مقدّمه
در دو شماره قبل عرفان ایران (۲) در شرح زندگى بزرگان عرفاى طریقه نعمتاللّهى در دکن، مطلبى از کتاب محبوب ذوالمنن فى تذکرة اولیاى دکن از زبان اردو به فارسى ترجمه شده بود. از آنجا که این بخش از تاریخ تصوّف اسلامى مبهم است و منابع موجود دربارهی آن، اندک است، دو بخش از دو کتاب دیگر که در اینباره از منابع مهم قدیمى مىباشند، نقل مىشود.
کتاب اوّل به نام مشکات النبوّة (۳) تألیف سیّد شاه غلامعلى قادرى، خلف اکبرسیّد شاه موسى قادرى، است که اصل آن به زبان فارسى بوده و سپس توسّط ابوالحسین سیّد وحید قادرى خلف ابوالفضل سیّدمحمود قادرى به زبان اردو ترجمه شده است ولى متأسّفانه متن فارسى آن در دسترس نیست. (۴)
کتاب دوم باعنوان تاریخ آصف جاهیان یا گلزارآصفیه است تألیف غلامحسینخان زمانخان (۵) که به زبان فارسى است.
منقول از مشکات النبوة: ذکر شریف عارف معبود، شاهد مشهود، مقتداى وقت شاه میرمحمود (رحمه اللّه علیه)
طبق کتاب اخبارالانوار، ایشان فرزند متولّى نجف اشرف بود و به علّت حوادث زمانه در زمان پادشاهى سلطان عبداللّه قطب شاه به حیدرآباد آمد و کوهى را پسندید ــ که هماکنون مزار وى در آنجا موجود مىباشد ــ و براى خود ساختمانى ساخت. این کوه به نام «کوه شاه محمود» معروف است. ایشان به گروه نعمتاللّهى تعلّق داشت و سلسله نسب ایشان به حضرت امام عبداللّه یافعى مىرسد. روایتکننده مىگوید که: ایشان در غیبدانى نیز دست داشت و بعضى راویان دیگر گفتهاند که در عمل کیمیاگرى مهارت کامل داشته است. بنابراین او بسیارى بناها را ساخته بود. گفتهاند که هنگام ساختمانسازى، ایشان مزد آن کودکى را هم که هنوز در شکم مادر بود به آن زن که در آنجا کار مىکرد مىپرداخت. در زمان آخر عمر خویش، او با سیّد راجو (۶) به مقابله برخاست که واقعهاى معروف است، به همین علّت سلطان ابوالحسن اعتقادى به او نداشت.
گفتهاند که هنگام ساخت ساختمان بر کوه شاه محمود، کاخ پادشاهى عبداللّه قطب شاه نیز تقریباً نزدیک به اتمام بود. بنابراین همه کارگران در ساختن کاخ مشغول بودند؛ امّا پس از غروب خورشید یعنى شبانه براى «کاخ محمودى» (کاخ میرمحمود) مىرفتند تا بتوانند مزد اضافهاى به دست آورند. وقتى پادشاه از این امر اطّلاع یافت به همهی روغنفروشان شهر دستور داد که براى چراغهاى روشنایى میرمحمود روغن نفروشند تا کارگران نتوانند در آنجا کار کنند و کارش متوقّف شود.
جناب سیّدمحمود از این دستور اطّلاع یافت و گفت به جاى روغن، از آب «چاه محمود» استفاده کنند و در چراغها آب بریزند؛ لذا چراغها با آب روشن مىشدند و با روشنایى آنها ساختمان به تکمیل رسید. الغرض وى درویش و عارف صاحب تصرّف بود. در تاریخ سیزده شعبانالمعظّم وفات یافت و بر همان کوه به خاک سپرده شد، در ساختمانى که خود ساخته بود. رحمه اللّه علیه.
منقول از تاریخ آصف جاهیان (۷): حضرت شاه میرمحمود اولیا قدّس اللّه سرّه العزیز
آن مقتداى روزگار و عارف پروردگار، سیّد عالى درجات ساکن نجف اشرف بودند. به سبب وجوهات زمانه برآمده، در عهد سلطان عبداللّه قطب شاه به حیدرآباد تشریف آوردند و بر کوهى که حالا مرقد شریف است، پسند کرده برگزیدند و بعد چند روز طرح عمارت آراستند که به نام آنحضرت «کوه میرمحمود اولیا» مشهور است و آن حضرت از گروه نعمتاللّهى اند. در قلعه بیدر مدّت سه سال به خدمت سیّدشاه شمس مولا که اولاد و سجادهنشین (۸) سیّد شاه خلیلاللّه بتشکن (۹) ــ فرزند حضرت شاه نعمتاللّه ولى کرمانى، مرشد سلطان احمدشاه ولى بهمنى دکن ــ بودند، مانده و مرید گردیدند و نعمت و خلافت یافته به حیدرآباد آمدند، چنانکه گذشت. گویند حضرت شاه میرمحمود اولیا را دست غیب بود و بعضى به کیمیا نسبت مىکنند. این جمله عمارات و چاه محمود و درستىِ پایه کوه و گنبد و عرش محل و غیره از فتوح غیب ترتیب یافت. مزدوران را زیاده از دیگران مزدورى مىدادند و حامله را مزدورى او و طفل که در شکم او بوده، عنایت مىفرمودند. مردمان مىگویند که به وقت تیارى (۱۰) چارمحل تاناشاه پادشاه راجو صاحب مرشد پادشاه مذکور و میرمحمود صاحب (۱۱) نزاع واقع شده، حکم شد که مزدوران نزد شاه میرمحمود نروند چون معماران به وقت شب براى نفع مضاعف مزدورى کار در روشنى مىکردند، حکم شد که روغن به مردمان شاه محمود صاحب بقالان ندهند. پس آن حضرت فرمود از آب چاه محمود مشعلها را روشن نمایند. این معنى به خاطر عاصى راه نمىدهد، چراکه اوّل این است بزرگان، بزرگان را خوب مىدانند و ولى، ولى را مىشناسند. چنانچه مشهور و ضربالمثل است مانند ما بىخبران که نزاع لفظى بیجا به حسد و هواى نفس کنند اگر چنین باشد حرف بر کشف و کرامات حضرت شاه راجو صاحب که اولیاى کمّل بودند وارد مىشود که دیده و دانسته با ولى خدا عداوت نمودند. استغفراللّه.
آنحضرت چنان نبودند حال ایشان از توجّه بالاى چهار منار به سلطان ابوالحسن تاناشاه که مشهور آفاق است پوشیده نیست. دیگر اینکه سلطان ابوالحسن که خود فقیر مشرب جویاى کاملین بودند آن است که ناحق خلاف با بزرگان کردن نقص عقل است؛ والعلم عنداللّه.
الغرض کوهچه آنحضرت جاى متبرّ ک است و زیارتگاه خلق اللّه از بلده حیدرآباد جانب مغرب دو کُروه فاصله دارد. زیر آن تالاب میرعالم تماشاى دلچسب است. وفات آنحضرت به تاریخ سیزدهم ماه شعبان سنه به تحقیق نیامد امّا از عهد سلطان عبداللّه تا عصر تاناشاه آنحضرت زنده بودند؛ رحمه اللّه علیه، و به وقت ورود ایشان صحراى پرخطر بود شیر و پلنگ همه به اطاعت درآمدند که تنها مدّتى بالاى کوه مذکور مقیم بودند.
شمس مولا قدّس سرّه
نام مبارکش سیّد شمسالدّین، عُرف شمس مولاست. فرزند شاه محمود اولیا در وقت نواب آصفجاه حضرت مغفرت مآب به قید حیات بودند و همیشه بر کوه مذکور خود سکونت مىداشتند. گاهى در بلده حیدرآباد نمىآمدند. به جز روز پنجشنبه از هیچکس ملاقات نمىفرمودند. به روز پنجشنبه به جلوس تمام بیرون مىآمدند از خانه خود به لباس سفید و کمربند سفید و کَتار (۱۲) در کمـر و علىبند (۱۳) مَعَهُ، شمشیر در گلو و دستار سفید بر سر، (۱۴) و صاحب تصرّف بودند و درعُرس (۱۵) والد خود تکلّفها از طعام و روشنى مىنمودند. خلقت خدا از عمایدین و غربا بسیار حاضر مىشدند. اتّفاقاً روزى در عُرس شریف شیر بزرگ در دامن کوه نشسته بود و خلق اللّه از ملاحظه آن در رسیدن عُرس حرکت نمودند چون خبر به آنحضرت گردید شمس مولا خود قریب شیر تشریف برده به آواز بلند فرمودند که امروز عُرس است و عالم براى فاتحه جمع آمدهاند از بودن شما مردمان خوف کرده نمىآیند، بروید و باز میایید. راوى گوید که ناگاه شیر برخاست و برفت و باز اثر شیرگاهى پیدا نشد. اکثر همچو تصرّفات از آنحضرت به ظهور آمدند. بزرگى از چهره عالىاش هویدا بود. عمر شریف به هشتاد سال رسیده بود. همیشه به یاد حق مشغول مىبودند. وفات آنجناب به تاریخ چهاردهم ماه جمادىالاوّل سنه یکهزار و یکصد و شصت و یک هجرى است. قبر شریف پایین مزار پدر بزرگوار. گویند آنحضرت را چهار فرزند بودند: اوّل سیّد شاه على رضا که تصرّفات خود مانند کرامات پدر خویش داشتند، دوم سیّدمحمّد، سوم شاه عظیمالدّین، چهارم چندان مشهور نیستند.
سیّد شاه على رضا حسینى قدّس سرّه
آنجناب جانشین پدر عالیقدر خود حضرت شمس مولانا بودند. بعد پدر بزرگوار خود یکسال بر مسند پدر سالک بوده بعد از آن مجذوب شدند که حضرت شمس مولانا فرموده بودند یعنى بعد من فرزندم شاه على رضا تا دوازده سال در عالم جذب خواهد بود، همچنان شد. در آن ایّام سیّدعلى برادر خرد حقیقى ایشان به صلاح و مشورت شاه تقى همدم از طرف والده کاغذى نوشتند بدین مضمون که على رضا در این ایّام حالت جذب دارد و حرکات جنون مىکند و هر دو نور چشم مناند. مىخواهم تا صحّت برخوردارِ على رضا، نایب خلافت ایشان، سیّدعلى باشد. پس محضر را به مواهیر مشایخین مختوم گردانیده، آن حضرت را در حجرهاى به هنواره (۱۶) مقیّد کرده، آب و طعام از سوراخ مىدادند. بعد مرور ایّام فرزند آن حضرت، میرن (۱۷) صاحب، که نوجوان بودند به استصواب احتشـام جنـگ ظفرالدّولـه به حکم حضـرت غفران مآب میر نظامعلى خـان بهادر آصفجاه ثانى از قید شدید برآورده، بر سر مسند هدایت جلوه آرا گردانیدند.
اکثر خوارق عادات از آنحضرت در قید هم به ظهور آمده که همواره طوطىهایى صحرایى از روزنه حجره اندرون آمده بالاى دوش مبارک مىنشستند و آوازها مىکردند و آنحضرت به اینها مىفرمود که شما مرا نمىدانید؟ من سیّد شاه على رضا حسینىام و طوطىها نمىگریختند، نغمه سنجى مىکردند چون بر مسند بزرگانه جلوه افزا شدند به سلوک درآمدند و گاه گاهى سوارى مبارک بالاى اسب مادیان که پرى نام داشت در مکّه مسجد مىآمد و در صحن مسجد زیر درخت بر تشریف مىداشتند. هجوم خلایق آنقدر مىشد که تا به آنحضرت رسیدن مشکل مىافتاد. از جانب حضرت غفران مآب اصیلان به سرکار ماما بِرْن و ماما چنپا حاضر شده، سلام نیاز حضور به کمال اشتیاق ملاقات عرض مىنمودند. پس آنحضرت مىفرمودند که شما بجاى خود به خوبى تمام معمور کار و بار سلطنت سلامت باشند. ما در دعاى ترقّیات عمر و دولت شما نیز مأمور هستیم. احتیاج ملاقات ظاهرى نیست و آنچه که نذر مىآوردند قبول مىفرمودند و از آنجا اگر منظور مىشد در حسینى علم تشریف آورده، به کمال خلوص فاتحه خوانده در حجره بازوى چوکى خانه (۱۸) درگاه شب بوده، روز دیگر به مقام خود بالاى کوهچه اراده مىنمودند تا تشریف داشتن آنجناب هزارها خلق اللّه از امیر و فقیر، زن و مرد، همه در جناب آن حضرت حاضر گشته نذرها مىگذرانید و طعام شب بست و پنج خوان از حضور به ملاحظه مبارک درآمده مىآمدند و از نزد امرا و غربا حسابى نمىداشت. ذوالفقار على شاه خادم حسینى علم که مرید و فقیر آنحضرت بود حجره را آراسته مىکرد که استراحت فرمایند چنانچه تا حال مسند آن حضرت قسمى که گذاشتهاند موجود است هر روز عود مىسوزند و چراغ به شب روغن مىکنند.
خرق عادات آن جناب را حدّى نیست از آنجمله ورود آن حضرت بالاى کوه شریف در عین مجمع لک (۱۹)ها مردم عرس از راه روبروى درگاه برخلاف راه صندل که اسبان و فیلان و شتران صندل نیز از آن راه تا در درگاه به آرام مىروند امّا از راه که کاظم على خان خانسامان حضور به هر دو بازویش دیوار خرد کشیده است تا مردم این طرف و آنطرف نافتند. آن راهى است که انسان را گذر مشکلتر است تا به چهارپایه (۲۰) چه رسد. آن حضرت بالاى مادیان پرىنام سوار، از آن راه دشوار گذار، شمشیر عباسى ولایتى بر دوش و لباس سرخ دربرمىآمدند و بعدِ زیارت درگاه، به همان راه به زیر کوه شریف تشریف مىبردند. در اینجا عقل کامل خردان حیران است. غیر از تصرّف آنجناب امر دیگر نیست که هزارها خلق اللّه همراه سوارى مبارک بوده به چشم خودها دیدهاند و مطیع و منقاد کرامت آنجناب گشتهاند و هرگاه اندرون درگاه مبارک مىآمدند «یا جدّا یا جدّا» مىگفتند و رواقهاى نقره را پشت داده بالاى تخت چوبى که مجاوران روبروى رواقها مىگذارند مىنشستند. در آن وقت تمامى نذرها خلقت خدا به آن حضرت مىگذرانیدند و پَهر(۲۱)هاى گل بالاى سر آنجناب مىگذاشتند و حضرت به خشنودى تمام مىگرفتند و بر سر خود مىداشتند و مجاوران درگاه معلّى دست بسته روبرو مىایستادند و خدمتها مىنمودند و حکم عالى آنجناب بجا مىآوردند. نسبت بیعت سلسله به سلسله چون به جناب حضرت شاه نعمتاللّه ولى صاحب قدّس سرّه است، تاج دوازده ترکى معمول این خاندان است و بس روزى که مقابله جنگ حضرت غفران مآب بالاى قلعه کهرله با راؤپندت پردهان والى پونا به وقوع آمد. آنجناب از صبح تا سه پهرشب بىقرار بىقرار گشته طعام هر دو وقت به استعمال نیاوردند. درویش حسن که خادم مقرّب الخدمت بود، عرض کرد که یا مولا امروز حالتى مىبیند غلام که گاهى ندیده و طعام هر دو وقت ناغه (۲۲) شد، آیا چه سبب بوده باشد؟ آنجناب فرمودند: تو نمىدانى که امروز بالاى تپیل یعنى بندگان عالى غفران مآب که لفظ تپیل نام حضور آنجناب نهاده بودند تپیل در هندى مُقدّم دیهه را گویند، حالتى است که خداى تعالى خیر و فضل خود کند. پس درویش حسن مىگوید که آنجناب را دیدم خلاف عادت که نه توجّه و رغبت بر طعام بود و نه رغبت و خواهش بر شراب معمولى تسبیح خاک پاک کربلا در دست خود گرفته، در مسجد مشى مىکردند و چیزى آهسته آهسته مىخواندند. بعد سه پهر شب دفعتاً آواز دادند که درویش حسن حاضر شود و طعام آرد که فضل الهى شامل حال تپیل گردید دیگر هیچ وسواس نیست، چون دریافت نمودند جنگ کهرله در همان روز شد و به وقت سه پهر شب حضور داخل قلعه مذکور شدند و صورت امن و امان به وقوع آمد و دیگر بسیار نقل و حکایات از آنجناب مشهور و معروفاند.
به تاریخ بیستم ماه رمضانالمبارک سنه یکهزار و دو صد و پانزده هجرى از این دار فانى به سراى جاودانى اراده فرموده بالاى کوه مذکور پایین مرقد پدر بزرگوار خود مدفون گردید.
حضرت شاه میرن صاحب قدّس سرّه
فرزند حضرت سیّد شاه على رضا حسینى ــ قدّساللّه سرّه العزیزــ اند که به همان دبدبه و شوکت و صلابت بودند و چون با حضرت مغفرت منزل در صحراى اطراف قلعه محمّدنگر گولکنده ملاقات با هم شد، حضور از عمارى شکارى یعنى سکهه چال فرود آمدند و آنحضرت از مادیان اسب خود و با هم به نهایت اشتیاق بغلگیر شدند و نشستند و گفتگو کردند و هرچه درباره زمین خود فرمودند حضور تقیّد تمام به میر عالم مدار الهام نمودند که زود بند و بست کرده دهند. پانصد روپیه نقد حضور نذر کردند. تا حیات آنحضرت، شأن و شکوه خاندان عالى این حضرات ظاهر و نیز خرق عادات هویدا بود، در این ولا که (۲۳) سنه یک هزار و دو صد و پنجاه و هشت هجـرى است، فقط سعادت زیارت بزرگـان باقى است.
ایشان نیز در سنه یک هزار و دو صد و سى هجرى رحلت فرموده، متّصلِ مرقد پدر بزرگوار خود مدفون شدند. حالا بر سر سجادگى که هستند قابل ملاقات نیستند.
محمّدعلى طاوسى
۱- مشکات النبوّة، به اهتمام سیّد نصیرالدّین بسمل قادرى ابوالعلائى، سلسله مکتوبات معارف اسلامیّه، ج ۲، ۱۹۸۴ میلادى.
۲- عرفان ایران، شماره ۳۳ و ۳۴، صص ۱۱۱ ـ ۹۷.
۳- در مصنّفات شیعه، محمّد آصف فکرت بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى مشهد، ۱۳۷۳، ج ۶، ص ۲۲ درباره این کتاب آمده است: «کتاب مشکوه النبوّة در هند تدوین شده و شامل احوال مشایخ صوفیه است و غلام على شاه موسوى در یک مقدّمه و ۳۳ مشکات و خاتمه این کتاب را مرتّب گردانیده.»
۴- این بخش کتاب را آقاى دکتر شاهد چوهدرى، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، از زبان اردو ترجمه کردهاند و از این بابت سپاسگزار ایشان هستیم.
۵- این کتاب به اهتمام محمّدمهدى توسّلى مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان، پاکستان، ۱۳۷۷ چاپ شده است. آقاى دکتر ابراهیم ایرجپور این کتاب را دراختیار نگارنده قرار دادند که بدینوسیله از ایشان اظهار تشکّر مىکنم.
۶- سیّد صدرالدّین راجو قتّال ۷۴۱ ه ـ ۸۲۷ ه فرزند سیّد احمد کبیر و برادر سیّد جلالالدّین بخارى اُچّى، ملقّب به مخدوم جهانیان.
۷- تاریخ آصف جاهیان، صص ۳۳۵ ـ ۳۳۰.
۸- سجّاده نشین به معنى جانشین به کار رفته است.
۹- منظور مؤلّف کتاب، جانشین مستقیم و بلاواسطه سیّد شاه خلیلاللّه بتشکن نیست. قطب پیش از شیخ محمود دکنى، جناب میرشاه شمسالدّین محمّد سوم است و پیش از ایشان میرشاه کمالالدّین عطیّه اللّه دوم و پیش از ایشان میرشاه شمسالدّین محمّد دوم و پیش از ایشان میرشاه حبیباللّه محبّاللّه دوم و پیش از ایشان میرشاه شمسالدّین محمّد اوّل و پیش از ایشان میرشاه برهانالدّین خلیلاللّه دوم و پیش از ایشان میر کمالالدّین عطیّهاللّه اوّل و پیش از ایشان شاه حبیبالدّین محبّاللّه اوّل و پیش از ایشان شاه برهانالدّین خلیلاللّه قطب سلسله بودهاند.
۱۰- تیارى: به زبان هندى به معناى آماده کردن و بناکردن است.
۱۱- صاحب: به معناى «آقا» که پس از هر اسم مىآید.
۱۲- کتار همان قدّاره است که در قدیم هم به صورت کتاره به کار مىرفته است.
۱۳- على بند یا آلى بند: یک نوع حمایل کردنِ دستمالِ دراز از روى شانه به زیر دست طرف دیگر بدن.
۱۴- پوشش ایشان در کتاب انوار الاخیار با این عبارات آمده است: «خروج آنجناب از حجره چنین بود که وى با لباس سفید در بر و عمامه سفید بر سر، شالى سفید بر کمر بسته، شمشیر و خنجرى از آن آویزان نموده، بیرون تشریف مىآورد». به نقل از: رهبران طریقت و عرفان، حاج محمّدباقر سلطانى، تهران، انتشارات حقیقت، ص۲۰۱.
۱۵- عُرس: در هند به مراسمى اطلاق شود که براى تجلیل عارفان و حکیمان بزرگ اسلامى برپا کنند. در این مراسم که معمولاً از سه تا پنج روز طول مىکشد چند سخنرانى درباره مقام و شخصیّت کسى که به یاد او جشن مىگیرند ایراد مىگردد و سپس گروه نوازندگان قوّالان به قوّالى مىپردازند و آوازها و سرودهاى مذهبى مىخوانند (لغتنامه دهخدا).
۱۶- هنواره: قید و بند.
۱۷- میرن یا میرین: داراى شأن شاهانه.
۱۸- چوکى خانه: کشیک خانه، اتاق گشت.
۱۹- لک: صدهزار.
۲۰- چهارپایه: چهارپا.
۲۱- پَهْر: بخش، قسمت.
۲۲- ناغه: مانده، خالى، تهى.
۲۳- ولاکه یا الاکه: سرزمین، ناحیه.