شبیه و تعزیه و نعش، تقلید کورکورانه از مراسم «میسترهای هفتگانه» (Septmysteres) و «میراکل» (Miracles) و نمایش نعش عیسی بر صلیب و فرود آوردن و دفن و صعود و دیگر قضایاست. نوحههای دستهجمعی درست یادآور «کور»های کلیساست و پردههای سیاه که به شکل خاصی بر سردر تکیهها و پایهها و کتیبهها آویخته میشود و غالباً اشعار جودی و محتشم و غیره بر آن نقش شده، بیکم و کاست از پردههای کلیسا در مراسم تقلید شده و شمایلگردانی و نقش صورت ائمه و دشمنان و حوادث کربلا و غیره که در میان مردم نمایش داده میشود، پرترهسازیهای مسیحی است. حتی اسلوب نقاشیها همان است، در حالی که صورتسازی در مذهب ما مکروه است، حتی نوری که به صورت یک هاله گرد سر ائمه و اهل بیت دیده میشود، درست تقلیدی است و شاید با فرّة ایزدی و فروغ یزدانی در ایران باستان توجیه شده است.
این مراسم و تشریفات رسمی و مخصوص عزاداری اجتماعی و رسمی، همه فرمهای تقلیدی از عزاداری و مصیبتخوانی و شبیهسازی مسیحیت اروپایی است، و حتیگاه به قدری ناشیانه این تقلید را کردهاند که شکل صلیب را هم که در مراسم مذهبی مسیحیها جلو دستهها میبرند، صفویه بدون اینکه کمترین تغییری در آن بدهند، آوردهاند به ایران و همین الان هم بدون توجه به شکل رمزی و مذهبی آن در مسیحیت، جلو دستهها راه میبرند و همه میبینند که شاخصة نمایان هر دستة سینهزنی همین «صلیب» یعنی «جریده» است و در عین حال در نظر هیچ کس معلوم نیست برای چیست؟ و هیچ کس از آنهایی هم که آن را میسازند و حمل میکنند، نمیدانند برای چه چنین بکنند؟
اما با اینکه این جریده در میان ما هیچ مفهومی ندارد و کاری نمیکند، همه شخصیت و عظمت و افتخار یک دسته به همان جریدهاش وابسته است، دعواها سر جریده است! ارزش و اعتبار و شکوه و فداکاری، اندازه ایمان و شور دینی یک دسته به بزرگی و سنگینی و زیبایی و گرانی جریدهاش بستگی دارد! جریده نه تنها از نظر شکل، همان صلیب است، بلکه از نظر لفظ هم همان اسم صلیب است که همراه مسمی، از اروپای شرقی و از زبان لاتین به فارسی آمده؛ چون کلمة «جریده» نه در فارسی و نه در عربی با این شکل هیچ مفهومی ندارد. * دکورها و پوششها و پردههایی که در اروپای شرقی و ایتالیا و غالب کلیساهای کاتولیک وجود دارد و همه میبینند، با همان شکل به ایران آمد، و چون مسجد امکان پذیرش این مراسم و این تزئینات جدید را نداشت و برای چنین کارهایی ساخته نشده بود، ساختمانهای خاص این امور بنا شد به نام «تکیه» …۴
نقد سخنان شریعتی
کلیات سخن شادروان دکتر علی شریعتی را عیناً در آغاز مطلب نقل کردیم که قسمتی در بخش اول این نوشتار، کندوکاو ما در روشنگری این مطالب است.
بهرغم گفتة شادروان دکتر شریعتی، موضوع مسیحیت اروپا با مسیحیان جلفا، از زیربنا دو مطلب کاملاً متفاوت است و اساساً درآمیختن این دو مقوله، خلط مبحث است؛ زیرا ارمنستان بر طبق کتیبه بیستون و آنچه از مادها و هخامنشیان بر جای مانده است، یکی از ساتراپنشینهای ایران بود و ارامنه همواره جزئی از ملت بزرگ ایران به شمار میآمدهاند. ۵ در اوایل قرن شانزدهم میلادی ارمنستان پس از سیر تطور و تغییر و ویرانی و رنجهای بیشمار، در تصرف دو کشور ایران و عثمانی قرار گرفت و سالها پیش از آنکه شاهعباس صفوی ارمنیان را به ایران مرکزی کوچ دهد، بازرگانان ارمنی از طریق شیراز و بندرعباس با هندوستان دادوستد داشتند. هایگ عجیمیان ـ محقق نامآشنای ارمنی ـ شش دهه پیش در قبرستان ارمنیان شیراز در باباکوهی، سنگ مزارهایی از ارمنیان یافت که تاریخ ۱۵۵۰ میلادی داشتند. این امر نشان میدهد که حداقل پنجاه سال پیش از کوچ بزرگ ارمنیان، بازرگانان ارمنی در شیراز مستقر بوده و کلیسا و خانههایی داشتهاند. ۶
مسأله ارامنه ایرانی برای حفظ تمامیت ارضی در همراهی و متابعت از دولت مرکزی صفویه در مقابل امپراتوری عثمانی و کوچ اجباری آنها به اصفهان، رنجنامهای است که روشنگری آن برای حال و آیندگان این سرزمین، امری لازم و ضروری است؛ زیرا یکی از آسیبهای روشنفکری دینی معاصر، شفاهی بودن منابع آن است و بیشتر آثارشان بر پایه سخنرانیها و بدون منبع و مأخذ مشخص تدوین میشود و از آنجا که سخنان این شخصیتهای ارجمند و فرهیخته و پیشرو برای دیگران سرمشق و مورد استناد قرار میگیرد، بنابراین در برهههای حساس تاریخی، جامعه را دچار بحران فکری و اجتماعی و فرهنگی میکند. بهویژه در دوران بحران هویت که به توصیه جامعهشناسان، اکثریت میبایست برای اقلیت زمینه هویتسازی را فراهم نمایند.
متأسفانه امروزه افرادی در بعضی از گوشه و کنار کشور به هویتزدایی اقلیتها و دستکاری حافظه تاریخی جامعه و حتی تخریب مراکز علمی و فرهنگی آنها دست میزنند وگاه مستنسخان معلومالحال با حمایتهای برون مرزی به نگارش و تألیف تاریخ انحصاری برای این مناطق میپردازند که بیگمان خسارات جبرانناپذیر همهجانبهای به دنبال خواهد داشت. البته روی این سخن هرگز متوجه و مربوط به آموزههای شخصیتهای پیشرو نامآشنا بهویژه شادروان دکتر علی شریعتی نیست؛ اما دریغ است به نام و یاد ایشان، مطالبی مورد استناد قرار گیرد که اساس متقن و معتبری ندارد؛ زیرا بهرغم آنچه از کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی نقل شد که: «شاه صفوی [شاهعباس اول] برای رضایت مسیحیت، مسیحیان جلفا را به ایران کوچ میدهد و در کنار پایتخت شهرکی مستقل ـ به نام جلفا ـ برایشان میسازد و آنان را مینوازد و منشورها و دستورهای رسمی برای حمایت و آزادی مذهبیشان صادر میکند…»، واقعیت تاریخی و مسأله کوچ ارامنه به اصفهان چیز دیگری است بدین شرح:
نحوه کوچ ارمنیان
«در سال ۹۹۹ق، بین نمایندگان شاهعباس و مراد سوم ـ سلطان عثمانی ـ پیمانی بسته شد. بر طبق این پیمان، تبریز و باختر ایران و ارمنستان، شکّی، شیروان، گرجستان و قراباغ رسماً به دولت عثمانی تسلیم شد. در روز هفتم ربیعالثانی سال ۱۰۱۲ق، شاهعباس به عنوان سیر و شکار در مازندران و گیلان، از اصفهان بیرون آمد و چون به قزوین رسید، قصد حقیقی خود را آشکار ساخت. او شش روزه به تبریز رسید و آن شهر را از چنگ عثمانی خارج ساخت. شاهعباس تا آغاز زمستان سال ۱۰۱۳ق بخش بزرگی از آذربایجان و ارمنستان و قراباغ را از عثمانیان پس گرفت. چون آگاه شد که جغال اُغلی ـ سردار عثمانی ـ از شهر وان به سوی قارص پیش میآید، به ساحل جنوبی رودخانه ارس عقب نشست و برای مستأصل کردن او و سپاهیانش، دستور داد تمامی مردم ارمنستان که در مسیر حرکت سپاهیان عثمانی قرار داشتند، شهرها، خانهها و روستاهای خود را رها کنند و به این سوی ارس منتقل شوند.
شاهعباس در حمله به آذربایجان با مردم جلفای ارس، که سربازان و سرداران عثمانی را کشته و سرهای آنان را بر سر نیزه کرده و به پیشواز او رفته بودند، مهربانی بسیار کرد. به دستور شاهعباس ارمنیان جلفای نخجوان به اصفهان رفتند. آنان ابتدا در محله شمسآباد اصفهان ساکن شدند و پس از چندی، جلفای اصفهان را بنیان نهادند و به آن شهر منتقل شدند. ارمنیان نقاط دیگر از این بخت و اقبال برخوردار نبودند و زندگی سخت و مشقتباری را گذراندند. چون شاهعباس فرمان کوچ ارمنیان را صادر کرد، سربازان قزلباش به روستاها رفتند و کدخداها را احضار کردند و به سر شاه قسم خوردند که چنانچه اهالی روستا در عرض چند ساعت کوچ نکنند، آنان را همراه خانوادههایشان از دم تیغ خواهند گذراند!
ادامه دارد…
پینوشتها:
۴ـ علی شریعتی، تشیع علوی و تشیع صفوی، آبان ۱۳۵۰، بیتا، بیجا، صص۲۱۴ ر ۲۱۰٫
۵ ـ رلف نارمن شارپ، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی که به زبان پارسی باستان نوشته شده، انتشارات دانشگاه شیراز، ۱۳۴۳، ص۴۲؛ آندرانیک هوویان، ارمنیان ایران، مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها با همکاری انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۸۰، ص۷ـ۶٫
۶ ـ آندرانیک هوویان، همان، ص۱۱٫
* ( به نظر من کلمه «جریده» اصولاً تلفظ زبان «جروئیده» است و «Croid» به معنی صلیب است و حرف «C» در ایتالیایی و لاتین صدای «ج» میدهد. [دکتر شریعتی]