بسم الله الرحمن الرحیم
عرفان در اصل، آنچه که از خود لغت هم فهمیده میشود یعنی شناخت. “شناخت خداوند”. بنابراین شناخت، این شناختی که آمدهاند آن را دو قسمت کردهاند و گفتند: «عرفان عملی» و «عرفان نظری» در واقع عرفان واقعی، وقتی است که هر دو تا برای ما شناخته بشود. آن کسی که درجاتش را طی میکند، اگر در این طی کردن درجات توجه کند و تفاوتهای حال خودش را بداند و یادداشت کند این عرفان نظری میشود. عرفان نظری مورد فقط بحث علما و دانشمندان واقع میشود ولی تا بیاید و بخواهد به عمل برسد، پایش لنگ است. بنابراین کسی از من پرسید، یکی دو تا سؤال که معنی فلان شعرِ خیلی قلمبهی فارسی، معنی این چیست؟ گفتم: معنی این را نمیدانم ولی اصولاً لازم نیست من بدانم اگر در مقامات عرفانی جلو بروم آن را یا قبلاً، درک کردهام که آن وقت میتوانم بگویم، یا بعد از آن درک خواهم کرد ولی غیر از آن مکتب ما هم مکتبِ “عرفان عملی” است یعنی عملاً ما میخواهیم که خودمان را اصلاح کنیم؛ حالا بدانیم کتاب “فصوص الحکم” نمیدانم یا اینها را بتوانیم معنیاش را بفهمیم این البته خوب است و زینت است ولی در واقع اصل عرفان این نیست. و گاهی اوقات هم اگر اصل عرفان، آنچه که شخص دیده یعنی عرفانی که سالک راه حق، شناخت پیدا میکند و دیده، آن را اگر بخواهند به روی کاغذ بیاورند، بسیاری از اوقات مخالفتها ایجاد میشود مثلاً «شیخ محیالدین اعرابی» که پایهگذار عرفان نظری بود، چند تا کتاب هم نوشته و همانهایی را که در کتاب نوشته و حرفهایی را که میگفت، همهی آنها در حالات «شیخ علاءالدوله سمنانی» هم دیده میشود. یعنی در واقع اگر علاءالدوله را هم به نوشتن کتاب مجبور میکردند، میرفت همان حرفها را میزد ولی با وجود اینکه شیخ علاءالدوله هم مثل خب بسیاری از عرفای بزرگ که مقام عرفانی هم داشتند تمام این حالات را دیده و گذرانده بود ولی معذلک با نظریهی “وحدت وجود” مخالفت داشت برای اینکه وقتی یک موردی بخواهد تعریف و گفته شود، معلوم نیست با آن حالت اولیه یکی باشد. بنابراین آنچه انسان میبیند، برای خود او امکان داشته برای خودش به اصطلاح مرحلهی اول شناخت نیست ولی برای دیگران نه! یعنی دیگران آن شناخت او را ندارند. در حالات همهی بزرگان دین، و حال در بلکه در حالات همهی سالکان راه حق که کتاب نوشتند یا ننوشتند دقت کنید، همین وضعیت دیده میشود. بنابراین از ما هم توقع اینکه کتاب “فصوص الحکم” را بنشینیم توضیح دهیم و ترجمه کنیم نمیشود داشت. هر کسی در وظیفهی خودش! وظیفهی ما و هدف ما آن است که خودمان به لباس عرفان آراسته شویم البته خداوند کسانی را که خودشان به لباس عرفان آراسته شدند و قدرت انتقال فکر را دارند آنها را مأمور (انتقال) میکند. شما فرمایش پیغمبر و حضرت علی(ع) را مقایسه کنید. پیغمبر یک جوری، حرفهایی زده خیلی صریح و روشن است ولی علی(ع) نه! این جور نگفته. خطبههای علی، وقایع زمان علی را نگاه کنید همه از این دنیا منفک است ولی بعد البته که حضرت، گرفتاری و خلافت را بر گردنش گذاشتند، خطبههایش فرق کرده است. به هر جهت ما توقع اینکه هر یک از درویشهایی که خیلی پیشرفته هستند در تمام مسائل بتوانند صحبت کنند نمیشود داشت. یک اشارهای در “یادنامه صالح” در یکی از مقالات آنجا داده شده: «ما فقط دستوراتی که به ما داده شده از طرف پیر و استادمان باید همان را رعایت کنیم». اضافه بر آن بهعنوان مطالعهی علمی، خوب عیبی ندارد ولی تربیت عرفانی ما از روی همان دستوراتی است که به ما داده شده. زیادتر از آن هم نمیتوانیم از خودمان متوقع باشیم انشاءالله. در همین هم موفق باشید بسیار خوب است.