اگر قرار باشد به زندگی چهرههای معاصر ایران پرداخته شود، بیشک حسین فاطمی، جزو پیشقراولان ایشان خواهد بود. فاطمی، در برههای به همراه محمد مصدق، رهبری جبهه ملی را بر عهده گرفت و پس از نخست وزیری مصدق، در ابتدا به معاونت سیاسی و پارلمانی دولت و نمایندگی مجلس شورای ملی رسید و سپس در مهر ١٣٣١ عهدهدار وزارت امور خارجه شد. از جمله کارهای اساسی او در وزارت امور خارجه، قطع رابطهی سیاسی با انگلستان، بستن سفارت انگلیس در تهران و کنسولگریهای آن دولت استعمارگر در شهرستانها بود. وی پس از کودتای امریکایی ٢٨ مرداد سال ٣٢ و برکناری دولت دکتر مصدق، تحت تعقیب مأموران رژیم پهلوی قرار گرفت. سرانجام پس از هفت ماه اختفا، در اسفند ١٣٣٢ دستگیر و در نهایت، به اعدام محکوم شد و این حکم در ١٩ آبان ١٣٣٢ شمسی به مرحلهی اجرا درآمد.
به همین مناسبت و در شصت و دومین سالگرد این رویداد تاریخی، با محمد توسلی، فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران، گفتوگویی انجام دادهایم تا نظر او را دربارهی حسین فاطمی و سیاستورزیهایش بپرسیم.
توسلی، با اشاره به اینکه یادبود این خدمتگزاران تاریخی، قدردانی از خدمات آنها است، به عبرتهای زندگی دکتر فاطمی و حجم سنگین خدماتی که وی در طول عمر کوتاه خود انجام داد، اشاره میکند و معتقد است که میتوان این ویژگیها و خدمات را برای نسل جوان برجسته کرد. او همچنین نقطه ضعف فاطمی را واقعبین نبودن و چپرویهای او میداند و میگوید سرنوشت فاطمی میتواند برای نسلهای آینده عبرتی باشد تا سرمایههای انسانی خود را ارزان در اختیار حوادث قرار ندهند و به موقع از آنها استفاده کنند.
• آقای توسلی، شما با دکتر فاطمی از نزدیک هم برخورد داشتهاید و آیا خاطرهای از این برخورد دارید؟
نخستین برخورد من با دکتر فاطمی، در اجتماع ٢۵ بهمن سال ١٣٣٢ است. در اجتماعی که بعد از شکست کودتای ٢۴ مرداد در میدان بهارستان تهران برگزار شده بود. من یک نوجوان ١۵ ساله بودم که به خاطر علاقه به فعالیتهای اجتماعی در میدان بهارستان حضور پیدا کرده بودم و اتفاقاً عکسی نیز از آن روز دارم. من شدیداً تحت تاثیر سخنرانی پر شور و احساس و شعارهای دکتر فاطمی علیه شاه قرار گرفتم. تا جایی که به خاطر دارم، دکتر فاطمی در طول سخنرانی خود، چیزی برای دربار و شاه باقی نگذاشت. البته دکتر شایگان نیز صحبت کرد و حرفهای او نیز تند بود اما با صحبتهای دکتر فاطمی خیلی فاصله داشت و خیلی ملایمتر بود. کریم پورشیرازی هم یکی از سخنرانان آن روز بود. من همیشه به لحاظ تاریخی، خاطرات بسیار خوبی از دکتر فاطمی داشتم و او را همواره به عنوان یکی از خدمتگزاران تاریخی ایران در دوران نهضت ملی ایران ارزیابی میکردم و به همین دلیل نیز در شورای نامگذاری که بعد از پیروزی انقلاب در شهرداری تهران تشکیل شد، برای تقدیر از چنین شخصیت تاریخی، یکی از خیابانهای اصلی شهر تهران و میدان واقع در آن به نام دکتر فاطمی نامگذاری شد. البته میدان فاطمی بعد از جابهجایی جهادسازندگی به نام میدان جهاد نامگذاری شد. این نشان میدهد که این اسم به خاطر این سبقه تاریخی در ذهنیت مردم ما و فرهنگ ما جا افتاده؛ به خاطر نگاه قدرشناسانهای که به خدمات این شخصیت سیاسی و اجتماعی ما دارد.
• ویژگیهای برجستهی سیاسی و اجتماعی دکتر فاطمی را چگونه ارزیابی میکنید؟
قبل از هر چیز میخواهم نگاهی به سرفصلهای زندگی دکتر فاطمی داشته باشیم. گفته میشود که او در سال ١٢٩۶ در یک خانوادهی مذهبی در نائین به دنیا میآمد. وی فرزند سیدعلیمحمد معروف به سیف العلما، از روحانیون بهنام و شناختهشدهی نایین بود. ظاهراً پدرشان را در سنین کودکی از دست میدهد؛ بنابراین شرایط خاصی برایشان به وجود میآید. ولی مهم این است که از ١۵ سالگی دست به قلم بوده و این با سالهای ١٣١١-١٣١٠ و دوران اختناق رضاشاه مصادف است؛ یعنی دوره ٢٠ سالهای است که رضاشاه حاکم است و استبداد حاکم شده و فضای جامعه بسته شده است. اما دکتر فاطمی، در روزنامهای در اصفهان، قلم میزند و با تندی و تیزی برخورد میکند و البته در مواردی هم سابقهی بازداشت در آن دوران دارد. بعد از شهریور ١٣٢٠ که فضای سیاسی ایران نسبتاً باز میشود، نشریهی باختر امروز را در تهران منتشر میکند. نکتهای که در آن شرایط برای من جلبتوجه کرد این بود که دکتر فاطمی، شعار «خدا، شاه، میهن» را که در آن زمان مطرح بود به شعار «خدا، ایران، آزادی» تبدیل کرد. این نگاه او نشان میدهد که چگونه با این نوع شگردهای روزنامهنگاری، شعارهای رایج آن روز را به سخره میگرفت. فاطمی، از همان ایام، به دلیل داشتن روابط عمومی بسیار قوی، سخنور بودن و اهل قلم بودن، ارتباطات اجتماعی قوی با تمام گروههای اجتماعی داشته است. بنابراین، طبیعی است که به وسیلهی ارتباط با تمام گروههای اجتماعی، بتواند گفتمان و خط فکری خویش را دنبال کند. تا اینکه در یک سفر همراه یک هیأت فرهنگی و اجتماعی به فرانسه میرود و در آنجا تصمیم میگیرد که تحصیلات خود را ادامه بدهد. بنابراین بین سالهای ١٣٢۴ تا ١٣٢٧ در فرانسه به ادامه تحصیل میپردازد و علاوه بر اینکه در رشتهی علوم اجتماعی-اقتصادی دکترا گرفته، چند دیپلم نیز از جمله دیپلمی در زمینهی خبرنگاری میگیرد. بنابراین در سال ١٣٢٧ که به ایران برمیگردد او نه تنها سوابق خانوادگی و خدمات گذشتهاش را داشته بلکه تمام تجربیات اروپا به خصوص فرانسه را به لحاظ مبارزات اجتماعی و خبرنگاری و تخصصی که دارد به دست میآورد. به نظر میرسد که دکتر فاطمی نخستین خبرنگار قانونمند و علمی در ایران است و توانسته این نهاد خبرنگاری را در ایران پایهگذاری کند و نقش مؤثری در اطلاعرسانی و خبررسانی داشته باشد.
• سابقهی آشنایی فاطمی و مصدق به چه زمانی برمیگردد؟
یک سال بعد از بازگشت فاطمی به ایران، در یک فرصتی در منزل دکتر مصدق که یاران او در آن جا تحصن کرده بودند، پیشنهاد میکند که ما باید خود را از این شرایط همکاری غیرتشکیلاتی خارج کنیم و جبههی واحدی را تشکیل بدهیم. این پیشنهاد نشان میدهد که دکتر فاطمی تحت تأثیر تجربیات خود در فرانسه و تجربهی کار جمعی در آنجا قرار داشته است. بلافاصله دکتر مصدق و بقیهی رهبران آن زمان این پیشنهاد را میپذیرند و بنابراین در ١٠ آبان ١٣٢٨ جبهه ملی ایران تأسیس میشود و همزمان نشریهی باختر امروز، ارگان جبهه ملی ایران تلقی میشود. در پی تحولاتی که در سالهای ٢٩ تا ٣٠ و در مجلس شانزدهم رخ میدهد از جمله تصویب لایحهی ملی شدن نفت و به خاطر حضور او در پارلمان و در کنار بقیهی رهبران ملی ایران؛ بعد از اینکه دکتر مصدق به نخستوزیری با آن شرایط خاص انتخاب میشود، در سیام اردیبهشتماه ١٣٣٠ که دولت تشکیل میشود، او را به عنوان معاونت پارلمانی و سخنگوی دولت خود انتخاب میکند و فاطمی نقش رسانهای خود را از همان ابتدا در دولت ملی دکتر مصدق ایفا میکند.
• یعنی آشنایی آن دو در همان تحصنی که طی آن قرار شد جبههی ملی را تشکیل بدهند، اتفاق افتاد؟
تصور نمیکنم. دکتر فاطمی در دوران رضاشاه قاعدتاً در اصفهان بوده ولی از همان سال ١٣٢١ که به تهران میآید با تمام اقشار اجتماعی ارتباط داشته است. دکتر مصدق، هم در مجلس چهاردهم و هم در مجلس پانزدهم و شانزدهم حضور داشته و قاعدتاً فاطمی، به عنوان یک خبرنگار که با همه ارتباط داشته، قطعاً با دکتر مصدق نیز ارتباط داشته و اینطور نیست که بعد از اینکه از سفر خارج میآید، یکدفعه در همان تحصن حضور داشته باشد. اسناد تاریخی نشان میدهند که فاطمی آشنایی اجتماعی گستردهای داشت.
• اخیراً در برخی تحلیلها گفته میشود که فاطمی در دورهی وزارت خود با انگلیسیها در ارتباط بوده است. به نظر شما تا چه حد میتوان به این ادعاها اعتماد کرد؟
اینکه گفته میشود بهطور مثال، فاطمی مشکوک بوده یا با وزارت امور خارجهی فلان کشور در ارتباط بوده، امری طبیعی است که در ارتباطات اجتماعی وجود دارد، یک وزیر با همه ارتباط دارد. مثل این است که بهطور مثال، بگویند مهندس بازرگان و دکتر سحابی یا بنده که در دیپلماسی انقلاب بودیم، در سال ۵٧ با امریکا ارتباط داشتهایم، در حالی که این دیپلماسی انقلاب بود که این ارتباطها را موجب شده است؛ باید دید هدف آنها از این ارتباطها چه بوده است. اگر دنبال دیپلماسی بودهاند، طبیعی است یکسری اهداف راهبردی را دنبال میکردند. بنابراین، به نظر من ادعاهای بیمبنا و بیحاصلی است. وقتی شما زندگی دکتر فاطمی را بررسی میکنید، آنقدر برجسته و آنقدر خالص و روشن است که این برداشتهایی که برخی انجام میدهند، به نظر من، جایگاهی ندارد.
• آشنایی فاطمی با محمد مسعود از چه زمانی شکل میگیرد؟
بعد از شهریور ٢٠ که فاطمی به تهران میآید، ارتباط نزدیکی با محمد مسعود و روزنامهی «مرد امروز» که محمد مسعود منتشر میکرد، پیدا میکند و ارتباط این دو خبرنگار و مدیر رسانه بسیار عمیق و نزدیک شکل میگیرد. در سال ١٣٢۶، محمد مسعود به وسیلهی حزب توده و توطئهی این حزب، با توجه به نقد تندی که او نسبت به حزب توده در همان دهه ٢٠ داشت، ترور میشود. اما حزب توده به گونهای وانمود میکند که این ترور به دستور دربار و اشرف خواهر شاه انجام شده و همه نیز باور میکنند؛ ولی بعدها اسناد منتشرشده، نشان میدهد که این توطئهی حزب توده بوده است.
• نخستین حادثهی ترور فاطمی، چگونه و به چه دلیل اتفاق میافتد؟
بعد از چند ماه از بازگشت فاطمی، در تاریخ ٢۵ بهمن ١٣٣٠، حادثهی مهمی در زندگی او رخ میدهد. در سالگرد کشتهشدن محمد مسعود، دکتر فاطمی به دلیل احساس تعلقی که به محمد مسعود داشته، علاقهمند میشود که در مزار او سخنرانی کند. مزار او هم در همان قبرستانهای شمال تهران در تجریش واقع شده بود. ضمن سخنرانی، آقای محمدمهدی عبدخدایی او را با هفتتیری که داشته، ترور میکند. دکتر فاطمی آن زمان، نمایندهی مجلس نیز بودند، عبدخدایی هم یک جوان ١۵ ساله عضو سازمان فداییان اسلام بوده است.
• در آن زمان شما چه شناختی از فداییان اسلام داشتید؟
خود من خاطراتی از فداییان اسلام دارم زیرا در دوران نوجوانی، در سخنرانیهایی که نواب صفوی در مسجد واقع در پیشخوان مسجد امام یا مسجد شاه سابق سخنرانی میکردند، حضور داشتم. واقعاً وقتی نواب یا واحدی سخنرانی میکردند، آنچنان پرشور بود که یک جوان را تحت تأثیر قرار میداد و همهشان پاکباخته و خیلی صاف اما بسیار ساده و در این تصمیماتشان تحت تأثیر قرار میگرفتند. من در سال ۵٠ که در زندان بودم در یک فرصتی که مرحوم حاج مهدی عراقی هم که یکی از اعضای سابق همین فداییان اسلام بود، آنجا برنامه گذاشته بودیم و خاطرات را میگفت. در خاطراتش بهطور مفصل به این مورد و دلایلی که خودش از فداییان اسلام خارج شده بود، برای ما توضیح داد. بعدها در سال ۵٧ نیز در نوفل لوشاتو پاریس آن مرحوم این خاطرات را برای جمعی از فعالان سیاسی به تفصیل بازگو کردند. متن ضبط شده بعداً توسط آقای محمد ترکمان، مورخ ارجمند تنظیم و تحت عنوان کتابی به نام «ناگفتهها» منتشر شده است. این کتاب چندبار چاپ شد با آقای عبدخدایی از جمله در سفر مکه دیدار داشتم و میدانم که یک آدم پاکی هستند ولی تحت تأثیر این نوع ارتباطات قرار گرفته بودند. خوشبختانه در آن ترور، فاطمی زنده میماند البته صدمات جسمی سنگینی به او وارد میشود و مدتی تحت معالجه قرار میگیرد و سپس نیز مجبور میشود برای ادامهی درمان به خارج برود.
• چه دلایلی سبب شد مصدق، فاطمی را به عنوان وزیر امور خارجهی دولت خود منصوب کند؟
بعد از ٣٠ تیرماه ١٣٣١ و در مهرماه، با توجه به افشا شدن اسناد جاسوسی انگلیس در خانه سدان که اسنادش هم منتشر شده؛ دولت دکتر مصدق، شاید به تأکید و پیگیری دکتر فاطمی، تصمیم میگیرند که سفارت انگلیس را تعطیل کنند. آقای حسین نواب که در آن زمان وزیر امور خارجه بود با این تصمیم مخالفت میکند و استعفا میدهد و دکتر مصدق در همان مهر ١٣٣١، دکتر فاطمی را به سمت وزارت امور خارجه منصوب میکند. دکتر فاطمی نیز در ١٩ مهر همان سال سفارت انگلیس را تعطیل میکند و روابط دیپلماتیک را به حالت تعلیق درمیآورد. این یک ضربهی سنگین است که به مناسبات ایران و انگلیس وارد میشود و از همین جا است که کینهی انگلیسها نسبت به دکتر فاطمی، عمیق و عمیقتر میشود. بعد از آن نیز طی حوادث مرداد سال ٣٢ و در برنامهی کودتای انگلیس، امریکا و دربار همه هماهنگ میشوند که دولت دکتر مصدق را ساقط بکنند. بعد از حکمی که شاه برای نخستوزیری فضلالله زاهدی صادر میکند، سرهنگ نصیری که فرماندهی گارد ویژهی سلطنتی بوده، مأمور میشود که این ابلاغ را به نخستوزیر بدهد. شب قبل از آن، فاطمی و چند نفر دیگر را در منزل بازداشت میکنند و به سعدآباد میبرند، ولی چون شهربانی متوجه میشود و نصیری را بازداشت میکند؛ این کودتا در این مرحله خنثی میشود. بنابراین از ٢۵ مرداد تا ٢٨ مرداد که دکتر فاطمی آزاد است، همانطور که عرض کردم نخستین سخنرانیشان را در همان میدان بهارستان انجام میدهند که خود من نیز در سنین نوجوانی در آنجا حضور داشتم و این سه روز یک سه روزِ کاملاً تاریخی است. سرمقالههای باختر امروز تیترهای بسیار تندی دارد که علیه دربار و استعمار انگلستان منتشر میکند: «این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد» (باختر امروز، یکشنبه ٢۵ مرداد)، «خائنی که خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» (باختر امروز دوشنبه ٢۶ مرداد)، «شرکت سابق و روزنامههای محافظهکار لندن امروز عزادار بودند» (باختر امروز سهشنبه ٢٧ مرداد).
• رابطهی فاطمی با تودهایها چگونه بود؟
علاوه بر این اقدامات تند و رادیکال دکتر فاطمی و باختر امروز، حزب توده نیز با تمام قوای خودش در سطح شهر علیه کودتا و رژیم شاه فعالیت گستردهای داشت. من در همان شرایط یادم است که مجسمههای شاه و رضاشاه را پایین آوردند. خلاصه یکی از شعارهایی که تودهایها میدادند این بود: «ز جنبش تودهای، شاه فراری شده» و مردم مسلمان آن موقع و نیروهای ملی تمام احساسشان این بود که حزب توده برندهی این تحول میشود. فضای بسیار ناامنی در شهر تهران به وجود آمده بود و بسیاری از روحانیون و کسانی که انگیزههای مذهبی داشتند، نگران بودند. البته من باید عرض کنم که قبل از این هم برخی از دوستان جبههی ملی مثل آیتالله کاشانی، بقایی و مکی هم در صف مخالفین دکتر مصدق قرار گرفته بودند. بنابراین این شکافی که در دولت دکتر مصدق و انحلال مجلس به وجود آمده بود؛ فضای بسیار ملتهبی را در شهر تهران به وجود آورده بود. در این شرایط که جامعهی ما اصلاً آمادگی یک چنین تحول رادیکال، نسنجیده و نامشخص با آینده نامعلومی را نداشت؛ یک ابهام و بهت در افکار عمومی به وجود آمده بود، بهطوری که در ٢٨ مرداد، همان مجموعه موفق میشوند کودتایی را به ثمر برسانند که توضیحاتش در منابع تاریخ آمده است. اما بهطور مشخص دکتر فاطمی مجبور میشود در یکی از خانههای دوستان خود در همان شمال تهران خودش را مخفی کند. این دوران اختفا از ٢٨ مرداد تا ۶ اسفند ادامه داشت تا در یک شرایطی آنجا لو میرود و در هر حال ساواک و نیروهای نظامی او را دستگیر میکنند و این ١٨٨ روزی که دکتر فاطمی در مخفیگاه بوده مکاتباتی دارد. مجموع این مکاتبات، آن روحیات و خلقیات دکتر فاطمی را در آن شرایط کاملاً مشخص میکند.
رخداد مهم دیگر، این است که در شرایطی که دکتر فاطمی را برای بازپرسی جابهجا میکردند، هماهنگ، عدهای از اوباش زمان به رهبری شعبان جعفری حضور پیدا میکنند و با چاقو به فاطمی حمله میکنند و ضربات سنگینی به او میزنند. این ضربات چاقو او را بیحال میکند تا جایی که مجبور میشوند او را به بیمارستان ببرند. در هر حال از همان اسفند ٣٢ تا مهر ٣٣ حدود بیش از یک سال در زندان است تا اینکه در ٧ مهر در سال ٣٣ دادگاهش برگزار میشود و او را به اعدام محکوم میکنند. البته همزمان دکتر شایگان و مهندس رضوی هم بودند که آنها حبس ابد و بعداً هم با حبسهای کمتر محکوم میشوند که بعداً هم آزاد میشوند.
در ١٩ آبان که در هر حال به این مناسبت زندگی او را مرور میکنیم، او را در حالی که مریض هست کشان کشان به سمت اعدام میبرند و او آخرین جملاتی که بر زبان میآورد که در مجموعه تاریخ آمده، با بسمالله الرحمن الرحیم شروع میکند؛ شعار پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق، با چند گلولهای که نصیری و چند نفر دیگر به وی زدند او را از پای درمیآورند و در کنار شهدای ٣٠ تیر در ابنبابویه او را دفن میکنند.
• چرا در بین اطرافیان مصدق، فقط فاطمی اعدام شد؟
دکتر فاطمی در سال ١٢٩۶ به دنیا آمده و در سال ١٣٣٣به شهادت میرسد و فقط ٣٧ سال عمر میکند اما حجم گستردهی فعالیت او در زمینهی خبرنگاری، اطلاعرسانی، اجتماعی و ایجاد تأثیرات عمیق در نهضت ملی ایران هم در تشکیل جبههی ملی و هم در ملی شدن صنعت نفت بینظیر است. دکتر مصدق پس از مرگ دکتر فاطمی مینویسد: «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن شخص شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.» نقش جوانی که توانسته این تأثیرات عمیق و گستردهی رسانهای، فرهنگی و سیاسی بگذارد و با استعمار انگلستان برخورد جدیای انجام بدهد بسیار قابلتوجه است. ما باید ببینیم که چگونه نسلهایی در جامعهی ما این ظرفیت و توان را داشتهاند که با کمال صداقت و شجاعت و پایداری و ایستادگی تا آخرین لحظهی عمرشان ایستاده و در راستای آرمانهای ملتِ ایران کمترین تردیدی به خود راه نداده و جان خود را نیز در آن راه فدا کنند. اما خود دکتر فاطمی پس از صدور حکم اعدامش چنین مینویسد: «…ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته میشوم که نخستین اقدامم در وزارت، بستن سفارت و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطره خون من هزاران نهال میروید و با تأیید خداوند قهار انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار ناپاک میگیرد.» اما دربارهی سؤال شما باید بگویم اتفاقاً اعدام دکتر فاطمی، ظاهراً به دستور چرچیل انجام شده است او طی نامهی محرمانهای در ٣٠ سپتامبر ١٩۵٣ از شاه میخواهد حال که مصدق در کودتا کشته نشده است از اعدام او صرفنظر کند اما دربارهی دکتر فاطمی چنین مینویسد: «برای فاطمی بهترین جواب اعدام است تا زمانی که این افراد زنده هستند امکان ضد کودتا وجود دارد.» کرومیت روزولت نیز پس از کودتا با شاه دیدار میکند و پس از تشریفات به شاه میگوید: «میل دارم بدانم در مورد مصدق و دیگرانی که علیه شما توطئه کردند، چه فکری کردهاید؟ شاه میگوید: «در این مورد زیاد فکر کردم مصدق محاکمه و به سه سال حبس محکوم میشود… ولی یک استثنا وجود دارد و آن فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده است فاطمی بیش از همه ناسزاگویی کرد… او پس از دستگیری اعدام خواهد شد.» فاطمی، به لحاظ اندیشهی اجتماعی، نگاهی ضداستعماری و ضداستبدادی داشته و به دنبال آزادی و عدالت بوده؛ بنابراین او در راستای گفتمانی عمل میکند که ملت ما از انقلاب مشروطه آغاز کرده و بعد در نهضت ملی و انقلاب اسلامی ادامه یافته است.
• چرا انسان فرهیختهای مثل فاطمی با چنین ظرفیت و هوشمندی و تواناییای که اتفاقاً توانسته چنین نقش اجتماعی را ایفا بکند، نتوانست در رسیدن به آرمانهای خود موفق شود؟
اتفاقاً سؤال خوبی است. زندگی فاطمی درسها و عبرتهای زیادی را در بر دارد. از صداقت، شجاعت و ایستادگی فاطمی باید نسل امروز ما و آیندگان درس بگیرند و این را به عنوان ارزشهای اجتماعی جامعهی ما ارزیابی کنند که بتوانند برای امروز و آیندهی کشور ما ایجاد امید بکنند. اما عبرتهایی که ما باید بگیریم این است که در وهلهی اول ببینیم آیا اقداماتی که دکتر فاطمی در این سالها کرده، به لحاظ سیاسی واقعبینانه بوده است یا خیر و آن چیزی که ما امروز بهعنوان افراط و تفریط مطرح میکنیم، آیا دکتر فاطمی گرفتار آن شده است یا نه. آیا شعارهایی که در دهه ٢٠ و در دوران نهضت ملی ایران میداده، بدون اینکه جامعهی ما متحول شده باشد درست بوده است؟ آیا جامعهی ما به لحاظ فرهنگی ظرفیت پذیرش یک چنین تحول سریع و ناگهانی را داشته که بتواند استعمار پیر انگلستان را از ریشه بکند و استبداد ٢۵٠٠ سالهی دربار را دفعتاً ریشهکن کند!؟
ببینید! ما در بعضی از تعالیم دینی خودمان به خصوص در کلام نهجالبلاغه کلمات قصاری داریم که خیلی آموزنده هستند؛ از جمله در نهجالبلاغه این عبارت را داریم: «الیمین و الیسار مضله والطریقُ الوُسطی هی الجادهُ». ببینید! حضرت علی(ع) بهعنوان امام و الگو و معیاری برای سالم زیستن و سالم فکر کردن و مؤثر عمل کردن نیز میفرمایند که چپروی و راستروی ادامهاش گمراهی است. اما این طریقالوسطی و این راه اعتدال هست که راه نجات و صلاح و موفقیت در آن است. این کلام علی(ع) به لحاظ تجربهی تاریخی نشان داده که میتواند دستاورد مهمی باشد. یا تجربهی تاریخی شخصیتهای دیگری را در تاریخ ١٠٠ سالهی خودمان میبینیم. بهطور مثال، مهندس بازرگان، میبینیم که او نیز استاد دانشگاه است، هفت سال در فرانسه تحصیل میکند و با فرهنگ فرانسه و اروپا آشنا میشود ولی از همان شهریور ٢٠ که در کنار طالقانی و دکتر سحابی کار را شروع میکنند، این آیهی قرآن را سرلوحهی فعالیت خودشان قرار میدهند: «انالله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»- خدا وضع و حال هیچ قومی را عوض نخواهد کرد مگر آنکه انسانها خودشان وضع و حال خودشان را تغییر دهند. مگر میشود تا شرایط فرهنگی – اجتماعی جامعهای عوض نشود، ساختارهای سیاسیاش عوض بشود. به همین علت است که بازرگان و یاران ایشان در طول دهه ٢٠ و ٣٠ با وجود جو سیاسیای که حزب توده ایجاد کرده بود، هیچوقت دنبال کار سیاسی نرفتند و اولویت را به کارهای فرهنگی و اجتماعی دادند. البته در دهه سی در زمان دکتر مصدق به اجبار به دستور دکتر مصدق آمدند و همکاری کردند و بعد در نهضت مقاومت ملی نیز عملاً آمدند برای اینکه از این دستاوردهای نهضت مقاومت ملی ایران پاسداری بکنند. اما نخستین گامی که برداشتند تحت شرایط خاصی بود؛ پس از دو دهه کار فرهنگی و اجتماعی انجام داده بودند نهضت آزادی را تشکیل دادند. ببینید! این بزرگواران تا آخر عمرشان فعالیت فرهنگی و اجتماعی را همیشه به عنوان نخستین اولویت تلقی کردند، حتی در دوران زندانشان که در هر حال ١۶ اثر کلیدی فرهنگی مهندس بازرگان، در دوران زندان آفریده و تولید شده است. میبینید بعد از انقلاب نیز تا زمانی که در قید حیات بودند همیشه اولویتشان با کارهای فرهنگی و اجتماعی بود. حتی زمانی هم که در قدرت نبودند، باز تقابل نکردند. ایستادند، تسلیم نشدند و گفتمانشان را حفظ کردند اما هیچگاه آن رسالت آگاهیبخشی خودشان را برای ایجاد تحول در زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی از اولویت خارج نکردند و در خارج از قدرت نیز همین را ادامه دادند.
• بعد از کودتای ناکام علیه مصدق، فاطمی مقالات تندی را در باختر امروز منتشر کرد. آیا نوشتن این مقالات در آن برهه، سیاستورزی درستی بود؟
بهطور کلی ارزیابی بنده این است که با وجود آن ویژگیهای شخصیتهای ممتازی که در دکتر فاطمی هست، اما او گرفتار عدم واقعبینی، افراطگری و عدم اعتدال در سیاستورزی میشود. این عدم اعتدال، موجب میشود که این سرمایههای اجتماعی ما نتوانند در یک زمان قابل قبول و با ایجاد تحول زمینههای تدریجی و گام به گام، تغییراتی را در ساختار سیاسی ایجاد کنند. به نظر من این تجربه دستاوردهایی است که نسل جوان امروز ما نیز باید به آن توجه داشته باشد. باید بپذیریم که دستیابی به آزادی، دموکراسی و حقوق بشر مستلزم یک فرآیند است و گذار به اینها نیاز به زمان دارد و گام به گام باید با این فرآیند جلو رفت. یکشبه یک جامعهای که ٢۵٠٠ سال استبدادزده است، نمیشود از آن انتظار داشت که جامعه دموکراتیک باشد و همهچیز منظم باشد. به نظر من این عبرتی است که در واقع نسل جوان امروز ما میتواند از زندگی شهید دکتر حسین فاطمی داشته باشد.
• واکنش جامعه به اعدام دکتر فاطمی چه بود؟
ببینید! من در سال ٣٣ در سن نوجوانی بودم و حوادث ٢٨ مرداد را بهطور کامل در تهران بودم، خاطراتم را نیز در یک مصاحبه گفتهام؛ ولی به نظر من جامعه هیچ واکنش سنگینی بعد از اعدام او انجام نداد. دلیل آن نیز همان شرایط اختناقی بود که در جامعه حاکم بود. دوم اینکه آن حالت ابهامی که در جامعه به وجود آمده بود؛ من همین جا یک مطلب تاریخی را نقل بکنم که در خاطرات مرحوم آیتالله سیدرضا موسوی زنجانی چاپ شده، که از مراجع به خصوص آیتالله بروجردی پیگیری میکنند که جلوی اعدام دکتر فاطمی را بگیرند! مرحوم آیتالله بروجردی به آیتالله زنجانی پاسخ میدهند که کینهی انگلیسها نسبت به دکتر فاطمی آنقدر عمیق است که هیچ کاری از دست هیچ کس برنمیآید. این واکنشی است که جامعهی ما در آن شرایط داشته است. فضای اجتماعی آنقدر ملتهب و مبهم بود؛ یعنی اکثریت مردم فکر میکردند که جامعهی ما در حال رفتن به طرف حزب توده و مارکسیسم است. حالا تحلیل اینکه چرا حزب توده، در واقع توده نفتیها چنین فضای ملتهب و رادیکالیسمی را فراهم کرده بودند نیاز به فرصت بیشتری است.
منبع: روزنامه اعتماد