دکتر محمدعلی سلطانی
بر خوانِ غم چو عالمیان را صلا زدند اوّل صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید، آسمان تپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
مولانا محتشم کاشانی در بیت نخست، تصویر کلی و کاملی از روضةالشهدای کاشفی را مجسم کرده است؛ زیرا در هر گزارش زیبای ادیبانه از صحنه و سفرهی غم در کربلا، پیشدرآمدی از رنج و مشقت انبیای سلف را به استادانهترین وجه ممکن ترتیب داده و به اصطلاح علویان عارف در عاشورا، تمامی پیامبران بر امام حسین(ع) تجلی کردند. عمان سامانی گوید:
اوّل آدم ساز مستی ساز کرد بیخودی در بزم خُلد آغاز کرد
برق عصیان صفوتش را خانه سوخت شمع سوزان شد، پرِ پروانه سوخت
نوح تا گردید با مستی قرین شد به غرقاب بلا، کشتینشین
مست شد ایوب ز آن جام بلا گشت از آن بر رنج کرمان مبتلا
بیم آن بُد کز بلیات و علل ره کند در خانهٔ صبرش، خلل
در خلیل آن شعله تا شد، شعلهزن کرد اندر آتش سوزان، وطن
زد چو یونس از سر مستی قدم ماهی اندر دم کشید او را به دم
تا فلک میرفت او را از زمین ذکر «انّی کنت من الظالمین»
یوسف از مستی چو دل آگه شدش جا ز دامان پدر در چَهْ شدش
تا سر یعقوب از آن پرشور شد از غم یوسف دو چشمش کور شد
مست از آن جام بلا شد تا کلیم سالها در تیْهِ محنت شد مقیم
عیسی از مستی قدم بردار شد لاجرم سرمنزلش بر، دار شد
احمد از آن باده تا شد سر گران کرد بر وی، رو بلا، از هر کران
شور آن صهبا در آن قدسی دهن گشت سنگی عاقبت دندانشکن
مرتضی زآن باده تا گردید مست لاجرم در آستین بنمود، دست
پشّگان را دستخوششد زندهپیل شیر غرّان گشت موران را ذلیل
مجتبی زآن باده تا سرمست گشت شد دلش خون و فرود آمد به تشت
(گنجینةالاسرار، همان، ص۲۳ـ۲۲)
مولانا کاشفی در همین مضمون ابیاتی چند را در روضةالشهدا در دو نوبت ذکر کرده است:
آدم درین عزا به غم و غصه مبتلاست کشتی نوح غرقهٔ طوفان ابتلاست
هان ای خلیل، آتش نمرود دیدهای این شعله بین که در جگر شاه اولیاست
رنگین چراست پیرهن موسوی ز نیل؟ وز دست غصه جبّه عیسی چرا قباست؟
گویا برای ماتم سلطان دین حسین چندین خروش و ولوله در خیل انبیاست
اینها غم از برای دل مصطفی خورند آن خود چه حسرت است که در جان مصطفاست؟
گر مرتضی بگرید ازین غصه درخور است ور فاطمه بنالد از این حالها، رواست
سوزش نه بر زمین بود و بس که بر سپهر «در هرکه بنگری، به همین داغ مبتلاست»
(کاشفی، ۲۴۳ر ۳۹۶، ۳۹۷)
چنان مینماید که این ابیات از خود کاشفی باشد؛ زیرا در شعر شاعران مرثیهگوی پیش از وی تا آنجا که جستجو گردید دیده نشد، جز مصرع آخر که امثال سائره و از سرودههای ظهیرالدین فاریابی است که در قصیدهای در ذَم دنیا با مطلع:
گیتی که اوّلش عدم و آخرش فناست
در حق او گمان ثبات و بقا خطاست
تا آنجا که گوید:
نی نی ازین میانه تو مخصوص نیستی
در هر که بنگری به همین درد مبتلاست
(دیوان ظهیر فاریابی، به سعی و اهتمام حاجی شیخ احمد شیرازی، انتشارات فروغی، تهران، ۱۳۶۱، ص۲۰)
و فلسفه برداشت و تأثیر مولانا محتشم از «صلای انبیا بر خوان غم» در روضه کاشفی بدین شرح آمده است:
و از حضرت خواجهی کائنات سؤال کردند که: «ایّ الناس اشدّ ابتلاء: کدام طایفه از آدمیان سختترند از روی بلا؟» یعنی بلای کدام گروه از آدمیان سختتر و دل و جانسوزتر است و محنت کدام زمره از اصناف صعبتر و غماندوزتر؟ گفت: الانبیاء: پیغمبران که محرم حرم جلالتند، ابتلای ایشان سختتر از بلای جمله بشر است و محنتی که متوجه روزگار ایشان باشد، از همه محنتها بیشتر. ثم الامثل فالامثل: پس از ایشان بلای جمعی که مانندهتر باشند بدیشان در سلوکِ سبیلِ محبت و وقوف بر سرایر معرفت نیز صعب باشد. پس آنها که اشبه بودند بدین جماعت و بر همین قیاس هر که به درگاه قرب، اقرب بُوَد بلا و عنای او اَشد و اَصعب بُوَد.
هر که درین بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند
وآنکه ز دلبر نظر خاص یافت داغ عنا بر جگرش مینهند
بلا نه شربت شیرین است که اطفال طریقت را دهند، بلکه قدح زهر هلاهل است که بر دست بالغان راه نهند. یکی از مشایخ میفرمود.
دُردی خوردن به میکده عادت ماست
رطلی که گرانتر است، آن شربت ماست
و از اینجاست که هر بلایی که گرانتر است، بر دلهای مبارک انبیاء نهادهاند و هر تحفه محنتی که قویتر است، برای اولیا و اصفیا فرستادهاند. در روحالارواح آورده که هر که را جاه صدیقان و قدمگاه محبان میباید، یک قدم به مراد خود برنباید گرفت و یک دم به آرزوی دل برنباید آورد.
عاشق باشی، تو را زبون باید بود
ورنه ز ره عشق برون باید بود
در راه ابتلای او هزار هزار دل کباب است و از کشاکش محنت و بلای او هزار هزار دیده پر آب. در هر بادیه او را کشتهای است به حسرت افتاده، و در هر زاویه سوختهای است از سطوت کبریای او جان داده. تن کدام ولی است که نه گداختهی زبانه آتش کبریای اوست؟ و دل کدام نبی است که نه پرداختهی نشانه تیر بلای اوست؟ آخر نظری کن به حسرت آدم صفی و نوحهی نوح نجی، و در آتش انداختن ابراهیم خلیل، و قربان کردن اسماعیل نبیل، و کُربت یعقوب در بیتالاحزان، و بلیّت یوسف در چاه و زندان، و شبانی و سرگردانی موسی کلیم، و بیماری و بیتیماری ایوب سقیم، و ارّهی شکافنده بر فرق زکریای مظلوم، و تیغ زهر آبداده بر حلق یحیی معصوم، و الم لب و دندان سرورِ انبیا، و جگر پاره پارهی حمزه سیدالشهدا، و محنت اهل بیت رسالت، و مصیبت خانوادهی عصمت و طهارت، و سرشک دردآلود بتول عذرا، و فرق خونآلودهی علی مرتضی، و لب زهر چشیدهی نور دیدهی زهرا، و رخ به خون آغشتهی شهیدِ کربلا و دیگر احوال بلاکشان این امت و محنترسیدگان عالیهمت؛ همه با جان غم اندوخته در کانون غم و اِلَم سر تا پای سوخته.
عالم ز بلای دوست محنتکدهای است وین محنت و غم نصیب هر دلشدهای است
هر جا که نگاه میکنم در ره تو دلخون شده، سوخته غمزدهای است
(کاشفی، ۱۱ـ۱۰ و ۶۸)
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات