دکتر محمدعلی سلطانی
دوم: دو طریقت «نقشبندیه» و «نعمتاللهیه» که در سیر و سلوک اتفاقاً روشی واحد دارند، هر دو اهل ذکر خفی، قطبمدار، صاحب خانقاه، مروج زبان فارسی و… هستند و در طی طریق از رقابت و گاه شاید حسادت با یکدیگر، عاری نبودند و در این مسیر، نقشبندیان پیشتاز بودند و جغرافیایی گسترده از هند تا آلبانی را در بر گرفتند و در مقدونیه و آناتولی با «بکتاشیان» ائتلاف کردند و شاخه «نقشی ـ بکتاشی» از آن ایجاد گردید و بدین شیوه محبت مفرط اهلبیت را در مساجد اهلسنت قلمرو عثمانی رایج کردند. این قلم با پیران «نقشی ـ بکتاشی» آن سرزمین صحبت داشته است و این موضوع را از نزدیک شاهد بوده است. اینان در عرصهی ادبیات ایرانی چنان کـه در آثار ارزشمند مولانا حسین کاشفی آشکار است، در میدان فصاحت و بلاغت ادب فارسی فرَس راندهاند و جامی را خاتمالاساتید ادب فارسی و پایان ابرمردان ادبی ایران میدانند، در حالی که قلمرو طریقهی نعمتاللهیه در ایران مرکزی، با گسست و پیوستهای متوالی تا چند دهه اخیر محدود ماند و جز شاخهی «طاووسیه» در تألیفات عرفانی نیز توفیقی نیافتند. چنان که علامه شعرانی از روضات الجنات دربارهی تفسیر منظوم «جواهر التفسیر» اثر کاشفی نقل فرمودهاند. (همان، ۳) باید تفسیر منظوم و ارزشمند مرحوم صفیعلیشاه نیز به تقلید از تفسیر منظوم کاشفی (جواهرالتفسیر) بوده باشد. طُرفه اینکه مولانا فخرالدین علی فرزند کاشفی نیز که در فضل و علم تالی پدر بود، به «صفی» اشتهار داشت! و دیگر آنکه مولانا جامی به سبب همین رقابت و شاید به شائبه حسادت، در کتاب «نفحات الانس من حضرات القدس» از بزرگان نعمتاللهیه حتی از جناب شاه نعمتالله ولی کرمانی نامی نبرده است! (رک. نورالدین عبدالرحمان جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه تصحیح و تعلیقات دکتر محمود عابدی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۷۰) و صاحب «طرائق» نیز در تألیف خود آن مطالب را دربارهی نقشبندیان آورده است! (رک. طرائق الحقایق، ج۲، ص۱۱، ۱۲، ۹۲، ۱۵۰ و ۳۵۱)
سوم: نگاه طریقتی به اندیشه کاشفی؛ چنان که در روضـةالشهدا در بحث شهادت مالک بن انس بن مالک مینویسد: «به دستوری مالک ممالک ولایت [امام حسین(ع)] بیرون آمده، در برابر عمر سعد بایستاد…» (همان، ۲۹۹) علامه شعرانی در پینوشت مرقوم فرمودهاند: «گرچه مؤلف به ظاهر از اهلسنت بود، اما دور نیست به ولایت ائمهی ما معتقد باشد و به ولایت آن حضرت در جای دیگر این کتاب هم تصریح کرده است و در مذهب شیعه امامیه، اثبات امام معصوم برای دفع شبهات و بیان مجملات دین میکنند و ناچار باید قول و فعل و تقریرش حجت باشد؛ یعنی نه در گفتار و رفتار سهو و خطا کند و نه در سکوت بر خطای مردم و خطای دیگران هم بر وی آشکار باشد و نسبت اشتباه و خطا به امام، در معنی خروج از مذهب شیعه است، به مذهب ناصبیان؛ اما اهلسنت همه منکر ولایت ائمه نیستند.» (همان، ۲۹۹) این است تفاوت سنی ایرانی و سنی عرب در دوران معاصر.
چهارم: در تأیید فرمودهی علامه شعرانی عرض میشود: «نواصب» اکثر قریب به اتفاق، سنی عرب هستند و ریشه در اُمویان دارند که پیروانشان بین اهل بیت(ع) و خودشان هیچ فرقی قائل نبودند و بهویژه حضرت مولا علی(ع) و امام حسین(ع) را نه فقط فردی از افراد قریش همانند سایرین میدانستند (فرموده علامه امینی = دکتر شریعتی، ثار، ص۲۵)، بلکه نعوذ بالله به آنان نسبت یاغی و… میدادند و با اینکه در هیچ یک از آیات قرآن کریم سخنی از مقابلهی مسلمانان با یکدیگر به میان نیامده است، هرچند حریف هیبت و هیجا و حملهی آن برگزیدگان شجاعت و استقامت نبودند، اما آن اسوههای صلح و صبر و صلات را در ماه حرام بهرغم نص صریح قرآن به معرکهی جنگ میکشاندند. اهلسنت ایران که تربیتیافتگان عرفان ایرانی و اخلاق و ایمان و توکل و تقدس اسلامی بودند، فرسنگها با آنان که در شأن امیرالمؤمنین(؟!) یزید قلم میزدند، فاصله فکری و اعتقادی داشته و دارند و به برکت این تربیت و جغرافیا و تمدن، بزرگانی چون مولانا، سعدی، حافظ، جامی، کاشفی و… از اقیانوس مواج دانستن و بینش آنها برخاست که در طی قرنها، سد سدید ناصبیگری، بنیادگرایی و وهابیت بودند. زلال ولایت خاندان نبوت را تا مهدی موعود(ع) اگر از آثار اوجپیمای این ستارگان درخشان تا ظهور صفویان به دست نیاوریم، در کجا باید جستجو کنیم؟ این است که اهلسنت نیز همانند اهل تشیع و علویان، جغرافیای تربیتی و دانش و بینش مربوط به زیستگاه خود را دارند و تحقیق ارزنده در بابت حمایت و همراهی و همدلی ائمه اربعه نیز با قیامهای علوی به خونخواهی حضرت امام حسین(ع)، شاهد ادعاست. (رک: تأملی در…)
پنجم: در مورد اینکه «نقشبندیه تنها فرقهای است که ابوبکر را سرسلسلهی خویش دانسته است»، باید گفت چنان که پیش از این به شرح آن پرداخته شد، سلسلهی نقشبندیه مانند تمام سلاسل، از باب ولایت علوی عبور میکند و به محضر و دایرهی نبوت وارد میشود. ورودی اصلی این دایره، پیشگاه حضرت امام صادق(ع) است که مسیر اصلی را پدر بر پدر تا دامان زهرای اطهر(ع) و تا آغوش پیامبر اکرم(ص) میرساند و سالک با غبار آستان آن حضرت، معطر میشود و از سوی دیگر مادر امامت، «امّ فروه» صبیه سرافراز جناب قاسم بن محمد بن ابیبکر(ره) است که نیای او محمد بن ابیبکر(ره) هر چه داشت، از جان و مال و مقام و مقاومت، در راه علی(ع) و اولاد او نهاد و با شهادت مظلومانه و فجیع به دست اُمویان و اذناب آنها، پیشزمینهی حادثهی عاشورا شد و امفروه(ره) بوستان آن اندیشه است که سرو امامت امام صادق(ع) را در دامان خود پرورید و امام صادق(ع) از دو سوی، سوگوار فجایع امویان بود: هم از سوی پدر و هم از سوی مادر و نقشبندیان برای آگاهی سرزمینهای اسلامی که مخاطب یکپارچه و سراسری منابر امویان و عباسیان بودند، سلسله را بدینگونه برگزیدند و در امر معنوی و ظاهری و باطنی و روحانی، به توفیق تمام عمل کردند و از آرا و انتقاد و نکتهگیری منتقدان نهراسیدند و برای این هدف متعالی، زمانی چنان تسامح و تساهل به خرج دادند که با بکتاشیان آناتولی ائتلاف کردند و محبت اهلبیت(ع) را در قلب امپراتوری عثمانی به شیوهی علمی و اعتقادی رواج دادند و از سوی دیگر این طریقه چنان با دانش و بینش و فقاهت در برابر حرکت سلفیگری در هند و پاکستان مقاومت و مباحثه و استدلال کرد، که به جای ذوب شدن در تهاجم قدرتمند و بیامان و فریبندهی «بنیادگرایی» که با جاذبهی روشنفکرنمایی، جامعهی اسلامی شبهقاره را به بیراهه کشانید، توانست به عنوان خط فکری معتدل و مدنی و شهری، سراسر افغانستان و پاکستان و مسلمانان هند و… را در اختیار داشته باشد و پنجرهای برای تنفس تشیع باشد؛ زیرا تولا و تشیع و تصوف در ایران عارف و فکور و متمدن، چون خواب در پرنیان و در افغانستان و پاکستان امروز چون ایستادن در زیر تیغ بیامان است. از رهبران طریقهی نقشبندیه، شادروان برهانالدین ربانی رهبر جهادی و رئیس شورای صلح است که عمری در ارائهی اسلام راستین تلاش کرد؛ اما بنیادگرایان تاب نیاورده، پس از احمد شاهمسعود، ناجوانمردانه ترور کردند و در بهمنماه ۱۳۹۴ این سمت به احمد گیلانی رهبر جهادی متنفذ و از پیشوایان برجستهی قادریه در افغانستان واگذار شد…
در حوزهی وامگیری عرفانی، علامه آیتالله سیدمحمدحسین حسینی تهرانی در شرح عالمانه بر رسالهی عالیقدر «سیر و سلوک» منسوب به بحرالعلوم، علامه آیتالله العظمی سیدمهدی بن سیدمرتضی الطباطبایی النجفی(ره) در بحث «نفی خواطر» به صراحت در فهرست مرقوم فرمودهاند: «بیان مصنف(ره) در نفی خواطر، مأخوذ از طریقهی نقشبندیه است» و سپس در شرح عالمانه و عارفانه میفرمایند: «…از جامی در شرح رباعیات خود أخذ و اقتباس فرموده است و جامی در ص۷۱ و ۷۲ این طریق را از بعضی اهل طریق که منسوبند به سلطان ابراهیم ادهم داند…» (سیر و سلوک، ص۱۶۸) پس به فرمودهی سیدحیدر آملی: «هر شیعی حقیقی، صوفی و هر صوفی حقیقی شیعی است.» (آموزههای صوفیان از دیروز تا امروز، دکتر سیدحسین نصر، ترجمه دکتر حسین حیدری، محمدهادی امینی، نشر قصیدهسرا، تهران، ۱۳۸۲، ص۱۷۹)
ششم: دربارهی امیرعلیشیر نوایی آمده است: «در وقفنامه امیرعلیشیر نوایی از جمله مصارف رقبات وقف شده یکی هم آن است که روز عاشورا چهل من گوشت با مصالح دیگر به قدر ضرورت آش پخته، با پنجاه من نان قسمت کنند. (تذکرةالمجالس، ص کج) در توضیح آن به نحو سؤالی آمده است: «آیا ممکن است این مسأله مربوط به مبارکی روز عاشورا نزد سنیان بوده و ربطی به امام حسین علیهالسلام و شهادت آن حضرت نداشته باشد؟» (تأملی در…، ص۴۳۰) این سؤال در حالی است که از امیرعلیشیر نوایی به عنوان وابسته و مرید طریقت نقشبندی صراحتاً نام برده شده است! (تأملی در…، ص۴۱۹) و ای کاش به جای این پرسش، سخن صاحب «النقض» را که عیناً در کتاب «تأملی بر نهضت عاشورا» نقل شده است و در این نوشتار از همان مأخذ آوردهایم، سند قرار داده و به آن ارجاع داده میشد؛ زیرا فلسفه «آش نذری» که در طرایق صوفیه بهویژه طریقت نقشبندیه در خانقاهها غذای اصلی است، برای آنان که با این سلاسل ایرانی آشنایی دارند، واضح است که نقش هر نغمه آنان راه به جایی دارد. آش نذری به غذای «اُسرای شام» در خرابهی دمشق برمیگردد که بنابه نقل پیران شائق بن سهل بن سعد ساعدی آن را پس از گرسنگیهای راه، برای اسرا تهیه کرد و این غذای محبوب سالکان طریق در اکثر خانقاهها و تکایا شد و در محرم مرسوم گردید و فرسنگها به دور از پسند آل ابوسفیان است؛ هنوز هم در کرمان که مرکز تصوف نعمتاللهی است و نوع نذری عاشورا تغییری نکرده است، «آبگوشت متنجنه»اش ویژهی عاشوراست.
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات