این تقسیمبندی که علوم جدید عرضه کرده، در انسانشناسی که “زندگی انفرادی” و “زندگی مدنیالطبع” گفتهاند. اینها برای زندگی جسمانی است به این معنی که برای طبیعت انسانها مقرر شده است که حتماً چند نفری با هم زندگی کنند. این “با هم زندگی کردن” ارتباطی با معنویت انسان ندارد. انسان بعد از آن که زندگیش منظم شد یعنی معلوم شد همهی جانداران حتی آن حیواناتی که بصورت حیوانی زندگی میکنند، زندگی آنها باید نظمی داشته باشد مثلاً فرض کنید که شما گوسفندها و گلهای دارید این ها غذا و علوفه میخواهند. اگر کسی از اینها نگهداری کند و مرتب علوفهی آنها را بیاورد بگذارد، اینها دیگر خیالشان از این جهت راحت است. زندگیشون راحت است و بعد از اینکه زندگی اینها راحت شد یک افکار دیگری برایش پیش میآید اما حیوان وحشی، حیوانات کوهسار و بزهای کوهی تمام زندگی اینها متوجه این است که علوفه به دست بیاورند (غیر از آن فکر دیگری ندارند). انسانها اول فکری جز زندگی طبیعی، زندگی حیوانی در واقع ندارند.
بعد که زندگی حیوانی آنها تأمین شد و منظم شدند، افکارشان بالاتر هم میرود و استثناءً یک عدهی مختصری با زندگی بینظم خود، دارای نظمی مخصوص به خودشان هستند. به این طریق مرحلهی زندگی طریقتی برای انسان پیش میآید. از زندگی شریعتی که گذشت و ترقی کرد زندگی معنوی میآید. این است که احکام شریعت مقدم بر احکام طریقت است. اول بار باید در راه شریعت قدم بگذارد تا خداوند توفیق طریقت را هم به او بدهد، و اینکه فرض بفرمایید در خطبه نوشتهاند “بابت افتتاح باب طریقت” نه این که تا آن تاریخ، خدا خودش را کنار کشیده بود و به اینها کاری نداشت نه! در همان ایام هم بود، باب طریقت باز بود. در عین اینکه فرض کنید انبیای گذشته عیسی، موسی(ع) همهی اینها در میان یک گروه و جمعیت خیلی ابتدایی زندگی میکردند ولی عدهی کمتری از آنان فکر بالاتری هم داشتند، همان عدهای که این پیغمبران آنها را “خاص” تربیت کرده بودند. این است که طریقت مانند – یک روحی است که در همهی اجزا (بدن دمیده شده) – همین که در همهی اجزای بدن روح وجود دارد، طریقت هم در تمام اجزای هر جامعهی انسانی وجود دارد منتهی ما باید خودمان لیاقت بدیم، چشمان و دیدمان را قویتر کنیم که آثار طریقت را ببینیم. انشاءالله این توفیق را داشته باشیم.