بسم الله الرحمن الرحیم
جلسهی قبلی بحث شد و صحبت در این (مورد) به میان آمد که:
ذره ذره کاندرین ارض و سماست جنس خود را همچو کاه و کهرباست
یعنی این در مبحث “نینامهی مثنوی” میگوید برای اینکه این حالت را در همهی موجودات، دیده و میبیند که نوشته است. بنابراین به نظر او و البته بعد چون لغت عشق بعدا در ادبیات فارسی ایجاد شد، در عرب هم قبلاً نبود و بعداً ایجاد شد. همین یک نوعی از عشق است. بنابراین وقتی از عشق اسم میبرد، همهی (انواع عشق) را ذکر میکند. بعداً که ادبیات جدید آمد و یک سری روحیات مردمانی که با ما همطرز و همفکر نبودند وارد شد، ما اصلاً عوض شدیم. به این معنی که یکی از انواع عشق را هزارها نوع (عشق) به این طریق در طبیعت (وجود) دارد. یکی از این (انواع) یعنی عشق زن به مرد را جداگانه اسم گذاشتند، و گفتند که “عشق زمینی یا عشق خدایی” یک عشق زمینی گفتند که اگر کسی عشق به خداوند پیدا شد، مثل همان عشقی که در مثنوی راجع به (موارد) گفته است. آن یک عشقی الهی است ولی این یکی عشق زمینی است منتهی (در مورد عشق زمینی)، اخلاقیون – یعنی آنهایی که (پیرو) مکتب اخلاق بودند – از این (نوع عشق) بد گفتند. و حال آنکه این بد گفتن آنها در عالم عرفان، اصلاً اسمش عشق نیست اصلاً و آنقدر که ( این بدگویی) غلبه کرد، نام را به خودش گرفت. والا آن هم یک نوعی است از عشقهایی است که در جهان هست؛ به این معنی که بارها خداوند اینکه فرموده است که: “انی جاعل فی الارض خلیفه” در کرهی زمین برای خودش “خلیفه” آفرید، خلیفه یعنی کارهای او را انجام بدهد یعنی همان معنی که ما “وکیل و موکل” را به همان معنا میگیریم. یکی از این وظایف، یکی از این کارهایی که خداوند از لحاظ خداوندی خودش انجام میدهد که این در عالم حیوانات برای ما بهتر محسوس است، مثلاً در گلههای گوسفند، گوسفند نر و ماده را با هم به گله میبرند و تمام ایام زندگی آنها به طور طبیعی میگذرد یعنی به دنبال این هستند که علف خوبی پیدا کنند و از آن جستجو کنند.
در اینجا یک آمارهایی که بشر به دست آورده است، نشان دهندهی این است که تمام این موجوداتی که الان ما در روی زمین میبینیم هر کدام از اینها بنا به مصلحت الهی به یک اندازهی مشخصی هستند و از آن اندازه تجاوز نمیکنند. (در برابر اینها) هم یک حیوان بالاتری است که اینها را کنترل میکند، مثلاً فرض کنید کبک یا کبوتر که از پرندههای به اصطلاح “پرندهی وحشی” هستند – غیر از اینهایی که خود بشر تربیت میکند – اینها به یک اندازهی محدودی هستند، گندمیکه فراهم شده خوب یک مقدار زیادی از این گندم را همین پرندگان میخورند و بشر از باقیماندهی غذای آنها استفاده میکند. بعد خداوند اینها را جوری (تنظیم) کرده که همین مقداری که این کبک یا این کبوتر و سایر جانداران که از گندم و ارزن خودشان مصرف میکنند یک مقداری به دیگران بدهند، به طوری که همیشه این تعداد کبکهایی که از این گندم استفاده میکنند، همیشه مقدار ثابتی است. اینکه این مقدار ثابت بماند هم خوب این حیوانات مرگ و میر دارند اگر بواسطهی مرگ و میر، عددشان کم شود خداوند خودش هم جبران میکند. به دلیل این که میبینیم هیچ وقت نسل کبوتر یا نسل کبک از هزاران هزار سال، میلیاردها سال قبل برقرار مانده است. این کار را خداوند میکند. به چه وسیله؟ بوسیلهی بندگان خودش! یعنی کبوتر، حتی شیر، فیل و غیره خودشان یک جوری راغب میشوند که جفتی برای خودشان پیدا کنند، به طوری که بی یار نمیتوانند زندگی کنند. شعر مشهوری است که یکی از شعرای اولیه گفته است:
آهوی کوهی در دشت چگونه دودا؟ ندارد یار بی یار چگونه رودا؟
یعنی بدون یار زندگی نمیشود، جفت جفت هستند. خداوند هم همین مسأله را به یک صورت جداگانه آورده است و فرموده است: (ما از هر زوجی که آفریدیم جفت آفریدیم) البته خداوند اختیار دارد و اگر دلش بخواهد بدون جفت اینها اولاد بیاورند ولی خودش نمیخواهد، یک کاری خلاف طبیعتی که خودش آفریده (انجام شود). بهعنوان نمونه برای اینکه به ما بفهماند این قواعدی که آورده، این قواعد برای ماست و خودش اگر مصلحت بداند بدون آن قواعد کارش را انجام میدهد. داستان مسألهی تولید و ولایت حضرت عیسی(ع) است از یک نفر بوجود آمد بلکه از هیچ نفر! ولی خوب این کار را هرگز نکرده است. اگر بخواهد میکند ولی قرار نشده است. “زوجین” هر حیوانی را دو تا آفرید تا این وظیفه را آنها انجام بدهند، منتهی در خود حیوان که نمیتواند (بدون زوج ادامه دهد) برای اینکه اگر فرض کنید شیر یا فیل که بچهاش به دنیا میآید، عاجز است نمیتواند غذا بخورد، غذایی ندارد.خداوند مادر این حیوان را مأمور کرده که غذا فراهم کند برای این نوزاد یک مدت معینی دارد ما شاید نفهمیم ولی خود مادر و خود نوزاد میفهمند و یک سالی، به یک لحظهای که رسید دیگر آن مسأله تمام شده و خودش مستقلاً غذا میگیرد. ولی در مورد انسان هم همین جور بگیرید اگر تشکیل خانواده نبود و نگهداری از بچه نبود، نسل بشر از بین میرفت. خداوند مادر را مأمور کرده است که با فداکاریهایی که خواندیم و دیدیم در مورد خیلیها، نسل خودشان را نگه دارند یعنی کودکی که به دنیا میآید را بزرگ کنند. برای اینکه نسل بشر از بین نرود و همیشه بشری در روی زمین (باشد). این بشر بنابر این تقسیمهایی که میکنند، عشق را به عشقی زمینی و آسمانی اشتباه میکنند عشق هزاران هزار نوع دارد. یک کسی هیچ منافاتی هم ندارد حتی مقابل جمع هم هست، یک کسی هم به همسرش علاقمند است یا به همجنس خودش و هم به فرزند خودش.
هیچ کدام از اینها دیگری را حذف یا کم نمیکند. این است که به دنیا اگر نگاه کنیم میرسیم به آن که حضرت صادق فرمود: “هل الدین الی الحب” آیا دین غیر از حب، غیر از عشق است؟ در تمام جهان، (اساس) انسان و چه حیوانات بر عشق و علاقمندی بنا شده است. عشق پدر به فرزند، فرزند به پدر و مادر، عشق به اقوام، عشق به وطن، همهی این عشقهایی که هست، از مجموعهی اینها ملت بوجود آمده که بعضیها خب مشترکاند در عشق! کسی که مثلاً به مادرش علاقمند است عشق به مادر دارد، همهی دیگران را که میبیند همه این عشق را دارند، منتهی قوی یا ضعیف. منتهی در اینجا که خداوند به انسان این مزیت را داده است که مثل گوسفند و مثل حیوانات دیگر خود به خود و طبیعی فرزند نیاورند. بنا بر امر خدا در (زمان) و مواقعی که طبیعت بدنش اجازه میدهد این کار را انجام بدهد. در مقابل این، برای این بشر، یک وظایفی قائل شدیم آن وظایف را این کسانی که عشق را دو تا میگیرند آن وظایف را گرفتند و به آن وظایف توجه میکنند نه به اصل کشش! که در خود گل، درخت گل گلابی که میبینید، بین کلالهی تولیدیش با آن یکی دیگر یک کششی است. بنابراین این را محترم بدانیم به شرط اینکه در مسیر خداوند باشد. البته خداوند به همه کاری ندارد، خودش آفریده این حالات را.
ولی وظایفی در این مورد برای بشر تعیین کرده است که آنها را باید رعایت کرد. آن وظایف را اگر رعایت کنند خیلی هم … خوب یکی از چیزها ازدواج بین این دوتاست که در داستانها هست حتی در عشق لیلی و مجنون. حضرت امام حسن تقریباً خواستگاری کردند از لیلا که نفی نکردند! در قرآن راجع به عشقی که لیلا نسبت به حضرت یوسف داشت، عشقی که زلیخا داشت به حضرت یوسف، به آن صورت نه! ضمن داستان گفته شده هیچ جا هم توهین و توبیخی نکرده. توهین و تحقیر مختص آن اعمال خلاف شرعی است که هر فردی ممکن است انجام بدهد. اگر رعایت آن که اسمش اینجا گفتند ” عفاف و عفت” آن عفافی که باید به کار ببرند، به کار برده شود اگر جزئی خدشهای کند خداوند بازخواست میکند ولی اگر خدشهای نکند خداوند خودش آفریده، خودش هم قبولش دارد. حالا انشاءالله ما متوجه البته این مقداری مطلب زیستشناسی در آن هست که ممکن است خیلیها توجه نکنند ولی عملاً یک چیزی است که همهی مردم باسواد و بیسواد میبینند و حتی خداوند در یک موردی این را علامت و آیت خودش قرار داده میگوید این نشانهی خداوند است. حالا انشاءالله خداوند ما را از وسوسهی شیطان و حقهبازیهای شیطان در مقابل اوامر الهی حفظ کند. امروز به مناسبت رحلت و شهادت حضرت زینالعابدین در واقع ما شیعیان به خصوص، عزادارند ولی این عزاداری نباید ما را از کار و زندگی باز بدارد باید کار و زندگی کنیم منتهی برای آن بزرگوار درود بفرستیم و سلامش کنیم. انشاءالله.