جمشيد جلالى(۱)
مختصرى در شرح احوال و آثار
سيّدمحمّد بن عبداللّه قطيفى لحصاوى كه گاهى اوقات موسوى خراسانى(۲) و گاهى نيز قائنى خراسانى(۳)ناميده میشود و معروف به سيّدمحمّد نوربخش است، از عرفاى شيعى مذهب سده نهم هجرى و مؤسّس طريقه نوربخشيه به شمار میرود. او از شاگردان ابن فهد حلّى (۸۴۱ ه . ق.) است و مريد خواجه اسحاق ختلانى (مقتول در ۸۲۶) كه وى نيز مريد سيّدعلى همدانى (م. ۷۸۶ ه . ق.) بود. نسب شريفش به هفده واسطه به حضرت امام موسى كاظم(ع) میرسد. مولد پدرش قطيف از مناطق عربستان شرقى و مولد جدّش، الاحصا است. به همين مناسبت نوربخش در بعضى از غزلهايش لحصوى تخلّص میكرد.(۴) پدرش پس از زيارت مشهد مقدّس، در قائن از ايالت قهستان، متوطّن و سيّدمحمّد نوربخش در سال ۷۹۵ ه . ق. در آنجا متولّد شد.(۵) در سن هفت سالگى قرآن را از حفظ داشت و در اندکزمانى در فنون فضايل، كامل گرديد و در طلب ارباب معارف كوشيد تا آنكه به خدمت خواجه اسحاق ختلانى رسيد و به امر وى به رياضت مشغول شد و به درجات كمال نائل آمد و خرقه اجازت و ارشاد را خواجه به وى پوشانيد و برحسب خوابى كه ديده بود ملقّب به نوربخشش كرد.(۶)
مشهور است كه وقتى خواجه اسحاق ختلانى، سيّدمحمّد نوربخش را خليفه و جانشين خود نمود، امر كرد كه ساير خلفاى آن جناب با نوربخش بيعت كنند. سيّد عبداللّه برزشآبادى (م. حدود ۸۹۰) از خلفاى خواجه اسحاق از بيعت با نوربخش امتناع كرد؛ بنابراين مريدان خواجه دو گروه شدند: اشخاصى كه سخن خواجه را پيروى و با نوربخش بيعت كردند و به “نوربخشيه” معروف شدند، و گروه ديگر (پيروان سيّد عبداللّه برزشآبادى) كه “ذهبيه” خوانده شدند.(۷) طريقه نوربخشيه را بايد از جمله طريقههاى مهم عرفان شيعى به شمار آورد.(۸) اين طريقه در تاريخ تصوّف از آن جهت اهميّت دارد كه در ارائه و معرّفى حركتى با جوهر شيعى ـ صوفى با رنگى مهدىگرايانه پيشتاز بود و تا اندازهاى راه را براى تأسيس دولت صفوى هموار كرد.(۹) بعد از اينكه سيّدمحمّد نوربخش از دست خواجه اسحاق ختلانى خرقه پوشيد، خواجه او را دعوت به “خروج” و به پندار بعضى تشويق به دعوى مهدويّت كرد. نوربخش در برابر خواسته خواجه، مقاومت كرد امّا اصرار خواجه باعث شد كه آنها در جمعه سنه ۸۲۶ ه . به كوه تيرى از قلاع ختلان رفتند و بدين ترتيب نوربخش دعوت خود را آشكار كرد. امّا پس از چندى (در ۸۲۸ ه .) دستگير شدند و شاهرخ تيمورى به قتل خواجه و مريدان سيّدمحمّد نوربخش فرمان داد و خود او را در هرات به زندان افكندند و سپس به فارس ود خوزستان بردند و آزاد كردند.
او بعد از آنكه مدّتى را در بلاد مختلف به سر برد، به كردستان رفت و مريدانى به دست آورد. ولى باز گرفتار شاهرخ شده او را به هرات بردند و در آنجا به فرمان شاهرخ ناگزير شد كه بر سر منبر از دعوى خود استنكاف كند، ولى كارش به همينجا ختم نشد و چندى ديگر در گيلان و مازندران و اطراف رى به سر برد و مريدانى گرد آورد و سرانجام در قريه سولقان در روز پنجشنبه ۱۴ ربيع الاوّل سال ۸۶۹ ه . در يكى از باغهاى آن قريه به ديار حق شتافت و در همانجا مدفون گرديد.(۱۰) از معروفترين مريدان سيّدمحمّد نوربخش علاوه بر پسرش، شاه قاسم فيض بخش، كه سلطانحسين بايقرا به وى دست ارادت داده بود،(۱۱)شيخ محمّد لاهيجى، صاحب شرح مشهور گلشن راز به نام مفاتيح الاعجاز است كه بعد از عزيمت به شيراز، خانقاهى را در آنجا موسوم به خانقاه نوريه بنا كرد و مزار وى نيز در همانجاست.(۱۲) از سيّدمحمّد نوربخش آثار ارزشمندى به زبان فارسى و عربى به صورت مكتوبات، رسالات، و آثار منظوم به جاى مانده است كه به برخى از آنها اشاره میشود:
۱. مكتوب در نصيحت مريدان.
۲. مكتوب به ميرزا شاهرخ.
۳. رساله نوريه در بيان مراتب انوار.
۴. قيامت انفسى و آفاقى در بيان وجوه قيامت.
۵. سلسلة الاولياء در بيان زندگينامه ۲۵۴ تن از عرفا به شكلى كوتاه و مختصر؛ اين رساله توسّط محمّدتقى دانشپژوه در جشن نامه هانرى كربن از روى نسخه مجلس، به چاپ رسيده است.
۶. مكارم الاخلاق در بيان اخلاق پسنديده به شيوه عرفانى.
۷. مثنوى صحيفة الاولياء تذكرهاى منظوم از پيران روزگار نوربخش.
۸ . اقسام دل در بيان اقسام دل با ديدگاهى عرفانى.
معرّفى نسخهها
الف: قيامت انفسى و آفاقى
۱. نسخه كتابخانه مجلس شوراى اسلامى به شماره ۱۲۰۱ در ۱۰۲ برگ ۱۸ و ۲۰ سطرى، قطع خشتى ۱۵/۵×۲۱ به خط نسخ با چند قلم، قرن ۱۳، جلد تيماجى سبز، كاغذ فرنگى آهار و مهره نخودى رنگ است. اين مجموعه شامل ۱۰۶ نسخه است كه قيامت انفسى و آفاقى، هفتادمين نسخه اين مجموعه است. در تصحيح اثر، اين نسخه با حرف رمز “ج” مشخّص شده است.
۲. نسخه كتابخانه مدرسه مروى(۱۳) به شماره ۷۱۹، داراى ۲۳۵ برگ، خشتى، اين مجموعه داراى ۲۰ رساله است كه قيامت انفسى و آفاقى، نوزدهمين نسخه از ين مجموعه است. در تصحيح اثر، اين نسخه با حرف رمز ” ر” مشخّص شده است.
ب: اقسام دل
۱. نسخه كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى به شماره ۹۳۵ در ۲۰۱ برگ ۱۷ سطرى، در اندازه ۲۱×۱۴ سانتىمتر؛ خط نسخ كاتب احمد بن عبدالقادر تبريزى در همدان كه تاريخ كتابت يكشنبه ۱۶ جمادىالثّانى ۱۲۶۱ است (پايان كتاب اوّل) به جهت شيخ پير حاجى آخوند (پايان كتاب آخر)، جلد مقوايى عطف تيماج قهوهاى، عناوين و نشانىها شنگرف، گاهى در حاشيهها و بين كتابها مطالب متفرّقه نوشته است. روى برگ اوّل، تملّک بىبى خديجه ديده میشود، اين مجموعه شامل ۱۱ نسخه است كه رساله اقسام دل دهمين نسخه از اين مجموعه است.
شيوه تصحيح
۱. در تصحيح رساله قيامت انفسى و آفاقى، با وجود يافتن تنها دو نسخه از اين رساله، و عدم قابليت هيچكدام از اين دو نسخه براى نسخه اصل قرارگرفتن، روش تلفيقى را برگزيديم، و از ميان عبارات نسخه ها هر كدام كه اصحّ بود جزء متن قرار داده و اختلاف را در پاورقى آورديم. لازم به ذكر است كه در بخشهاى پايانى رساله نوريه نوربخش، بحث انواع قيامت به سبك و سياق قيامت انفسى و آفاقى، به زبان فارسى آمده است و نگارنده كه در حال تصحيح آن رساله نيز هست، در ترجمه متن عربى رساله حاضر، با كمى جرح و تعديل، از آن رساله مدد جسته است.
۲. رساله اقسام دل، علاوه بر نسخه معرّفى شده در بالا، ظاهراً نسخه ديگرى از اين رساله در بلتستان وجود دارد كه شهزاد بشير در معرّفى آثار خطّى نوربخش در رساله دكتراى خود،(۱۴) بدون ذكر شماره نسخه، بدان اشاره كرده است. از آنجايى كه نگارنده به آن نسخه دسترسى نداشت، در تصحيح، تنها از يک نسخه استفاده شده است.
۳. منابع احاديث موجود در نسخهها، از كتب حديثى شيعه و اهل سنّت و نيز شماره سورهها و آيات، و همچنين معانى برخى از لغات مشكل، استخراج و در پاورقى ذكر شده است.
۴. علامت “+” در پاورقىها نشانه اضافه شدن كلمه بعد از آن علامت، در نسخه ارجاع داده شده است. علامت “ـ” نيز نشانه آن است كه كلمه بعد از عبارت كه در متن به كار رفته، در نسخه ارجاع داده شده، وجود ندارد. نبود علامت، نشانگر آن است كه كلمه مذكور در نسخه ارجاع داده شده، بجاى كلمه و يا عبارت موجود در متن به كار رفته است.
قيامت انفسى و آفاقى(۱۵)
ويجب اَن يعتقد انّ القيامه على نوعين: انفسيه و افاقيه و كل منها على اربعه اوجه: صغرى و كبرى و وسطى و عظمى و فيها ثواب و عقاب على وفق العمل: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرا يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ شَرّا يَرَه».(۱۶)
و اما القيامه الصغرى الانفسيه بان يمت نفس الاماره بالسوء موتا اختياريا بالتوبه من اللذات الوقيحه و الشهوات القبيحه، كما قال رسولاللّه صلّى اللّه عليه و آله(۱۷): «موتوا قَبْل اَنْ تَموتوا»(۱۸) و يحيها بالحيوة الطيبه التى لا يواخذ الا بالاعمال الحسنه الصالحه والاخلاق الحميده المصلحه. و اما القيامه الوسطى الانفسيه بان ينقل من المكاشفات الصوريه الملكيه الى المشاهدات المعنويه الملكوتيه و ينسلك فى سلك الذين(۱۹) قال رسولاللّه ــ صلّى اللّه عليه و آله(۲۰)ــ فى بيان احوالهم «اَبْدانُهم فى الدّنيا و ارواحُهُم فىالاخرةِ بالاَشباحِ فَرشيّون و بالارْواحِ عَرْشيّون».(۲۱) و اما القيامه الكبرى الانفسيه فالارتحال من الملكوت والعقول والنفوس المتعلقه بالافلاك الى الجبروت والعقل الاول المنزّه عن الاجسام و بحر الحيوه الذى لا ساحل له على طبق قوله تعالى(۲۲): «فَـنُفِـخَ فى الصّور فَصَعِقَ مَنْ فى السَّموات وَ مَنْ فِى الاَرْضِ اِلاّ ماشاءَاللّه ثمَّ نُفِخَ فيه اُخْرى فاذا هُمْ قيامٌ يَنْظرون».(۲۳) و اما القيامه(۲۴) العظمى الانفسيه فالفناء من الاجسام والارواح والاعيان الثابته(۲۵) و التعيّنات باسرها والوصول الى اللاهوت و الاضمحلال فيه والبقاء بالحيوه الحقيقيه ففى هذه الحاله يقولون: «اِنّا للّه و اِنّا اِليْـهِ راجِعون».(۲۶)
و اما القيامه الصغرى الافاقيه فموت واحد من الناس بالموت الطبيعى الاضطرارى بموجب قاطع كلى فى طالع جزوى كما قال صلّى اللّه عليه و آله(۲۷): «مَنْ ماتَ فَقَدْ قامَتْ قيامَتُه».(۲۸) و اما القيامه الوسطى الافاقيه فموت عام فى الاقاليم اما بالطاعون او الوبا(۲۹) او القتل العام او القحط العظيم كما قال جل ثناؤه «وَ لَنَبْلُوَنَّكم بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَالْأَنفُسِ والثَّمَراتِ».(۳۰) و اما القيامه الكبرى الافاقيه فهلاك الناس فى اقطار العالم الا شرذمه(۳۱) كطوفان النوح عليهالسّلام(۳۲) لما(۳۳) قال: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيّارا».(۳۴) و اما القيامه العظمى الافاقيه فاحاطه كره الماء بكره التراب على طبق طبيعتها(۳۵) الاصليه يرتق منطقه البروج و معدل النهار و لا يبقى على وجه الارض متنفس «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ ربِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالْأِكْرامِ»(۳۶) و من هذه القيامه اخبر و قال: «اَنَّ السّاعَةَ اتِيَةٌ لا رَيبَ فِيها»(۳۷) ففى هذه الحاله رب الارباب جلت عظمته فخاطب العالمين و يقول: «لِمَنِ المُلْكُ اليَوْمَ(۳۸)»(۳۹) علیرغم انف الجبابره و لم يبق احد ليجيبه فيجيب نفسه لنفسه «لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ»(۴۰) ايها(۴۱) الاعز من قره العين فاعتبر الملك والمال والعسكر؛ اين الاكاسره و طامهم؟ اين الجبابره و طمطراقهم؟ اين الفراعنه و حشمتهم؟ اين المرئيه(۴۲)و(۴۳) لغتهم؟ و قد قرب عمرك الى اربعين و قال سيّد المرسلين: «من بلغ الاربعين و لم يغلب خيره شره فهو من الخاسرين»(۴۴) اللهم طول عمره و وفقه بالتوبه للتمام الدين تمه.(۴۵)
ترجمه رساله
لازم است باور داشته باشيم كه قيامت بر دو نوع است انفسى و آفاقى و هريک از اين دو به چهار صفت است: صغرى و كبرى و وسطى و عظيم، و براساس عمل انسان در هريک از اينها پاداش و كيفرى وجود دارد: «پس هركس به وزن ذرّه اى نيكى كرده باشد آن را میبيند و هركس به وزن ذرّهاى بدى كرده باشد آن را میبيند»
و امّا قيامت صغرى در انفس است همانطورى كه رسول خدا(ص) میفرمايد: «بميريد قبل از آنكه بميريد» به مدد توفيق الهى، توبه از مناهى و ملاهى فرموده، نفس امّاره را از لذّات وقيحه و شهوات قبيحه به موت اختيارى بميراند و به اعمال صالحه و صفات مصلحه مطمئن و زنده گرداند. و امّا قيامت وسطاى انفسى آن است كه به موجب فرموده رسول خدا(ص): «جسمهاشان در دنيا و قلبهاشان در آخرت است؛ به واسطه كالبد مادّى در عالم ناسوت میزيند و به واسطه جانها در عالم ملكوت سير میكنند» روح سالک از عالم ملک و مكاشفات صورى، دورى نمايد و به عالم ملكوت و مشاهدات معنوى تقرّب فرمايد. و امّا قيامت كبراى انفسى آن است كه برطبق آيه شريفه: «و در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است ــ جز آنها كه او بخواهد ــ بيهوش میشوند» و بر طبق آيه شريفه: «و بار ديگر در آن دميده شود، ناگهان از جاى برمیخيزند و مینگرند» به عالم جبروت و عقل اوّل كه از عالم ناسوت منزّه است، واصل گردد. و امّا قيامت عظماى انفسى آن است كه به مقتضاى آيه شريفه «ما از آن خدا هستيم و به او باز میگرديم» از جميع كثرات جسمانى و تعيّنات روحانى و تصوّرات اعيانى درگذرد و به عالم لاهوت و وحدت صرف پيوسته، فناء فىاللّه يابد و به حيات حقيقى بقاء باللّه يافته، زنده جاويد گردد.
و امّا قيامت صغرى در آفاق آن است كه به موجب فرموده پيامبر(ص): «هركس بميرد قيامتش برپا شده است» مرگ طبيعى اضطرارى بر فردى از افراد انسان به سبب قاطع كلّى در طالع جزوى طارى گردد. و امّا قيامت وسطاى آفاقى آن است كه به حكم آيه شريفه: «البتّه شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول میآزماييم» در قرانات طاعون و وبا و قتلعام يا قحطى بزرگ، بسيارى از مردم هلاک شوند. و امّا قيامت كبراى آفاقى آن است كه برطبق آيه شريفه: «و نوح گفت: اى پروردگار من، بر روى زمين هيچ يک از كافران را مگذار» به سبب طوفان عظيم يا سبب ديگر بر روى زمين از نوع بشر هيچكس نماند مگر جمعيّت اندكى مانند ساكنان كشتى نوح(ع). و امّا قيامت عظماى آفاقى آن است كه به حكم آيه شريفه «قيامت میآيد و در آن ترديدى نيست، ولى بيشتر مردم ايمان میآورند» به سبب رتقى و فتقى كره ترابى محاط كره مائى شود و بر روى زمين هيچ متنفّسى باقى نماند: «هرچه بر روى زمين است دستخوش فناست و ذات پروردگار صاحب جلالت و اكرام توست كه باقى میماند» به وقوع پيوسته حضرت مالک الملک خطاب: «فرمانروايى از آن كيست؟» به عالم رساند و هيچ متنفّسى نباشد كه جواب آن خطاب تواند داد. هم حضرت حقّ تعالى جلّ كبريائه جواب خود فرمايد كه: «از آن خداى يكتاى قهّار». اى عزيزتر از نور چشم از ملک و مال و لشكر عبرت گير، پادشاهان و مصيبتهاى بزرگشان كجاست؟ طاغيان و كرّ و فرّ آنها كجاست؟ فراعنه و منزلت و اعتبار دروغين آنها كجاست؟ رياكاران و الفاظ متظاهرانه آنها كجاست؟ عمرت به چهل نزديک شده است و پيامبر(ص) فرمود: «هركس سنّش به چهل سالگى برسد و صفات خير در او بر صفات شر غلبه نكند او از دسته زيانكاران است»؛ خدايا طول عمر به او عطا كن و براى كاملكردن دينش توفيق انجام توبه را نصيبش گردان.
«اقسام دل»
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
بدانكه دل را سه قسم نهادهاند: قسم اوّل آن است كه قلب مزكّى میگويند؛ صفت قلب مزكى آن است كه در دل همچون صحرايى است آن را يقين خوانند و در آنجا چشمهاى است آن را صفا خوانند و درختى است آن را شجره شوق خوانند و بر سر آن درخت تختى است آن را تخت مودّت خوانند و بر آن تخت بساطى است كه آن را شرفه(۴۶) گويند و بر سر آن ابرى است كه آن را ابر الفت گويند، آنكه باران را بباراند آن را باران رحمت گويند و از آن باران پانزده جُرُف(۴۷) برويد: ارغوان وصال، نرگس الفت، درخت امانت، گل توحيد، مراد ارادت، ريحان صبر، زعفران رضا، بنفشه ضيا، سنبل وفا، نبات بقا، بوى لقا، منشور مهر، لعل صدق، عنبر تحقيق، سوسن شوق، آنكه [را] دل چنين باشد ابر معرفت را بر تخت شريعت بنشاند و عقل را نديم گرداند و تميز را حاجب و ديده را طلابه و گوش را جاسوس و دست را كاتب و پا را پيک و زبان را ترجمان و طاعت را لشكر و زهد را لباس و عمل را عمامه و دولت را مركب و همّت را يار؛ چون پا بر مركب زهد نهد و لجام تضرّع در دست گيرد و در ميدان وصال جولان كند و طبل مناجات فرو كوبد و گوى در چوگان قبض كند و كمان كمال بزه كند و تير [ر ۱۸۶ ]برنشاند چوق(۴۸) زند و ديدار دوست را صيد كند و از خلق بيگانه و به دوست آشنا شود و صورت دل اين است كه مزكى گويند و آن دل سابقان است، به همه چيز معمور است و شيطان در آنجا مدخل نكند و همچون پاک و آراسته و پسنديده میشود و گنديده نمیباشد و صورت قلب مزكى اين است:
«اَلقَلْبُ حِصْنٌ والشَّيْطانُ عدوٌ»(۴۹) صورت قلب اصحاب يمين كه از آن عام است صفت او چنان است كه گاه به طرف رحمان شود و ترک دنيا كند و گاه [به] غم دنيا و مال جمع كردن مشغول شود و نفس و شهوات و هوا و حرص و گناه كردن، پاک نمیآيد و ديگر در اين دل اصحاب [يمين] دوازده جزو رحمانى است و سيزده جزو شيطانى و اين شيطانى برون از دوازده است و در همه اوقات خواهد كه شخص را جذب كند و همچون عروس خود را جلوه كند. لاجرم در گناه كردن دلير میباشد، چون هدايت حق تعالى و صحبت [پ ۱۸۷] پير عاقل كامل عقل میگردد و آن دل را نگاه میدارد و از كرده پشيمان میشود؛ صورت قلب اصحاب يمين اين است:
صورت قلب اصحاب شمال و جهات آن و صفات آن چنان است كه آن دل را شيطان غارت كرده باشد و راه هدايت و عنايت تاريک و ضلالت گشته است و شهوات و هوى و حرص و عصيان در او مرده است به هر طرف كه خواهد كشان كشان ببرد: «اللهمَّ عافِنا مِنْ كُلِّ بلاءِ الدّنيا و عَذابِ الاخِرَة»(۵۰) چنين دل را شيطان گرفته است. از قرآن مجيد و احاديث نبوى و از معنى كلام مشايخ، خداىتعالى حرام كرده چندانكه گوش میدهد هيچ لذّت نيابد و هيچ اثر نمیكند: «اولئكَ كَالاَنعام بَلْ هُمْ اَضَلَّ».(۵۱)
عرفان ایران – شماره ۳۷
منابع
ــ قرآن كريم ــ خوانسارى، سيّدمحمّدباقر، روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، ترجمه، مقدّمه و اضافات محمّدباقر ساعدى، اسلاميّه، تهران، ۱۳۶۰.
ــ ديلمى، حسن، ارشاد القلوب، انتشارات شريف رضى، قم، ۱۴۱۲ ه . ق.
ــ شوشترى، قاضى نوراللّه، مجالس المؤمنين، اسلاميّه، تهران، ۱۳۵۴.
ــ شيرازى، محمّدمعصوم، طرائق الحقايق، تصحيح محمّدجعفر محجوب، سنايى، تهران، بىتا.
ــ شيروانى، زينالعابدين، حدائق السياحه، با مقدّمه سلطانحسين تابنده گنابادى، سازمان چاپ دانشگاه، تهران، ۱۳۴۸.
ــ صفا، ذبيحاللّه، تاريخ ادبيات ايران، فردوس، تهران، ۱۳۷۵.
ــ فرصت شيرازى، محمّدنصير، آثار عجم، تصحيح و تحشيه منصور رستگار فسايى، اميركبير، تهران، ۱۳۷۷.
ــ كربلايى، حافظ حسين، روضات الجنّات و جنّات الجنان، به اهتمام محمّد امين سلطان القرايى، مقدّمه و تكمله و تصحيح و تعليق جعفر سلطان القرايى، ستوده، تبريز، ۱۳۸۳.
ــ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، مؤسّسه الوفا، بيروت ـ لبنان، ۱۴۰۴ ه . ق.
ــ مدرّس، محمّدعلى، ريحانة الادب، شفق، تبريز، بىتا.
ــ همدانى، عين القضاة، تمهيدات، با مقدّمه و تصحيح و تحشيه و تعليق عفيف عُسيران، منوچهرى، تهران، ۱۳۸۶.
ــ ورام بن ابى فراس، تنبيه الخواطر، مكتبه الفقيه، قم.
Algar, Hamid, “Nurbakhshiyya”, EI۲, vol. ۸, Leiden, ۱۹۹۵.
پاورقی
۱- عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى، واحد شهررى.
۲- ريحانه الادب، مدرّس تبريزى، ميرزا محمّدعلى، ج ۶، ص ۲۵۱.
۳- تاريخ ادبيات در ايران، صفا، ذبيح اللّه، ج ۴، ص ۵۸.
۴- مجالس المؤمنين، شوشترى، نوراللّه، ج ۲، ص ۱۴۳.
۵- روضات الجنّات، خوانسارى، محمّدباقر، ترجمه محمّدباقر ساعدى، ج ۶، ص ۴۹۸.
۶- طرائق الحقايق، شيرازى، محمّدمعصوم، تصحيح محمّدجعفر محجوب، ج ۱، ص ۲۵۴؛روضات الجنّات و جنّات الجنان، كربلايى، حافظ حسين، به اهتمام محمّدامين سلطان القرايى، جزء دوم، ص ۲۴۹.
۷- حدائق السياحه، شيروانى، زينالعابدين، مقدّمه حاج سلطانحسين تابنده گنابادى، تهران، ۱۳۴۸، ص ۲۵۱.
۸- شوشترى، همان، ص ۳۰۷.
۹- Algar, Hamid, “Nurbakhshiyya” E۱۲, vol. viii, p. ۱۳۴.
۱۰- صفا، همانجا؛ خوانسارى، ص ۴۹۹؛ شوشترى، ص ۱۴۷. اين مزار در مسير جادّه امامزاده داوود و در روستاى سولقان واقع گرديده است. اين روستا در پايين جادّه و در كنار رودخانه قرار گرفته و مزار را نيز باغهاى ميوه و روستا دربرگرفته است. سردر اصلى بقعه به طرز هنرمندانهاى كاشى كارى شده است. در ورودى ساختمان بقعه در ضلع شرقى آن قرار دارد. فضاى داخل مزار با اسماء متبرّ كه و اسامى چهارده معصوم و همچنين سلسله نسب اين بزرگوار بر روى ديوارها كاشىكارى شده است. در وسط بقعه، بناى قبر مطهّر نوربخش كه با نردههاى چوبى مشبّک محصور شده، قرار دارد.
۱۱- شوشترى، همان، ص ۱۴۹.
۱۲- فرصت شيرازى، محمّدنصير، آثار عجم، تصحيح و تحشيه منصور رستگار فسايى، ج ۲، ص۷۷۲. خانقاه نوريه در محلّه لبِ آب، متّصل به دروازه باب السلام در شيراز واقع است. اين خانقاه داراى خلوتخانهها بوده و صحنهاى وسيع داشته است و زمانى مورد غارت و غصب قرار گرفته، امّا مزار لاهيجى هنوز در آنها باقى است. نک: شوشترى، ج ۲، ص ۱۵۶؛ محمّدمعصوم شيرازى، ج ۳، ص ۱۳۰.
۱۳- در فهرست نسخههاى خطّى كتابخانه مدرسه مروى، اين رساله با نام رساله راجع به سلسله موجودات درج شده است كه با محتواى رساله مناسبتى ندارد. فهرست نسخههاى خطّى مدرسه مروى تهران، استادى، رضا، ص ۳۰۲.
۱۴- Between Mysticism and Messianism: The Life and Thought of Muhammad Nurbakhsh. p. ۲۶۷.
۱۵- در آغاز نسخه “ج” “من كلام السيّد النوربخش” و در آغاز نسخه “ر” “هو من كلام سيّدمحمّد النوربخش” آمده است.
۱۶- سوره زلزال، آيات ۷ و ۸ .
۱۷- ج: ص.
۱۸- مجلسى، بحارالانوار، ج ۶، ص ۳۱۷ و ج ۶۹، ص ۵۹.
۱۹- ج: الذى.
۲۰- ج: ص.
۲۱- با عبارت «ابدانهم فى الدّنيا و قلوبهم فىالاخرة» در تمهيدات عينالقضاة همدانى، ص ۱۲.
۲۲- ر: ـ تعالى.
۲۳- سوره زمر، آيه ۶۸.
۲۴- ج: ـ القيمه.
۲۵- ج: الثابت.
۲۶- سوره بقره، آيه ۱۵۶.
۲۷- ج: ص.
۲۸- مجلسى، بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۰۷ و ج ۵۸، ص ۷.
۲۹- ر: والوبا.
۳۰- سوره بقره، آيه ۱۵۵.
۳۱- ج: شردبه.
۳۲- ج: ص.
۳۳- ج: ـ لما.
۳۴- سوره نوح، آيه ۲۶.
۳۵- ج: طبيعته.
۳۶- سوره الرحمن، آيات ۲۶ و ۲۷.
۳۷- سوره حج، آيه ۷.
۳۸- ج: ـ رب الارباب جلت… الملك اليوم.
۳۹- سوره مؤمن، آيه ۱۶.
۴۰- همان
۴۱- ج: ـ الولد.
۴۲- ر: المراديه.
۴۳- ج: تكرار «و طمطراقهم… المرائيه».
۴۴- با اختلاف در عبارات پايانى روايت: تنبيه الخواطر، ج ۱، ص ۳۵؛ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۸۵.
۴۵- ج: ـ تمه.
۴۶- كنگره بام.
۴۷- آب بُردگى لب رود.
۴۸- چوب
۴۹- مأخذ عبارت يافت نشد.
۵۰- مأخذ دعا يافت نشد.
۵۱- سوره اعراف، آيه ۱۷۹.