دکتر محمدعلی سلطانی
تلاش برای حذف نمادهای مراسم حسینی
عبدالجلیل رازی که در نیمهی دوم قرن ششم کتاب «النقض» را تألیف کرده است، دربارهی برگزاری سوگواری حضرت سیدالشهدا (ع) در شهرهای بغداد و ایران غربی تا اصفهان که از سوی اهلسنت انجام میشده است، گزارش جامع و ارزشمندی داده است که تکثیر و تکرار هر چه بیشتر آن در این روزگار از ابعاد مختلف، امری لازم و واجب است. نخست آنکه هر حرکتی در سراسر جهان اسلام برای توسعه و ترویج یاد و نام عاشورای حسینی، تازیانهای است بر سیما و صدای کسانی که موذیانه با استفاده از طمأنینه و آرامش مسلمانان اعتدالی، با روشنفکرنمایی و بنیادگرایی و تهاجم و ترور، نمودها و نمادهای مراسم حسینی را که علمای عارف و طرایق تصوف پیشروانش بودهاند، یکی پس از دیگری به بهانههای واهی از میان برداشتند و هیمنه و ابهت عزاداران حسینی را چون شیر بییال و دُم و اشکمعریان ساختند و در نهایت با حملات ریشهای به طرایق نقشبندیه و قادریه و قلندریه و… در جغرافیای هند و پاکستان، به جغرافیای ایران نیز نفوذ کردند و در بلوچستان و خراسان و دامنههای خزر و سواحل خلیج فارس تا آذربایجان و کردستان، کردند آنچه کردند و کاشتند آنچه خواستند و دیری است که ما هنوز در خوابیم و بر یکسونگری خویش میتنیم و میتابیم، غافل از آنکه در سرزمین مقدس ایران، حدیث اسلام و مسیحیت و شیعه و سنی و علوی هیچگاه به این گونه نبوده است و موزائیک عقاید این سرزمین که به نقشه کهنپرستان فرسودهی روزگار و بازماندگان ابوسفیان و ابنتیمیه و حامیان و اذناب و اقمار آنها امروز خودنمایی میکند، پیش از آنکه نشانهای از حکومت دینی و مذهبی به معنای امروز وجود داشته باشد، جامعهی بیسواد و کمسواد اما آگاه و غیور و زیرک، بقای خود را در تسامح و تساهل و قبول واقعیت و بازگشت به خویش و مقابله با هر گونه دوگانگی و تفرقه دیده است که ما در سراسر قلمرو ایران به دنبال این درک واقعیت و نشانههای آن امروز پرسه میزنیم.
چرا معتقدان چنین کارها کنند؟
گزارش عبدالجلیل رازی از همدلی و همزبانی پیروان تشیع و تسنن در قرن ششم را که حجتالاسلام دکتر رسول جعفریان با حواشی در معرفی معاریف مذکور در نوشته النقض که «از علمای طراز اول اهلسنت هستند،» عیناً درج نمودهاند، در این فرصت میآوریم که در پاسخ یکی از منتقدان سوگواری حسینی از مدعیان اهلسنت که: «چرا معتقدان چنین کارها کنند که: این طایفه روز عاشورا اظهار جزع و فزع کنند، و رسم تعزیت را اقامت کنند و مصیبت شهدای کربلا تازه گردانند بر منبرها، و قصه گویند، و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک کنند و زنان روی خراشند و مویه کنند…»
عبدالجلیل در پاسخ مینویسد: «اولاً معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه، و امام مکرم شافعی، و علما و فقهای طوایف، خَلَفاً عن سلف، این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته. اولاً خود شافعی که اصل است و مذهب بدو منسوب است، بیرون از مناقب، او را در حسین و شهدای کربلا مراثی بسیار است و یکی از آن قصیدهای است که میگوید: أبکی الحسین و أرثی منه اهل بیت رسولالله مصباحا تا آخر قصیده با مبالغتی تمام و کمال، و دیگر قصیدهای است که میگوید:
تأوّب همّی فالفؤاد کئیبُ و أرّق نومی فالرّقاد عجیبُ[۱]
تا آخر، همه مرثیه اوست به صفتی که بر چنان معانی دگران قادر نباشند. و مراثی شهدای کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعی را هست، بیعدد و بینهایت است. پس اگر عیب است، اوّل بر بوحنیفه است و بر شافعی و اصحاب ایشان؛ آنگه بر ما..»
پس از آن به بیان نمونههایی از عزاداریهای اهلسنت اعم از حنفی و شافعی که این دو فرقه در ایران بودند، از قرن ششم میپردازد و مینویسد: «… آنگه چون فروتر آیی، معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده[۲] به اصفهان که در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است، هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و هر که رسیده باشد، دیده و دانسته باشد و انکار نکند.
و آنگه بغداد که مدینـةالسلام و مقر دارالخلافـه است، خواجه علی غزنوی حنیفی[۳] دانند که این تعزیت چگونه داشتی! تا به حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی میکرد. سائلی برخاست و گفت: «معاویه را چه گویی؟» به آوازی بلند گفت: «ای مسلمانان، از علی میپرسد که: معاویه را چگویی؟ آخر دانی که علی معاویه را چه گوید؟»
و امیر عباد[۴] که علامه روزگار و خواجه معنا و سلطان سخن بود، او را در حضرت المقتفی لامرالله پرسیدند این روز که فردا عاشورا خواست بودن که: «چه گویی در معاویه؟» جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد. بار سیوم گفت: «ای خواجه! سؤال مبهم میپرسی. نمیدانم کدام معاویه را میگویی! این معاویه را که پدرش دندان مصطفی بشکست، و مادرش جگر حمزه بخائید، و او بیست و اند بار تیغ در روی علی کشید و پسرش سر حسین ببرید؟ ای مسلمانان، شما این معاویه را چه گویید؟» مردم در حضرت خلافت ـ حنیفی و سنی و شافعیی ـ زبان به لعنت و نفرین برگشودند! این مانند این بسیار است و تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فریاد.
و اما به همدان اگرچه مشبّهه را غلبه باشد، برای حضور رأیت سلطان و لشکر ترکان، هر سال، مجدالدین مُذَکِّر همدانی، [۵] در موسم عاشورا این تعزیت به صفتی دارد که قمیان را عجب آید.
و خواجه امام نجم بوالمعالی بن ابیالقاسم بُزاری به نیشابور با آنکه حنیفیمذهب بود، این تعزیت به غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاک پاشیدی و فریاد از حد بیرون کردی.
و به ری که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصرآبادی و خواجه محمود حدادی حنیفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کردهاند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان.
و در این روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرفالائمه ابونصر الهسنجانی کند در هر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنیفیان معروف، و همه موافقت نمایند و یاری کنند و این قصه خود به وجهی گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن.
و خواجه امام بومنصور حفده[۶] که در اصحاب شافعی معتبر و متقدم است، به وقت حضور او به ری دیدند که روز عاشورا این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضیل نهاد و معاویه را باغی خواند در جامع سرهنگ.
و قاضی عمده ساویی حنیفی[۷] که صاحب سخن و معروف است، در جامع طغرل با حضور بیستهزار آدمی این قصه به نوعی گفت و این تعزیت به صفتی داشت از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند و مصنف این کتاب (یعنی همان نویسندهی سنی) اگر رازی است، دیده باشد و شنوده.
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱. کامل این قصیده را خوارزمی حنفی در کتاب مقتل الحسین (ع)، ج۲، ص۱۳۶ آورده است و برخی دیگر از اشعار آن چنین است:
و مما نفی نومی و شیّب لمّتی تصاریف ایام لهن خطوب
فمن مبلغ عنی الحسین رسالهً
و ان کرهتها أنفس و قلوب
قتیلا بلاجـرم کأنّ قمیصه
صبیغ بماء لارجوان خضیب
تزلزلت الدنیا لال محمد
و کادت لهم صمّ الجبال تذوب
و غارت نجوم و اقشعرت کواکب
و هُتّک أستار و شُقّ جیوب
همچنین این اشعار را جمالالدین زرندی مدنی در کتاب «معراج الوصول فی معرفت آل الرسول» (نسخه خطی، برگ ۳۱ب به نقل از زفرات الثقلین، ج۱، ص۲۹۰) نیز آورده است. ابنشهرآشوب (مناقب، ج۳، ص۲۹۶) نیز این اشعار را روایت کرده است. حمّویی (م ۷۲۲) در فرائد السمطین (۲، ص۲۶۶)، دو بیت شعر از شافعی درباره امام حسین (ع) نقل کرده است:
ویـل لمـن شفعاؤه خصمائه
و الصور فی حشر القیامت ینفخ
لابدّ أن ترد القیامت فاطم
و قمیصها بدم الحسین مُضمَّخ
(جعفریان، همان، ۳۶۸)
۲. از علمای برجسته مذهب شافعی که سُبکی در طبقاتالشافعیه (۴/۳۰۳) از او یاد کرده است. وی از علمای بزرگ اصفهان بوده و در ربیعالاخر سال ۵۳۶ درگذشته است. (جعفریان، همان، ۳۶۹)
۳. از واعظان بزرگ بغداد که سلطان مسعود سلجوقی در مجلس وعظ وی حاضر میشد. درگذشت وی به سال ۵۵۱ هجری بوده است. شرح حال او در بسیاری از منابع آمده است. از جمله بنگرید: البدایـه و النهایـه، (۱۲/ ۲۳۶ـ ۲۳۵) (جعفریان، همان، ۳۶۹)
۴. قطبالدین مظفر معروف به امیر عبادی یکی از واعظان معروف بغداد بوده که شرح حالش را ابنخلکان به تفصیل در کتاب وفیاتالاعیان (ج۲، ص۱۲۷) آورده است. (جعفریان، همان، ۳۶۹)
۵. مجدالدین ابوالفتوح محمد بن ابیجعفر همدانی نویسنده کتاب الاربعین عن الاربعین، فقیه و محدث و واعظ بوده و به سال ۵۵۵ درگذشته است. شرح حال او را بنگرید: تلخیص مجمع الاداب، حرف میم، صص۲۴۵ـ۲۴۶ تعلیقات نقض، ص۱۰۹۷ (جعفریان، همان، ۳۷۰)
۶. ابومنصور محمد بن أسعد طوسی معروف به حفده ملقب به عمدهالدین فقیه شافعی نیشابوری، از علمای معروف نیشابور است که ابن خلکان شرح حال او را در وفیاتالاعیان آورده است. مزار وی تا قرنها محل زیارت مردم بوده است. بنگرید: تعلیات نقض، ص۱۰۹۹ (جعفریان، همان، ۳۷۰)
۷. از عالمان و واعظان معروف ساوه بوده و شرح حال او را عماد کاتب در کتاب خریدهالقصر آورده است. درگذشت وی به سال ۵۶۷ در شهر ساوه رخ داده است. بنگرید: تعلیقات نقض، ص۱۱۰۰ (جعفریان، همان، ۳۷۱)
منبع: روزنامه اطلاعات