Search
Close this search box.

طریقت صفویه و ترکیب‌بند محتشم (بخش هفتم)

دکتر محمدعلی سلطانی

mohamad21 ali soltaniخواجه نقشبند را گفتند که: «سلسله‌ی شما به کجا می‌رسد؟» فرمود: «از سلسله کسی به جایی نمی‌رسد!» همین را سند قرار داده، نقشبندیان را فاقد سلسله خوانده و رشته‌ی سلسله‌ی آن‌ها را متأخر و ابداعی دانسته و شاخه «صحبت» و «خلافت» را بدون تحلیل و بررسی و پیگیری و پی‌جویی «رازِ» این شاخه و اتصال، امری بدیع شمرده‌اند و درباره‌ی نسبت روحانی که بحث مستقل و مفصلی دارد، نکته‌ها گرفته‌اند.

در حالی که اولاً سخن خواجه نقشبند در نفی سلسله نیست، بلکه در اثبات اهمیت عمل و کردار است و صرف سلسله و اجازه را بدون سیر و سلوک و عمل به شریعت و اخلاق و سیره‌ی نبوی و وَلوی را مردود دانسته، نه رشته‌ی فقری را؛ و دوم نقشبندیان به سبب احراز همین شاخه، بیش از سایر طرایق صوفیه به مقتضای آداب صحبت و تقرب به خلافت، در دوره‌ی تیموریان به دستگاه قدرت نزدیک شدند[۳۴] و زمینه را برای پیشرفت و ترویج محبت اهل‌بیت (ع) و سیره‌ی نبوی و احقاق حقوق خاندان پیامبر (ص) و حتی پیوستن سلاطین تیموری به مذهب تشیع فراهم کردند.

نکته‌ی مهم‌تر آنکه نقشبندیان علوم حوزه‌های علمیه اسلامیه را در جغرافیای وسیعی ـ از شبه‌قاره‌ی هند تا آناتولی ـ چنان با مشرب اهل ذوق و عشق و ارادت به خاندان پیامبر (ص) درهم آمیختند و مساعد کردند که هیچ گونه قشری‌گری در ایام حضور و تبلیغ و تدریس آنان طی چندین قرن توانایی، ظهور و بروز نیافت و علت توفیق نقشبندیان در قلمرو پهناور پیروان اهل‌سنت و جماعت، تنها عدم انحصار در رشته‌ی پیوسته به محضر امام صادق (ع) بود که در کنار فاجعه‌ی کربلا، فاجعه‌ی مصر (شهادت محمد بن ابی‌بکر) را هم پیش‌درآمد ساختند و این نه تنها یک تاکتیک طریقتی، بلکه اقتدا به سیره‌ی امام صادق (ع) و یک اعتقاد بود و ما در حوزه‌ی شناخت نقشبندیان ـ همانند سایر جزایر آیینی اعتقادی و ایرانی ـ بعد از فقدان ناباورانه‌ی شادروان دکتر احمد طاهری عراقی در سطح دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور، همانند سایر مواردی که در آغاز اشاره شد، حتی یک نفر را نداریم که در این زمینه صاحب‌نظر باشد! [۳۵] چرایی این روش یعنی رشته‌ی دوشاخه در ترتیب سلسله‌ی نقشبندیان نیز برای نخستین بار است که در این نوشتار ارائه می‌شود.

خواجه محمد پارسا ـ از خلفای بهاءالدین نقشبند و از بزرگان نامبردار نقشبندیه ـ که مریدان بی‌شماری در کشورهای تازه‌استقلال‌یافته دارد و به سال ۸۲۱ق پس از مراسم حج، در مدینه منوره به رحمت ایزدی پیوست و در کنار مزار عباس (ره)، عموی پیامبر (ص) به خاک سپرده شد، آثار ارزشمندی در طریقت نقشبندیه و به طور کلی در تصوف اسلامی بر جای گذاشته است. وی در کتاب «فصل‌الخطاب» شرح حال ائمه‌ی اثنی‌عشری را تهیه و به عنوان سرسلسله‌ی قافله‌ی اولیا و ادامه‌ی حرکت انبیا تحریر و تدوین کرده است. [۳۶] ‏

در اینجا نگاهی به فضایل اهل بیت (ع) و نهضت سیدالشهدا (ع) از دیدگاه علمای اهل سنت و جماعت ضروری است؛ چون علمای اربعه از آغاز تشکیل مکاتب فقهی خود یکی از نکات مورد نظرشان، احیای سنت نبوی و وَلَوی با ادای حقوق ائمه اهل بیت (ع) و حمایت از قیام‌های علوی بود. چنان که قیام محمد بن عبدالله (معروف به «نفس زکیّه») و نیز قیام برادرش ابراهیم بن عبدالله که به ترتیب در سال‌های ۱۴۵ و ۱۴۶ق در مدینه و بصره از بطن مذهب زیدی و پیروان زید بن علی (ع) سر برآورد، هر دو از حمایت امام ابوحنیفه برخوردار بودند و ابوحنیفه به لزوم خروج و همراهی با آنان فتوا داد. ضرورت سوگواری حسینی و زنده نگاه داشتن این حادثه از نظر علمای بزرگ و خطبای نامی حنفی چون موفق بن احمد خوارزمی حنفی (م ۵۶۸ق) که کتاب «مقتل‌الحسین» را تألیف کرد و در نیمه‌ی نخست قرن ششم، خطیب خوارزم بود،… و عاقبت امام ابوحنیفه جان بر سر این سودا گذاشت؛ چنان که به نقل از مقاتل‌الطالبین آمده است.

عبدالله بن ادریس نیز می‌گوید: «سمعت أباحنیفه و هو قائم علی درجته، و رجلان یستفتیانه فی الخروج مع ابراهیم و هو یقول: أخرجا.» همچنین ابوالفرج به طور مستند از محمد بن منصور رازی به نقل از مشایخ او روایت کرده است که ابوحنیفه در نامه‌ای که به ابراهیم بن عبدالله نوشت، چنین آورد: «وقتی بر دشمن غلبه کردی، به سیره‌ی جدت علی بن ابی‌طالب درباره‌ی اصحاب جمل با آنان رفتار مکن که شکست‌خورده را نکشت و اموال را برنداشت و فراری را دنبال نکرد و مجروح را از میان نبرد؛ زیرا آن‌ها گروه حامی نداشتند، بلکه به سیره‌ی جدت در صفیّن عمل کن که اسیر می‌کرد و جریح را نابود می‌کرد و غنائم را تقسیم می‌نمود؛ زیرا پشت سر این سپاه، اهل شام بودند و در آنجا زندگی می‌کردند.» این نامه به دست ابوجعفر منصور افتاد؛ به همین خاطر ابوحنیفه را فرا خواند و مسمومش کرد که پس از آن در بغداد مدفون شد. ابوالفرج درباره‌ی مسموم کردن ابوحنیفه به دستور منصور، روایت مستقل دیگری هم آورده است. [۳۷]

آمیختگی فکری امام محمد بن ادریس شافعی و ارادت او به اهل بیت (ع) حدیثی است مشهور و در جای دیگر هم به نگارش نخستین تاریخ کربلا توسط این مرد بزرگ اشاره کرده‌ام [۳۸] که به تأیید امام احمد حنبل رسیده و دیگران را به سبب منحصر بودن مآخذ استفاده از آن ناچار دانسته است، و خود احمد حنبل اولین عالِم در جهان اسلام است که «حدیث غدیر» را روایت کرده است و کتابی مستقل در «مناقب امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام» دارد که تأثیری شگرف در تعدیل القائات عباسیان بر جمعیت اهل سنت بغداد داشت؛ زیرا اهل سنت و شیعیان در بغداد در آغاز با همکاری یکدیگر برای شهدای کربلا، مراسم سوگواری برگزار می‌کردند و برخوردهای بعدی آنان، متأثر از تحریکات و ایجاد دودستگی از سوی عباسیان بود.

شادروان دکتر علی شریعتی درباره‌ی تأثیر حادثه‌ی کربلا بر علمای اهل سنت در جهان اسلام می‌گوید: «و حسین می‌بینیم که مقاومت منفی را در اسلام آغاز کرد و نهضت همه‌ی روشنفکران، دانشمندان و پارسایان کرد. از شیعیان به طور نمونه نام نمی‌برم. اثر حسین، توی [اهل] تسنن و علما و بزرگان سنی که اندکی به حیثیت علمی و مذهبی خودشان هم اهمیتی قائل بودند، شگفت‌انگیز است. امر مطیع، قاضی بلخ است. به زور شلاقش می‌زنند که بیا قاضی اسلام بشو، قبول نمی‌کند و فرار می‌کند.

صالح بن احمد حنبل، پسر احمد حنبل است. رئیس مذهب حنبلی‌ها، ببینید شیعه این است. احمد بن حنبل که پسرش، صالح شیراز است و از متقی‌های تاریخ اسلام است و یک سال قضای اصفهان کرده، یعنی قاضی‌القضات اسلام و امامت اصفهان با او بوده، در حکومت بنی‌عباس، صالح یک سال این کار را کرد، بعدش هم استعفا داد. تاریخ بلخ می‌گوید: چنان فقیه و زاهد و قاضی‌ای بود که شب‌ها درِ خانه‌اش را باز می‌گذاشت و کنار در می‌خوابید تا اگر ستمدیده‌ای، که در نیمه‌شب به او نیازمند بود،‌‌ همان نیمه‌شب مراجعه کند. مع‌ذلک استعفا و توبه کرد از قضاپذیرفتن، از قاضی‌القضاء شدن. این متن تاریخ بلخی است. ‏

احمد بن حنبل در خانه‌اش نان پخته بودند. احمد پرسید که: این نان را چه بوده است؟ گفتند: خمیرمایه از خانه‌ی صالح فرزند توست. گفت: مگر نه او یک سال در گذشته قاضی اصفهان بوده؟ بنهید این نان را، نخورید. گفتند: چه کار کنیم؟ یک وقتی قاضی اصفهان بوده، حالا نیست. گفت: نخورید. گفتند: چه کنیم؟ گفت: نگه دارید و اگر سائلی آمد و خواست، به او بدهید؛ اما به او بگویید: خمیرمایه از خانه‌ی صالح است! نان چهل روز در خانه ببود و بگندید و هیچ سائلی از بلخ سراغش نگرفت. (این‌ها می‌دانستند که خمیرمایه از خانه‌ی صالح پارساست که یک جرم داشته که یک سال قاضی‌القضات اسلام بوده در حکومت جور؛ حکومت خلیفه و خلافت اسلامی!) گفتند: نان بگندید. گفت: بنهید. بعد پرسید: چه کردید نان را؟ گفتند: در دجله انداختیم. و احمد بن حنبل از آنگاه تا آخر عمر ماهی دجله نخورد! ‏

چه کسی این‌ها را ـ خلفا را ـ اینقدر محکوم کرده؟ این چهره‌های مقدسی که نماینده‌ی خدا بودند و حافظ قرآن و مجاهد و همه دنیا را به شمشیرشان، برای احقاق کلمه‌ی حق «لا اله الا الله» گو درست کردن، همه دنیا را با جهاد خودشان طی کرده بودند! چه کسی این‌ها را اینقدر نفرت‌انگیز و ستمکار و منفور در نظر همه و حتی علمای معتقد به مذهب حاکم؟… چرا به این مقاومت منفی کشانده شدند؟ برای اینکه خون حسین، مُهر محکومیت ابدی و بطلان ابدی و شرک و جاهلیت و فساد را بر پیشانی‌هایی کوبید که در یک دستشان شمشیر پیغمبر بود و در یک دستشان کتاب خدا. این پیروزی است. این است که می‌بینیم کربلا، تنها تصادمی نیست که بین حسین و یزید انجام شده است…» [۳۹]

ادامه دارد…


پی‌نوشت‌ها:

۳۴ـ فخرالدین علی بن حسین واعظ کاشفی، رشحات عین‌الحیات، به کوشش دکتر علی‌اصغر معینیان، بنیاد نیکوکاری نوریانی، تهران، ۱۳۵۶، ص۹۰، ۲۲۸.

۳۵ـ رک. احمد طاهری عراقی، یادگار طاهر (مجموعه مقالات دکتر احمد طاهری عراقی)، ‌مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۲.

۳۶ـ رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، نشر علم، تهران، ۱۳۹۱، ص۳۰۱.

۳۷ـ ه‌مان، ص۳۶۰؛ مقاتل‌الطالبین، صص ۳۱۵/۳۱۴. در کتاب تأملی در نهضت عاشورا، جناب حجت‌الاسلام دکتر جعفریان شخصیت‌های متعدد از علمای اهل سنت از قرون اول تا هشتم که درباره ائمه اثنی‌عشری (ع) آثار معتبر نوشته‌اند نام برده است. رک. ه‌مان، صص۳۶۰ـ ۳۶۵.

۳۸ـ رک. محمدعلی سلطانی، حماسه ملی ایران در اعتقاد علویان یارسان، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴، ص۱۵.

۳۹ـ علی شریعتی، بینش تاریخی شیعه، انتشارات جواد، تهران، ۱۳۵۷، ص۳۸ـ۴۰.

منبع: روزنامه اطلاعات