بروى مادر نظر مىکردم مىدیدم که اللّه مرا چگونه رحم داده است و او را با من و هرچه در جهان غم است آن از رحمت اللّه است زیرا که غم از نقصان حال باشد تا مهر نباشد بکمال غم نباشد بنقصان حال، اکنون مهربانى اللّه ازین محسوستر چگونه باشد باز نظر از مادر باللّه افکندم دیدم که جمله اجزاى من ناظر شد باللّه باز دیدم که هر جزو من از چشمه حیوان اللّه حیوة نو مىنوشد و گل و ریاحین و سمن سپید و زرد صحّت مىروید ازین اجزاى من و ازین چشمه حیوان و این ریاحین صحّت نغزتر از ریاحین ذکرست و این را محسوس مىبینم که اللّه مىدهد بمن باز مىدیدم که کمال ایمان مؤمن رؤیت اللّه است از پس که مؤمن گروش کند پاره پاره ببیند اللّه را از بهر این معنى گفت که مؤمنان در آخرت نبینند همینجا ببینند امّا معتزلى چون کمال گروش نداشت هیچ نبیند گفتم اى اللّه سببى ساز که آب ادراک مرا و روح مرا هواى وصف تو و یا هواى عالم غیب تو نشف کند و بدانجا رود اى اللّه پاکى و دورى از عیب تراست مرا آن هوش ده که این را بداند و اى اللّه آن هوشم ده که بىقرار تو باشد و چشمهاى مرا آن نظر ده که آویخته جمال تو باشد اى اللّه آن نظر و آن دریافت و آن ادراکم به ارزانى دار دیدم که ادراک من دامیست که اللّه گرفته است و بدانسو که صورتها و جمالهاى خوب است برمىکشد باز نظر کردم که اللّه ادراک مرا هست مىکند و برمىکشد و صورتها را نیز گرفته است و برمىکشد و عقل و دل و حواس و آسمان و زمین و هرچه مصوّر مىشود همه را اللّه گرفته است و برمىکشد تا من مىبینم گفتم اى اللّه نظر مرا زیاده گردان و مرا زیاده از آن نظر ده که سحره را دادى و مرا [به] جمال تو زیاده از آن نظر ده که زلیخا را دادى بجمال یوسف و آن نظر نه از جمال مىباشد که برادران یوسف جمال یوسف را دیدند و مدهوش نگشتند چو آن نظر نداشتند یا رب چه دولت است آن نظرها تا به کى ارزانى دارى مگر به نزدیکان و مقرّبان خود اکنون قربت و بعد باللّه چگونه باشد چنان باشد که اندیشههاى تو چون بغیر اللّه بود بعید بودى و چون اندیشه و عشق تو باللّه شد قریب گشتى هرچند که همه اجزاى جهان از آفریدن اللّه دور نباشد و لکن در تفاوت این دو حال نگر آن یکى را قربت گویند و آن یکى را بعد گویند اکنون سعى بکن تا قربتت زیاده گردد نه بعد باز دیدم که دورى و نزدیکى بحضرت اللّه چنانست که اندیشه تو و عشق تو و غم تو در بازارها و کارها و معصیتها بود این بعد است باللّه چون از آن جایها بازآمد بحضرت اللّه و عرش و بهشت پیوست این قربتست باللّه امّا پرده غیب در میان است و این پرده در تست نه در اللّه که اگر پرده را برداشتى دنیا نماندى و لکن تو این مزه را ندانى تا اللّه در آن جهان آن مزه را در تو نیافریند همچنانک درین جهان هرچند که صفت مزها با تو بکنند ندانى تا آنگاه [که] در تو آن مزه را نیافرینند ندانى و هیچ ندانى که این مزها از کدام چشمها و از کدام جایى در تو مىآید مگر از سلسبیل و تسنیم بهشت روان شده است و تو جوى گوشتینى که اینها از تو روانست و اللّه اعلم.