اکبر ثبوت
برای تیمّن و تبرک، سخن را با چند حدیث دیگر آغاز میکنیم:
۱. بنابر آنچه در منابع شیعی و سنی آمده است، در ماجرای هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه، در مراسم استقبال از آن حضرت در هنگام ورود به مدینه، گروهی از زنان دف میزدند و میگفتند:
طلع البدر علینا من ثنیّات الوداع
وجب الشکر علینا ما دعی لله داع
ایها المبعوث فینا، جئت بالامر المطاع
یعنی: ماه دوهفته، از میان تپّههای بدرودگاه بر ما رخ نمود. تا آنگاه که دعاکنندهای خدای را میخواند، سپاسگزاری بر ما واجب است. ای آنکه بر ما برانگیخته شدهای! با فرمانی شایسته پیروی آمدهای. تپههای بِدرودگاه، محل جداشدنِ مسافران از مشایعتکنندگان بود. (بنگرید به: ناسخالتواریخ، محمدتقی سپهر، زندگانی پیامبر، ج۲، ص۶۲۳)
۲. بهاءالدین اربلی ـ محدث و ادیب بزرگ شیعی ـ در کتاب کشفالغمّه که از معتبرترین منابع در شرح احوال معصومان است، روایت کرده است (ج۱، ص۶۴۲) که چون خطبهی عقد فاطمه زهرا (ع) خوانده شد، پیامبر (ص) به همسرانش فرمود تا برای فاطمه (ع) دفها را به صدا درآورند و آنان دفها را نواختند (: فأمرهنّ ان یدفّفن لفاطمه فضربن بالدفوف). این حدیث را علامه مجلسی نیز در بحار (ج۴۳، ص۱۲۹) آورده است.
۳. کلینی و شیخ طوسی روایت کردهاند که مردی به امام صادق (ع) نوشت: «مردی چوبفروش، به کسی چوب میفروشد که با آن، ساز بربط درست میکند.» امام پاسخ داد: «ایرادی ندارد.» نیز نوشت: «مردی دیگر به کسی چوب میفروشد که با آن صلیب میسازد.» امام پاسخ داد: «چنین معاملهای نکند.» (تهذیب، ج۶، ص۲۷۳)
موسیقی در مراسم عروسی
*مردی به امام باقر (ع) گفت: «من در مدینه در خانهی کسی منزل گرفتم که او را اهل لهوهای حرام نمیشناختم؛ ولی دیدم همه لهوهای حرام در خانه او هست.» امام پاسخ داد: «تا وقتی همسایهی کسانی هستی، همسایهی خوبی برایشان باش. تا وقتی از نزدشان بروی.» مرد در مورد کار آن صاحبخانه پرسید. امام پاسخ داد: «کنیزی که برای این کارها گرفته، کارش حرام است؛ اما خنیاگریهایی که در عروسی و مراسم نظیر آن رایج است، ایرادی ندارد.» (مستدرک الوسائل، محدث نوری، چاپ افست از روی نسخه چاپ سنگی، ج۲، ص۴۳۱)
*کلینی و شیخ طوسی از طریق ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کردهاند که: «المغنیّه الّتی تزفّ العرائس لا باس بکسبها: زن خنیاگری که عروسان را به داماد میرساند، گناهی در پیشهی او نیست.» مجلسی دربارهی این حدیث مینویسد: «چه بسا آن را از احادیث حسن (نیکو) به شمار آرند…» دربارهی حکم غنا در مجالس عروسی نیز اقوال مختلف را به نقل از شهید اول آورده است و اینکه: صحیحترین نظریه در این مورد، قول کسانی است که آن را مباح میدانند. (تهذیبالاحکام، شیخ طوسی، ج۶، ص۳۵۷؛ مرآت العقول، مجلسی، ج۱۹، ص۸۰)
*در گفتار اول از این سلسله مقالات، به موجب چهارمین حدیثی که آوردیم، پیامبر (ص) عروسیای را میپسندید که دف بزنند و ترانهای به این مضمون بخوانند: «به نزد شما آمدیم الخ»؛ اما در سخنی منسوب به امام صادق (ع) در نکوهش غنا، حدیث مزبور تکذیب شده است. (وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۳۰۷) ولی به نظر میرسد که در تعارض میان آن سخن با حدیث مزبور، کفّهی حدیث سنگینتر است؛ زیرا اولاً نه تنها در منابع حدیثی آمده (بنگرید به بحار، ج۷۶، ص۲۵۹ـ پاورقی)، بلکه در کتابهای فقهی نیز بدان استناد و استدلال شده است. (مسالک، شهید ثانی، ج۷، ص۱۹؛ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۴۰) ثانیاً حدیث مزبور دلالت بر مجاز بودن غنا در مراسم عروسی دارد؛ و در این باره، نه تنها احادیث متعدد در دست داریم، بلکه بسیاری از فقیهان نیز آنها را به دیدهی قبول نگریسته و بر طبق آنها فتوا به جواز غنا در مراسم عروسی دادهاند. (برگردید به آنچه از قول مجلسی و شهید اول نقل کردیم. نیز دنباله مقاله).
فقیه بزرگ شیخ صاحب جواهر نیز مینویسد: «بر اساس فتواهای فقیهان، زن مغنیهای که در عروسیها خنیاگری میکند، در دریافت اجرت مُجاز شناخته شده؛ و این نظریه را برخی از مشایخ ما، قول مشهور در میان فقیهان شمردهاند؛ و مقتضای این اجازه آن است که عمل خنیاگری او در عروسیها نیز جایز باشد؛ زیرا مباح بودنِ دریافتِ اجرت در برابر خنیاگری، مستلزم آن است که عمل خنیاگری مباح باشد؛ و البته برخی گفتهاند: این مجاز بودن مشروط به آن است که در خنیاگری، سخنان ناشایست بر زبان نیاورند و در مجلسی نباشد که مردان و زنان به گونهی ناروا در کنار یکدیگر حضور یافتهاند. برخی نیز شرط کردهاند که خنیاگری، نباید با استفاده از سازهای لهوی حرام باشد. در برابر این اقوال میتوان گفت که هیچ یک از سه شرط مزبور، ارتباطی با اصل غنا (آوازهخوانی) ندارد و به اموری جدا از آن مربوط است.» (جواهر، ج۲۲، ص۴۸) نیز مینویسد: «نظریهی استوارتر این است که غنا (خنیاگری) در عروسیها جایز است؛ و شهرتی که این نظریه در میان فقیهان دارد، نصوصی را که قبلاً در این باره آوردیم، تأیید میکند.»
موسیقی در جنگهای مسلمانان
همان گونه که اعراب در عهد باستان، هنگام تحمل رنج بیگاری برای اربابان فاتح خود، اوقات را به شادی خواندن میگذراندند، مسلمانان مدینه نیز هنگامی که به دلیل تهدید مشرکان قریش در کار دشوار حفر خندق در اطراف شهر خود بودند، آواز میخواندند و «آواز جنگ»، یعنی چیزی که میل به جنگ علیه ناپاکیها را در دلها برانگیزد، مجاز بود؛ زیرا این موسیقی، مردان را از طریق جرأت بخشیدن و به خروش و خشم آوردن علیه مخالفان، به جنگ فرا میخواند، آواز واقعی جنگ ـ چنان که در اشعار رجز نهفته است ـ به همان دلائل مجاز بود. (تاریخ موسیقی خاور زمین، فارمر، ص۷۹) و در کتب مغازی، رجزهایی که امام علی (ع) و دیگر جنگاوران صحابه در میدانهای جنگ میخواندهاند، نقل شده است. (بحار، ج۱۹، صص۲ـ۲۹۱، ۲۹۹، ۳۰۰ و…)
در مورد رواج سازهای ضربی در جنگ نیز علاوه بر آنچه در گفتار اول دربارهی استفاده از طبل در اواخر جنگ صفین آوردیم، این روایت دیگر را نیز از شهید قاضی نورالله شوشتری بشنوید: روزی اویس قرنی (از زاهدان هشتگانه و از پیشروان اهل طریقت و عرفان) بر کنار آب فرات وضو میساخت. آواز طبلی به گوشش رسید؛ پرسید که: «این چه صداست؟» گفتند: «آواز طبل سپاه شاه ولایت، حضرت علی (ع) است که به جنگ معاویه میرود.» (مجالسالمؤمنین، ج۱، ص۲۸۱) و صدای همین طبل بود که اویس را به همراهی با امام علی (ع) در جنگ صفین کشید و چندان پایداری کرد که به شهادت رسید؛ و چه مناسب است در اینجا این دو بیت از غزل معروف مولانا را بخوانیم:
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز بازآمدم که ساعد سلطانم آرزوست
زین همرهان سستعناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
نیز زنان متعددی میشناسیم که هر یک در گوشهای از نبردگاه صفین، به هواخواهی علی (ع) به خواندن سرودهای حماسی و رزمی میپرداختند و برای ترغیب جنگاوران به پایداری و مبارزهی بیامان با دشمنان حق، آوای خویش را چنان بلند میکردند که حتی به گوش معاویه و سرکردگان جماعت او میرسید و تأثیر عجیب این نواها در تقویت روحی سپاه علی (ع)، چنان زهری در کام معاویه و وابستگان او میریخت که سالها بعد ـ پس از شهادت علی (ع) و اشغال مسند حکومت به وسیلهی معاویه ـ نیز آن را از یاد نبردند؛ و بارها آن خاطرات تلخ را بازگو کردند و حتی گاهی آن زنان را تهدید به انتقام نمودند و… که از میان این زنان سوده همْدانی (با سکون میم) و بکّاره هلالی و امّالبراء بنت صفوان را نام میبریم. و این هم ترجمهی پارهای از آن سرودهها که میخواندند:
از سرود سوده: ای فرزند عماره! به کردار پدرت، در روز برخوردِ نیزهها و رو در رویی دلیران، تیز بشتاب! (عماره پدر سوده؛ و فرزند عماره برادر این بانوست که دلیریهای وی و قبیلهاش ـ همدان ـ در جنگ صفین به هواخواهی علی (ع) را معاویه همواره به خاطر داشت)
علی و حسین و جماعت آنان را یاری نما و هند (مادر معاویه) و فرزندش را خوار دار. / پیشوای ما برادرِ پیامبرـ محمد ـ است. همان درفش راهنمایی و مشعل ایمان…
از سرود بکّاره: شمشیری بُرنده را بگیر و ویژهی خود گردان که در خانه ما در زیر خاک است.
و برای رویدادی سخت نگهداری شده بود و اکنون روزگارش به سلامت آشکار ساخت.
نیز: آیا چنان میبینی که پسر هند خلافت را تصاحب خواهد کرد؟ هیهات! آنچه او خواسته، بسی دور است.
معاویه! نفس تو از سر گمراهی، تو را در نهان ناتوان ساخت؛ و عمرو و سعید (از سرکردگان جماعت معاویه) فریبت دادند تا بدبخت شوی.
اینک با بدترین فال، و به همراه شومیهای آن بازگرد و فرخندگیها و خجستگیها با علی دیدار خواهند کرد.
نیز: من امیدوار بودم که بمیرم و سخنگوی امویان را بر فراز منبر نبینم. خدا مرگ مرا به تأخیر افکند و زندگیام دراز شد؛ چندان که شگفتیها از روزگار دیدم.
هر روز پیوسته سخنگوی آنان است که در میان گروهها به نکوهش خاندان محمد میپردازد.
از سرود ام البراء:… اینک شمشیری درخشنده و نیکو را بگیر که چون به جنبش آید، بُرنده است و ناتوانی نمینماید.
اسب خود را زین کن و با اراده و آمادگی برای نبرد بشتاب؛ و زنهار در اندیشهی گریز مباش. دعوت امام را اجابت کن و در سایهی درفش او جنبش نمای و دشمن را با شمشیر بُرنده بگریزان.
کاش من زن نمیبودم تا در برابر سپاهیان تبهکاران از او دفاع میکردم. (بلاغاتالنساء، احمد بن ابیطاهرـ ابن طیفور، صص۳۰، ۵ـ ۳۴، ۷۵؛ اعیانالشیعه، محسن امین، ج۳، صص۴۷۵، ۵۸۹، ج۷، ص۳۲۴)
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات