینکه این (رسم) نشود آن‌ها هر کدام کاری می‌کردند. می‌رفتند این شاید رسم اینکه مسافری که می‌خواهد سفر طولانی برود یک شب تغییر محل می‌دهد. من یادم است بچه بودم مثلاً مادر ما می‌خواستند به مکه مشرف بشنوند می‌آمدند به (امرونی) سه چهار فرسخی یک شب در آنجا می‌ماندند. فردا صبح از آنجا حرکت می‌کردند. این رسم‌ها باقی مانده است، منتهی هر کدام معنای آن از دست رفته است. حالا ما نمی‌دانیم حضرت ابراهیم که مقرر فرمود همین جور مقررفرمود؟ یا معنای آن! حالا قاعدتاً معنایش بود. حضرت ابراهیم هم پیغمبر بود کار بی‌معنی نمی‌کرد حتماً معنایی در نظر داشته. منتهی ما معنای آن را فراموش کردیم؛ ظاهرش را پسندیدیم. حالا اگر ظاهرش را هم بپسندیم باز خوب است. خب لباسمان را باید عوض کنیم؛ عوض می‌کنیم لباسمان را همیشه عوض می‌کنیم ولی این دفعه به قصد (احرام) عوض می‌کنیم به قصد مکه! یا حضرت ابراهیم «سعی بین صفا و مروه» (به این شکل انجام نمی‌داد)، نداشتند یا اینکه به این صورت نبود به صورت سختی بود! و چون سخت بود کم کم آن حذف شد- به طوری که حج زمان پیغمبر با حجی که یادگار از ابراهیم مانده بود یک جور دیگر بود- شاید مثلاً گفتند که باید دور و بر مکه وقتی طواف می‌کنید خیلی خوشحال باشید، علاقمند باشید.

این‌ها این کار را می‌کردند که دور و بر کعبه یا لباس نمی‌پوشیدند؛ لخت می‌آمدند که پیغمبر این طریق را گفت خیلی زشت و خیلی بد است یا شادی خود را با (هل هله، ابراز) می‌کردند. همین شادی‌هایی که تو عروسی معمولی است. اصلاً از یاد خدا خبری نبود ولی ابراهیم(ع) به یاد خدا این کار را می‌کرد. ابراهیم حجش را قبل از جریان اسماعیل مقرر کرد. حضرت ابراهیم آمد هاجر زنش و اسماعیل را، که کوچک بود آمد وسط بیابون گذاشت. اگر یک آدم معمولی باشد به او می‌گویند: خجالت نمی‌کشی که زن و بچه‌ات را آوردی وسط (بیابان) گذاشتی؟ ابراهیم هم دو سه بار قبل از تصمیمش این نظر را به او دادند حالا به چه عبارت نمی‌دانم؟ که خجالت نمی‌کشی زن و بچه تو! در راه این کار، در مسیر این (فرمان) وقتی می‌آمد که انجام بدهد یک زنی به شکل شیطان جلو راهش را گرفت و گفت: کجا می‌روی؟ ابراهیم گفت: می‌روم پسرم را قربانی کنم. زن گفت: اه! خجالت نمی‌کشی پسر یک دانه‌ات؛ یک پسر داری می‌خواهی این را هم قربانی کنی؟ چه کار داری، غلطه! ابراهیم (علیه‌السلام) ناراحت شد؛ سنگ برداشت سنگ زد گفت: برو پی کارت! فهمید که این شیطان است. بعد که آمد و خواست کارد را تیز کند (که داستان کارد را می‌دانید) دید کارد نمی‌برد. خود کارد به سخن آمد گفت: خدایا جلیل! جلیل می‌گوید ببر- جلیل که خداوند باشد (براساس) قوانینش می‌گوید: ببر به کارد! – خلیل می‌گوید: ببر! یعنی ابراهیم کارد را دعوا می‌کند که چرا نمی‌بری؟ جلیل می‌گوید: نبر. خدا می‌گوید: نبری! خب کجا؟ کدام را اطاعت کنیم؟ کارد را انداخت حضرت ابراهیم و فهمید که یک امری است چون همیشه وحی در مورد ابراهیم و پیغمبران دیگر جز محمد! به یک صورتی قبلاً اعلام می‌کردند: بیا! به او می‌گفتند: بیا! می‌فهمید که احضارش کردند آماده می‌شد. ولی در مورد پیغمبر ما این جور نبود خود قاصدی که می‌آمد، وحی را می‌آورده یعنی جبرئیل به صورت ظاهر دیده می‌شد به ابراهیم می‌گفت آماده‌ای؟ یعنی محرم شمرده می‌شد خداوند پیغمبر ما را که خب جز خانواده ما هستید بعد از اینکه این کارد را انداخت و (امر را اجرا) کرد، خداوند گفت: که خب حالا اینجا خانه‌ای بساز! اینجا، جایی است که بعضی‌ها می‌گویند جایی است از همین لحاظ که شیطان آمد ابراهیم را گمراه کند.

ابراهیم شیطان را شناخت و او را رد کرد. بعضی‌ها هم می‌گویند: اینجا زمینی است که اول‌بار خداوند به انسان وحی کرد. حالا ابراهیم بود یا قبلی‌ها. هر کسی به یک عنوانی می‌گوید. نمی‌دانم خدا هم دقیقاً نگفته که اینجا چه خصوصیتی دارد ولی فرمود: همین جا! یعنی در‌‌ همان جایی که خداوند جلوی بریدن کارد را گرفت از‌‌ همان جا، می‌گوید: اینجا زمین متبرکی است؛ همین جا را خانه بساز «و طهرا بیتی للطاعفین والعاکفین و الرکع السجود» خطاب به آن دو نفر، یعنی ابراهیم و پسرش اسماعیل. اسماعیل بعد از اینکه دیگر خلاص شد از کشته شدن (برخاست) در خدمت ابراهیم بود. خداوند به این دو (امر) کرد. گفت: اینجا را- این خانه را- طهرا بیت، خانه‌ی مرا «طهرا بیتی» خانه‌ی من را! این است که ما می‌گوییم: بیت الله! خانه‌ی خدا. از همین جهت است که خود خداوند اینجا را خانه‌ی خودش قرار داده و حال اینکه خداوند خانه ندارد. خداوند (جسم) نیست ولی اینجا را خواستند! آن وقت یک احکامی فراهم شد. احکام حج و احکامی که مربوط به شروع (پیامبری) ابراهیم بود از اینکه حج را، طواف را شروع کنند آن‌ها حج قدیمی بود. مردم‌‌ همان را «حج و زیارت» می‌کردند بعد‌‌ همان حج به ابراهیم گفته شد که حج را به این طریق قرار بده. این است که یک (اعمالی) را ابراهیم از آن حذف کرد. به این جهت از لحاظ زمین و کره زمین در این (مکان) هیچ خصوصیتی نداشت، یک زمینی بود مثل زمین‌های دیگر. قبلاً هیچ خصوصیتی نداشت ولی همین که خداوند فرمود: «طهرا بیتی لطاعفین» گفت: که اینجا خانه‌ی من است. آنجا شد خانه‌ی خدا. «امر و تبرکی» مربوط به دستور خداوند بود نه مربوط به ما اگر هم یک دستورات انسانی هم در آن بود چون هم زمان بود بعد دیگر به این بسته شد؛ از جمله پیغمبر چیزهای گذشته را پیغمبر دستورات ابراهیم را خب حتما می‌دانست و آنچه خداوند گفته بود انجام می‌داد. این است که حج در زمان پیغمبر اوایل- قبل از اینکه آیات مربوط به حج بیاید- وجود داشت می‌رفتند طواف کعبه، طواف خانه.

اضافه بر آنکه طواف خانه‌ی دل کن، این طواف خانه‌ی گل هم می‌کردند. بعد خداوند برای اینکه مظهری باشد برای این طواف خانه‌ی گل را که خودش هم مقرر کرده بود. یک دستورات خاصی برای این ((اینکه این احکام حج بعد از نجات اسماعیل از کارد بود)) این است که یک تفاوتی هست؛ منتهی طواف، حج از قدیم هم بوده حتی شاید حج زمان ابراهیم و اوایل ابراهیم هم مربوط به این بوده که در این زمین خداوند چون بشر اولیه هم از این منطقه ظاهر شده. اولین باری که بشر را فرستاد خداوند اول به صورت «غضب» ولی بعد که حضرت آدم علیه‌السلام توبه کرد و گفت: «ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین» از آن وقت که توبه کرد و فهمید خطایی کرده از آن به بعد دیگر کار‌هایش «رحمانی بود یعنی همیشه رحمانی بود فقط یک کار شیطانی کرد و آن هم در وقتی بود که در بهشت بود یعنی در زیر نظر خداوند بود. بنابراین در آنجا باغبانی بود که خدا….. باغبان نمی‌تواند بی‌اجازه و بی‌اطلاع از صاحب باغ کاری بکند پس آن کارش هم خود خدا کرد. به قول آن شعر:

 الهی راست گویم فتنه از توست                            ولی از ترس نتوانم چغیدن

 یا اینکه بعضی‌ها که می‌گویند: «شیطان‌پرست» این‌ها شیطان‌پرست اسمشون شده اول، اول کار می‌گفتند ابلیس هم از همراهان خداوند بود، ابلیس هم مقرب درگاه خداوند بود که اون شعر مثنوی را مفصل بخوانید؛ شعر خواب یکی از صحابه در مورد شیطان و مباحثه‌ی بین شیطان و این انسان که این انسان لعن می‌کرد شیطان را، شیطان ظاهر شد گفت: چرا من را لعن می‌کنی؟ خودت را لعن کن! ما هم از آن وقت شیطان می‌گوییم به این، ما هم از مستان این می‌بوده‌ایم، تنها تو نیستی که حالا.

ما هم از مستان این می‌ بوده‌ایم                           تابعی بر درگه وی بوده‌ایم
گر عتابی کرد دریای کرم                                  بسته کی گردند درهای کرم

مدت‌ها باهم مباحثه می‌کردند تا بعد معلوم شد، بعضی‌ها شیطان را می‌گویند: شیطان را خداوند برای تکامل انسان فرستاد، مأموریت به او داد. چون شیطان هم از فرشتگان بود، بودن اجازه‌ی خداوند نمی‌توانست کاری بکند. اراده‌ی خداوند هم به این صورت ظاهر می‌شد که قوانینی بگذارد، گذاشت تا آن. خدایا طبق‌‌ همان قوانینی که خودت آفریدی ما دلمان نکشید بالاخره که این گناه را انجام دادیم حالا که انجام دادیم دیگر خودت ما را ببخش. پس اینکه امر شیطان را هم می‌گویند از جانب خداوند بود، درست است از جانب خداوند بود ولی ما هر امری را که کسی جز طریق خودش به ما نرساند، امر خدا نمی‌دانیم ولی امر شیطان را جدا می‌دانیم. امر شیطان جدا از امر انسان نیست، ولی امر انسان آفریده مثل فلفل یک ریزه می‌ریزیم برای اینکه غذا خوشمزه‌تر بشود ولی اگر دو ریزه بریزیم غذا تلخ و سوزنده می‌شود و به درد نمی‌خورد. امر شیطان هم همین جور است، امر شیطان هست لذتش هم هست جزو خودش. ولی انسان می‌گوید که: خدایا الهی راست گویم فتنه از توست. به هر جهت به یاد حضرت ابراهیم خداوند ما را جزء ابراهیمی‌ها قبول کند شیطانی که مزاحم ابراهیم بود، مزاحم ماست با نیروی بیشتری، به او یا نیرویی نده یا اگر نیرو بهش دادی به ما هم نیرو بده هم ردیف با او. از‌‌ همان اول سلامی که بچه می‌کند به پدرش باید باشد یعنی خدایش پدرش! اینکه بشناسد بگوید این است.