دکتر محمدعلی سلطانی
چه عارف و چه صوفی به اعترافهای مکرر و متوالی، باید از مسیر نورانی «ولایت» عبور کنند و دایرهی ولایت در اسلام، جز حوزهی ائمهی اثنیعشری نیست. برای همین است که شیخ عطار در آغاز تذکرةالاولیاء که شرح احوال و اقوال اولیاست و اکثر قریب به اتفاق آنها، «ولی عارف» هستند، احوال امام صادق(ع) را سرگُل قرار میدهد و برای نفی عناوین ظاهری تسنن و تشیع مینویسد:
«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عالم صدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن گوشه جگر انبیا، آن ناقل علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، ابومحمد جعفر صادق رضیاللهعنه. گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهلبیت کنیم، یک کتاب جداگانه میباید و این کتاب شرح حال این قوم خواهد بود از مشایخ، که بعد از ایشان بودهاند؛ اما به سبب تبرک به صادق رضیالله عنه ابتدا کنیم، که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهلبیت بیشتر سخن طریقت او گفته است و روایت از او پیش آمده، کلمهای چند از آن حضرت بیارم که ایشان همه یکیاند. چون ذکر او کرده آمد، ذکر همه بود. نبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان عبارت من راست نیاید، که در جمله علوم و اشارات و عبارات، بیتکلف به کمال بود. و قدوه جمله مشایخ بود و اعتماد همه بر او بود و مقتدای مطلق بود و همه الهیان را شیخ بود و همه محمدیان را امام بود. هم اهل ذوق را پیشرو بود و هم اهل عشق را پیشوا. هم عُبّاد را مقدّم بود و هم زُهّاد را مکرّم. هم در تصنیف اسرار حقایق، خطیر بود، هم در لطایف اسرار تنزیل و تفسیر، بینظیر و از باقر ـ رضی الله عنه ـ بسی سخن عظیم نقل کرده است و عجب میدارم از آن قوم که ایشان را خیال بندد که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت، اهلِ بیتاند به حقیقت…» [۳۱]
اینجاست که عارف واصل دایرهی اهلبیت را ورای سایر دوایر میداند و بحث مذهب را نازلتر از آنچه دخیل در آستان آن حقایق نورانی باشد، تلقی میکند. به قول شیخ عطار، نقل احوال امام صادق(ع) برای تبرک احوال اولیا سرآغاز قرار میگیرد و در اندیشه عرفانی و به تبع آن تصوف به تصریح شیخ عطار، اول و آخری بر ائمه(ع) متصور نیست: ۱۲ = ۱ و ۱ = ۱۲ و به همین منطق، شیعی جعفری را «دوازدهامامی» گویند؛ بنابراین اختلاف نظر فقهی و تاریخی، در حوزهی علم و قال است که امری طبیعی است، نه در حوزهی ارادت و حال؛ زیرا در حوزهی ارادت و ورود به دایرهی ولایت، حتی جنسیت نیز از میان میرود، و در تذکرةالاولیاء میبینیم که رابعه عدویه در ردیف اویس قرنی چهره مینماید، و اینجاست که آستان آسمانی و ملکوتی بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا(ع) دستنیافتنی است و حتی وصول اولیا به غبار دامان عصارهی انبیا مرتبهای فرازمند میطلبد.
شیخ عطار زبان خود را از وصف امام صادق(ع) الکن میداند و در علوم ظاهری و باطنی، مرتبهی آن حضرت را «اکمل» میخواند: «مقتدای همه الهیان و امام امت محمد، پیشرو اهل ذوق و پیشوای عشق، مقدم عُبّاد و مکرم زُهاد و…» که هر کدام از این صفات تفسیر و توضیح خاص خود را دارد.
امام صادق(ع)، واسطةالعقد اولیا
در یک جمله، آن کس که الهی است و از امت محمد(ص)، سررشتهی اقتدای او به امام صادق(ع) میرسد که واسطةالعقد است و ذوق و عشق و بندگی و پرهیزگاری را جمال مجسم است؛ بنابراین مقتدای مطلق است و این در یگانگی جهان اسلام سخن سادهای نیست که ائمه اربعهی اهلسنت در علوم ظاهری و همچنین تمامی سلاسل تصوف که پیرو مذهب سنت و جماعت هستند، در اجازات و سلسله به حضرت امام صادق(ع) میرسند و نه تنها امام صادق(ع)، بلکه تمامی ائمهی اثنیعشری به منطق ۱= ۱۲ و ۱۲= ۱ به فرمودهی شیخ عطار؛ امام امت محمد(ص) هستند. حدیث رد و قبول این مقوله در تمامی سرزمینهایی که اسلام جزء هویت آنهاست، مانند ایران، افغانستان، آسیای صغیر، نقاطی از آفریقا، آسیای میانه و… که اسلامی اعتدالی دارند، بهویژه اسلام ایرانی، جز بدین علت مطرح نبوده است. و این حکایت شوم از سرزمینهای عربی آغاز شد که اسلام جزء ملیت آنهاست و با خاندان پیامبر(ص) عصبیت و حسادت و رقابت داشتند و ادامه پیدا کرد و در دو قرن اخیر، تمامی تلاشها برای برهم زدن این قاعدهی زیربنایی اوج گرفت.
و اما طریقتی که زمینهساز این اتحاد و یگانگی منطقی و فرهنگی گردید و از شبهقارهی هند تا خراسان و ترکمنستان و تاجیکستان و آذربایجان و کردستان و آناتولی و آسیای صغیر منادی همهجانبه و هستی اصلی اندیشهی «ملت ملت»، به این معنی که دین آمیخته با عرف و فرهنگی بومی ترویج و پاسداری شود ـ ملت اول را مترادف دین و ملت دوم را مترادف مردم ـ مردمی که از یک داشته و کاشته و پیشه و پیشینه (جغرافیا و تاریخ و ادبیات) مشخص بهره دارند، تلاش کرد و پیشرو این حرکت که به دولت ملت صفویان انجامید، «نقشبندیان» بودند؛ زیرا به مناسبت سلسلهی طریقتی که در دست داشتند و با اقتدا به حضرت امام صادق(ع)، از دو سوی سوگوار بودند؛ زیرا امام صادق(ع) هم از سوی پدر و هم از سوی مادر سوگوار فجایع و وحشیگری و جاهلیت امویان بود.
امام صادق(ع) همواره در کنار مادرش (امّفروه) برای نیای پدری و مادری سوگواری میکرد. نقل است که: «سفیان بن مصعب عبدی کوفی بر امام صادق وارد شد. امام فرمودند: «به امفروه بگویید بیاید و بشنود که بر جدش چه گذشته است.» مقصود هم جد امفروه است و هم جد امام صادق(ع)؛ یعنی هم جد پدری و هم جد مادری حضرت صادق(ع). امفروه آمد و پشت پرده نشست. آنگاه حضرت خطاب به سفیان فرمودند: بخوان. چون بیت اول را خواند، امفروه و دیگر زنها صیحه زدند. حضرت فرمود: «متوجه درب منزل باشید.» مردم مدینه جلوی در خانه اجتماع کردند تا بفهمند چه خبر شده است. امام در را گشود و خطاب به ایشان فرمود: «فرزندی از ما غش کرده است.» [۳۲]
زیرا امویان پیش از واقعهی کربلا، به فجیعترین وجهی در مصر محمد بن ابیبکر(ره) را که نیای «امفروه» ـ مادر امام صادق(ع) ـ بود، به جرم طرفداری از علی(ع) ابتدا با خانواده و اطرافیانش در خانه محاصره کردند و راه آب و غذا را بر آنها بستند و پس از چند روز تمامی آنها را به فجیعترین وضعی مُثله کردند و این صحنهی مظلوم و مهجور، پیشزمینهی حادثه و فاجعهی کربلا بود و امام صادق(ع) که میفرمود: «وَلَدَنی الصدیقُ مَرّتَین»، بار سنگین و طاقت فرسای این «ثار» را بر عهده داشت. امفروه که همسر امام باقر(ع) و مادر امام صادق(ع) و چکیدهی خونی علوی و حسینی را در دامان داشت، نیای او محمد بن ابیبکر(ره) خالصانه آنچه داشت ـ از جان و مال و سامان ـ همه را در راه این دوستی فدا کرد و ثمرهاش، دامان امام صادق(ع) بود که «نقشبندیان» به پیروی از آن حضرت، مروج این سنت سوگواری شدند؛ زیرا نقشبندیان همچون دیگر سلاسل عرفانی، سلسلهی خود را به امام صادق(ع) میرسانند.
به این ترتیب نقشبندیان از دو سو به دایرهی نبوت متصل میشوند: شاخهای به درک نقطه ولایت اهلبیت(ع) امام محمد باقر بن علی بن حسین(ع) بن علی(ع) و شاخهای هم از طریق قاسم بن محمد بن ابیبکر(ره) به دریافت دایرهی «صحبت» و «خلافت» متصل میشوند. گذشتگان به موجب رقابت و نقص و نقدهای خود بر طریقت نقشبندیه، نکتهها گرفته و در رد و قبولهای خود به استناد سخن خواجه نقشبند که نقل مشهور است (خواجه نقشبند را گفتند که: سلسلهی شما به کجا میرسد؟ فرمود: از سلسله کسی به جایی نمیرسد!) همین را سند قرار داده، نقشبندیان را فاقد سلسله خوانده و رشتهی سلسلهی آنها را متأخر و ابداعی دانسته و شاخه «صحبت» و «خلافت» را بدون تحلیل و بررسی و پیگیری و پیجویی «رازِ» این شاخه و اتصال، امری بدیع شمردهاند و دربارهی نسبت روحانی که بحث مستقل و مفصلی دارد، نکتهها گرفتهاند. [۳۳]
ادامه دارد…
پینوشتها:
۳۱ـ شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تذکرةالاولیاء، دکتر محمد استعلامی، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۴، ص۱۲ـ۱۱.
۳۲ـ علی نظری منفرد، نامهها و ملاقاتهای امام حسین(ع)، به کوشش ابوالقاسم عالمی، بنیاد معارف اسلامی، قم، ۱۳۷۶، ص۱۸.
۳۳ـ محمدمعصوم شیرازی، طرایقالحقایق، ج۲، انتشارات سنایی، تهران، بیتا، ص۴۹ـ۵۰ و ص۳۵۵؛ قاضی نورالله شوشتری، مجالسالمؤمنین، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۷۶، ص۲۵۷ـ ۲۵۸.
منبع: روزنامه اطلاعات