دکتر محمدعلی سلطانی
«در بارگاه قدس…» ایهام به داستان فُطرُس ملک دارد که از زیارت ولادت حسین(ع) عزت یافت و در شهادت او با فرشتگان قدسی ملازم مزار شدند و هر صبح و شام در آن آستان ملائک پاسبان گریانند و کاشفی از قول شیخ مفید(ره) داستان را نقل کرده است. (کاشفی، همان، ۴ر۱۹۳)
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین پرورده کنار رسول خدا حسین
به سخن «کارن جی رافل»، جن و سایر فرشتگان با اندکی تغییرات، همان نقش جمعخوانان تراژدیهای یونانی را ایفا میکنند. آنان هیچ اظهارنظری دربارهی رخدادها نمیکنند، بلکه نسبت به ظلم و ستمی که بر امام حسین(ع) و یارانش روا میشود واکنش عاطفی نشان میدهند. (کارن جی رافل، اشعار پرآب چشم، ترجمه ابوالفضل حُرّی، کتاب ماه ادبیات، شماره ۱۰، پیاپی ۱۲۴، بهمن ۱۳۸۶، ص۸۲)
سوگواری جنیان بر امام حسین(ع) علاوه بر اشارات مکتوب در مآخذ اسلامی، در یکسانپنداری امام حسین(ع) و حضرت عیسی مسیح(ع) نیز از نکات پیوند آرای پیروان طریقت صفویه با مؤمنان مسیحی است. ابنقولویه در الکامل نقل کرده است: آنان در شبهای شهادت امام حسین صدای عزاداری جنها را میشنیدند و از جملهی بیت زیر مرثیهخوانی میگردید:
ـ بر فرزند فاطمه میگریم که از مرگش موی سر سپید شد.
و به واسطهی قتل او دچار زلزله و ماه گرفتگی شدید.
ابننما از ابوحباب کلبی نقل کرده است که گفت: وقتی حسین(ع) به شهادت رسید، جنها بر مصیبت او گریه میکردند. وقتی گورکنان شبهنگام به صحرا میرفتند؛ صدای جنها را میشنیدند که میگفتند:
ـ حسین بر پیشانیاش دست کشید و او نوری بر گونه دارد.
پدرش از بزرگان قریش است و جدش بهترین اجداد.
ابوالعلاء معرّی در ضمن قصیدهای به شهادت امام حسین و سرخی آسمان بر اندوه مصیبت آن حضرت اشاره کرده میگوید:
و علی الدهر من دماء الشهیدین: علی و نجله شاهدان
فهما فی اواخر اللیل فجرا ن و فی اوّلیاته شفقان
درد مرا دوا کنید که آرزوهای نیکو از دست رفت، ولی تاریکی و ظلمت از میان نمیرود.
علیه روزگار از خون دو شهید، علی و فرزندش گواهانی دارد:
آن دو، سپیدهدمی در منتهای شب (سرخی فجر)، و غروبی در سرآغاز آن هستند.
آن دو در پیراهن پوشنده شب باقی ماندند، تا آنگاه که هنگام حشر فرا برسد و از خداوند رحمان مدد بجویند.
مشهور است که حضرت عیسی بر جن، روح و لشکریان ملائکه تسلط داشت. ملائکه گوش به فرمان او بودند با یک اشاره آنها را به هر سو روانه میکرد و آنچه را میخواست، توسط آنان اجرا میکرد. وقتی جن بر شهادت حسین میگرید، بیتردید این حکمت شگفتآور معجزه بزرگی است که عیسی نیز ارائه کرد. (آنتوان بارا، امام حسین در اندیشه مسیحیت، ترجمه میرزایی، طاهرینیا، انتشارات دانشگاه همدان،۱۳۸۱، ص۹۳)
خورشید این منشأ نورانیت، سلامت، صلح، محبت و خشم؛ نماد رازآلود حسین در اندیشهی علویان صفوی است در مصرع دوم بیت باز به حکایت بهبود فرشتة فُطرس ایهام دارد؛ زیرا بیت مقطع را باید سخن و مویهی جن و ملک تلقی کرد.
۲)
کشتی شکستخوردهی طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا
حضور پیامبر(ص) در کربلانامه دو نقش مکمل دارد. پیامبر پدرسالار «خانهی ایمان» است. محمد(ص) لنگرگاه اسلام است و پس از وفات ایشان، این لنگر به آسمان رفت و کشتی [دین] سرگردان ماند. این قیاس شاید اندکی غریب به نظر آید؛ ولی محتشم شخصاً از «کشتی شکستخورده طوفان کربلا» سخن به میان میآورد که «این شکست» فقط پس از وفات محمد(ص) و کشمکش اهل بیت و خلفای اموی در [کربلا] پیش آمد. (کارن جی رافل، همان، ص۸۲)
این کشتی، همان کشتی نجات است که مشهور است پیامبر(ص) فرمود: «اهل بیت من مانند کشتی نوح هستند؛ هر کس بر آن وارد شود، نجات مییابد و هر کس از آن بازماند، غرق خواهد شد.» کشتی طوفان کربلا حق و باطل را از هم جدا کرد؛ با شهادت سرنشینانش و غرق شدن و نابودی مهاجمان و دزدان صحرایی و ظلمانیاش، کشتی به ظاهر شکستخوردهای است و به خاک و خون افتاده است. کشتی همان وجود مبارک امامحسین(ع) است که هر کس به او پیوست و شهید شد، رستگار ماند و هر کس از قافلهی شهیدان جا ماند و به ظلمت گرایید، در قعر تاریکی مهجور شد. و چشم روزگار پنهان و نه آشکار میگرید، زیرا گریهی آشکارِ روزگار، خونِ بر خاک ریخته را از ایوان کربلا که جایگاه ابنزیاد بود، میگذرانید و چون به پنهان گریست، از ایوان نیز در تحمل روزگار نامی ننگآلود بر جای ماند و دیگر هیچ؛ اما کشتی بر امواج گریهی روزگار به مسیر ابدی خود ادامه داد… و تا قیام قیامت (هر کس) به آن کشتی درآید، رستگار است؛ زیرا پیامبر(ص) مقید به اسلام و مسیحی و…. نفرمود، فرمود: «هرکس به آن کشتی درآید…»
پیروان طریقت صفویه و طرائق همسو، «خاک» را مترادف سِرّ میآورند و در جمله دعایی «قُدّس سرّه» (پاک باد خاک او)، تفسیری عاشورایی دارند. این عبارت را پس از نام پیروان و اقطاب میآورند و به سنگ مزار نیز «سرّ» (راز) میگویند و سنگ را زیارت میکنند که نمادی از ذرهی ذاتی آسمانی فاطمی است و حصار و نگاهبان خاک پاکان در جهان ناسوتی و پوشانندهی عیبهای جسمانی و…
روشنگری در لایههای سخن مولانا محتشم جز با آشنایی به اندیشه علوی و طریقت صفوی میسر نیست. اضافه بر اشارهی پنهانِ واژهی «کشتی» به فرمودهی رسول اکرم(ص) و یکساننگری اسلام نبوی به تمام انسانها ـ از هر کیش و ملت و مذهب و آیین و رنگ و زبان و…ـ که کشتی آزادگی اهلبیت(ع) پذیرای آنهاست، کشتی صحنهی کربلا که در این بیت، تجلی نوح نبی(ع) بر امامحسین(ع) است، انسانها را از هر طبقه و سن و جنسیت و ملیت و زبانی در کشتی حسینی (ع) دریافته است. اشراف و غلامان و بردگان، کودک و نوجوان و جوان و میانسال و سالمند، زن و مرد، سیاه و سفید، تُرک و فارس و عرب و زَنگی، مسلمان و مسیحی و… حتی جانداران اساطیری چون «اسب بالدار» (ذوالجناح) و… در کشتی آشکار حسینی پذیرفته شدهاند. همانند کشتی نوح(ع)، و نور شدند در بزرگراه تاریکی ظلم و ستم و استبداد جاهلی و عشیرهای امپراتوری اموی که روم ـ ابرقدرت عصر خود ـ را به زانو درآورد؛ اما قدرت شمشیر او در خون آزادی و اخلاقمداری و اسلامگرایی کشتی حسین(ع) غرق شد و به همین سبب، کشتی و سفر دریایی و مهالک آن در قصص اعتقادی علویان جایگاهی ویژه یافت. (رک. محمدعلی سلطانی، درونمایههای مشترک در سرانجام، ولایتنامه، بویوروق، انتشارات سها، تهران، ۱۳۹۰، ص۵۷ به بعد…)
به تصریح علامه مجلسی در بحارالانوار، تنها محلی که در طوفان نوح، کشتی پیامبر نوح نبی(ع) دچار تلاطم شد، کربلا بود که با نام و یاد حسین(ع) و لعن و نفرین بر قاتلان او از سوی نوح نبی(ع) به دستور جبرئیل؛ کشتی از تلاطم نجات یافت و نوح و یاران و همراهانش نجات یافتند. او کشتی نجات در روز عاشورا بود، در حالی که وارث و صاحب ذَرّه و تجلی تمامی انبیا ـ از آدم تا خاتم ـ بود برای نجات بشریت در طوفان خون روان شد، و کشتی نجات انسان و انسانیت گردید.
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زان گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
هیچ گاه چنین گلی در بوستان کربلا نشکفته است، آن گلی که گلاب از آن میگیرند، یعنی گل محمدی. این گل در کربلا نبود. زادگاه گل محمدی که گلاب دارد، ایران است. گویند این گل را به سبب آنکه هنگام اذان صبح شکفته میشود و بوی خوشی دارد، «گل محمّدی» میگویند. مولانا محتشم، گریه زلال و مصفا، از اندیشه و اعتقاد معطر و بیپیرایه را با هنر سخن نخست به گل گلاب محمدی (مردم ایران) و به پیروی از آنان، به کشتینشستگان حسینی اختصاص داده است؛ یعنی هر دهانی که محمدی است و در کربلا باز میشود، غیر از اشک چشم، سخنی ندارد؛ زیرا «اشک» گلابِ محمدیان علویمکتب و حسینیمشرب است. بزرگان از عرفا و علما دستمالهای مجزا برای گریه حسینی داشتند و حسبالوصیه با آنها دفن میشد؛ از جمله علامه امینی صاحب الغدیر، علامه سردار کابلی قزلباش، و پیر عارف صاحبدل شهر ما آیتالله نجومی و…
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات