Search
Close this search box.

روایتی از تخریب سنگ قبر «سپانلو»

چون نتوانسته‌اند با پتک خرابش کنند، با سیمان رویش را پوشانده‌اند. خیلی آرام و با دقت، انگار که خیالشان راحتِ راحت باشد از این دست‌درازی
sang ghabr sepanloo vije

سعید برآبادی

sang ghabr sepanlooگوشی را که برمی‌دارد، صدایش گرفته است. می‌گوید اولین‌ نفری بوده که در این چند روز خبر تخریب سنگ قبر محمدعلی سپانلو را شنیده است و بعد باقی ماجرا را می‌گوید. صدای مهدی اخوت هنوز از خانه‌ی سپانلو می‌آید و برای یافتن هر سرنخی درباره‌ی چرایی این اتفاق ناگوار، می‌توان با اطمینان خاطر به شماره‌تلفن خانه‌ی سپانلوی مرحوم زنگ زد و نترسید که گوشی ساعت‌ها بوق بخورد و کسی نباشد آن را بردارد. صدایش گرفته و غمگین است، وقتی که می‌خواهد درباره‌ی تخریب سنگ قبر سپانلو چیزی بگوید: «طبیعی است دیگر. این بلاهایی است که سر خیلی‌ها آمده و حالا نوبت سپانلو بوده اما نمی‌دانم چرا. او مرد مهربانی بود و با هیچ‌کس دشمنی نداشت اما مگر فقط او بوده که سنگ قبرش را خراب کرده‌اند؟». نه؛ فقط او نبوده. تا چند سال پیش قرعه‌ی فالی چنین تلخ و ناگوار اما تنها دامن اهالی ادبیات را می‌گرفت، خصوصاً آن‌ها که به مذاق بعضی خوش نیامده بودند و حالا حساب‌های نیمه‌تمام با آثارشان را پای سنگ قبر‌هایشان تسویه می‌کردند. اسم می‌برد، اسم می‌برم، از هوشنگ گلشیری و احمد شاملو، از محمد مختاری و سهراب سپهری. این آخری‌ها اما حتی شاعری مثل قیصر امین‌پور هم نتوانست از دست سنگ‌انداز‌ها، سنگ آرامگاهش را نجات دهد و زخمی شد. زخمی‌شدن قبر سپانلو اما داستانی جگرسوز دارد که اخوت آن را این‌طور تعریف می‌کند: «اول آمده‌اند و با پتک به جان سنگ آرامگاهش افتاده‌اند و چون نتوانسته‌اند خرابش کنند، با سیمان رویش را پوشانده‌اند، نه اینکه ملات سیمان بریزند و فرار کنند، نه! خیلی آرام و با دقت، انگار که خیالشان راحت راحت باشد از این دست‌درازی».

در همین روز‌ها اما نام یکی از اهالی ورزش هم به فهرست چهره‌هایی اضافه شد که سنگ قبرشان آماج حمله‌های نا‌شناس قرار گرفت. تخریب سنگ قبر مظلومی اما بسیار پرسروصدا‌تر از تخریب سنگ قبر شاعر تهران بود، اگرچه اخوت می‌گوید چندان برایش دور از انتظار نبوده چنین برخوردی: «راستش را بخواهید، نه فقط من بلکه همه فکر می‌کردیم این اتفاق بالاخره روزی خواهد افتاد اما نه اینقدر تند و سریع. ما سنگ آرامگاه سپانلو را طوری ساخته بودیم که در اثر باد و باران از بین برود، انگار که جزئی از محیط پیرامون خودش باشد اما انتظار نداشتیم به این زودی به جانش بیفتند و خرابش کنند».

هر وقت خبر تخریب سنگ قبری به میان می‌آید، این سؤال مطرح می‌شود که چه کسانی و با چه انگیزه‌هایی دست به چنین عمل غیرانسانی‌ای می‌زنند. اگرچه نظر اخوت این است که تخریب این سنگ قبر‌ها به خاطر مشکلی است که بعضی‌ها با شخصیت متوفی‌ دارند اما شبنم سپانلو، دختر محمدعلی سپانلو، نظر دیگری دارد: «ابتدا قرار بود ایشان در امامزاده طاهر کرج و در کنار شاعران و نویسندگانی مانند شاملو و مختاری دفن شود، اما مسئولان موافقت نکردند و چنین بود که سرانجام شاعر تهران در قطعه‌ی نام‌آوران به خاک سپرده شد. باربد گلشیری هم با تکیه بر مهم‌ترین درون‌مایه‌های مجموعه «قایق‌سواری در تهران» سنگ قبری به شکل یک اثر هنری برای او طراحی کرد که حالا افرادی نا‌شناس آن را تخریب کرده‌اند».
در توصیف سنگ مزار تخریب‌شده، همین بس که متریال آن از آسفالت بود تا نشانه‌ای باشد از دلبستگی محمدعلی سپانلو به تهران و درون این آسفالت، قایقی خودنمایی می‌کرد و چند کلامی از شعر او و حالا همه‌ی این‌ها زیر سیمان فرو رفته است. با این حساب باید پرسید دیگر از محمدعلی سپانلو جز جزوه‌های شعر و ترجمه‌هایش چه باقی مانده است؟ او در تهران هنوز خانه‌ای به یادگار دارد که نشانه‌های او را برای نسل‌های بعد حفظ کرده‌ است. مهدی اخوت نگاه‌دار این خانه است؛ خانه‌ای که اگرچه به ثبت در فهرست میراث فرهنگی کشور هم رسیده اما بعید نبود در صورت نبود چنین دقتی در نگهداری، سرنوشتی پیدا کند مشابه خانه‌ی سیمین و جلال یا خانه‌ی دیگر ادبایی که امروز حتی نشانی از آن‌ها نیست: «اینجا مانده‌ام تا خاطره‌ای از بین نرود. خانه‌ی خود را‌‌ رها کرده‌ام تا با مراقبت و نگهداری از این خانه، بتوان چراغ آن را روشن نگه داشت». سپانلو یک‌سوم از این خانه را به اخوت بخشیده است و او حالا به‌نوعی مالک این خانه هم محسوب می‌شود و همین موضوع کمک می‌کند صدای شاعر قایق‌سوار تهران هنوز در این شهر شنیده شود؛ حتی اگر سنگ قبرش را در بهشت زهرا، سیمانی کنند.

منبع: روزنامه شرق