رسول جعفریان
درس امروز ملل و نحل
در باب فرق اسلامی، انواع و اقسام تقسیمبندیها را میتوان داشت. مثلاً سنی و شیعی و عثمانی که مبنای آن محوریت اهل بیت، بویژه امام علی(ع) در نظام سیاسی و مسألهی امامت است. یا تقسیم اولیه به معتزلی و مرجئی و خوارج که مبنایش بحث ایمان است. یا مشبهه و معتزله که مبنایش نظریه دربارهی صفات خداست. همین طور مجبره و معتزله که مبنایش اختیار انسان است.
مهمترین نکته اینکه مقسم و مبنا در این تقیسمات در چیست؟ یعنی بر اساس کدام مفهوم یا سؤال آنها را به چند گروه تقسیم میکنیم. مثلاً شیعه و سنی از نظر دیدگاهشان دربارهی امامت، تقسیم میشوند و باقی مسائل ذیل آن میآید. یا معتزله و مرجئه و خوارج، مقسم نخستشان دربارهی تکفیر و حد ایمان و کفر است، و سه موضع در این باره به تکفیک این سه فرقه منجر شده است. این بحث البته ذهنی نیست بلکه ناظر به اتفاقاتی است که در صدر اسلام افتاده و در قرون بعد امتداد یافته است. همهی اینها در یک بستر تاریخی ـ فکری رخ داده و ما باید این مسیر را بشناسیم.
چنان که اشاره کردیم مقسم میتواند یک مفهوم یا یک سؤال باشد. اختلاف دو گروه، در یک مورد مشخص آنها را نخستین بار از هم تفکیک میکند. بحثهای مهم، در یک دوره، توحید، عدل خدا، یا جبر و اختیار و مسائلی از این دست هستند. در دورههای بعد، برخی از مسائل گذشته همچنان اهمیت دارد، و گاه مسائل جدیدی مطرح میشود که خود مبنای تازهای برای اختلافات فرقهای جدید است.
تقسیم فرقهها، بر اساس یک مقسم، به معنای این نیست که پس از تأسیس آنها، هیچ اتفاق تازهای دربارهی مفاهیم اختلافی جدید یا سؤالات تازه پیش نمیآید. طبیعی است که در هر فرقه، آموزههای مهمی که به تدریج مطرح میشود، و سؤالاتی که در جامعه پیش میآید، سایر فرقهها نیز موضعگیری کرده و گاه برای آنها هم اهمیت مییابد. فهمیدن درست این قضایا، به این روش خواهد بود که ما تاریخی ـ فکری به آنها نگاه کنیم و پدید آمدن هر مسأله را در درون آنها ارزیابی کنیم.
امروز و در این جلسه، بحث ما تقسیم فرقههای اسلامی، بر اساس تازهای است. این اساس، نه یک مفهوم مشخص دینی یا قرآنی (مانند بحث توحید خدا یا صفات یا مسائلی از این دست) بلکه روش معرفت در شناخت مقولههای دینی است. سؤال این است که ما با چه روشی دین را میشناسیم؟
در مرحلهی نخست توجه داشته باشیم که سؤالاتی که از مقولات دینی در زمان پیامبر(ص) مطرح میشد، خیلی گسترده نبود. بحث از توحید یا مباحث دقیق مربوط به صفات و مانند اینها. سابقهی چندانی هم نداریم که طرح شده باشد که خدا را باید عقلی شناخت یا به روش عرفانی یا به روش دیگر. با این حال، به طور کلی در نسلهای اول مسلمانان، گاهی پرسشهایی پیش آمده که به تدریج، ریشهی آنها به بحث معرفت و روش معرفت دین منجر شده است. روشن است که قرآن خود روشهایی را در این باره داشت که ذیلاً اشاره خواهیم کرد. مردم به همان بسنده میکردند. این اتفاق یعنی پرسش به خصوص پرسش معرفتی، از زمانی پیش آمده، که روشهای متفاوت معرفتی (طبعاً با آمدن روشهای فکری یونانی و غیره) در دنیای اسلام طرح شده است. البته مهم شدن «روش شناخت و معرفت» هم نشأتگرفته از مسائل درون دینی خود مسلمانان و هم ناشی از فشار افکار بیرونی است. در این دوره، متد شناخت دین و اثبات قضایای آن و خروجی حاصله از هر کدام از این روشها مهم است. شاید در اینجا و بر اساس فرقهها و نظریاتی که در اسلام شکل گرفته، به صورت کلی بتوان به سه + یک (چهار روش) اشاره کرد:
اول) روش اخباری و ظاهری: در اینجا دیدگاههای بیانشده در دین، همانهاست که در ظاهر قرآن و حدیث آمده است. اما مفروض اصلی این است که عقل استقلالی در درک این مفاهیم ندارد یا اگر دارد حق ندارد، و در واقع هر آنچه در قرآن و حدیث آمده، و ظاهر الفاظ بر آن دلالت دارد الزاماً پذیرفتنی است و جز آن خیر. دربارهی توحید، صفات خدا، بحث عدل، همه و همه این اصل صادق است. فرقههای حشوی و ظاهری و مشبهی و مجسمهای و اخباری در ذیل این روش جای میگیرند. عنوان اهل حدیث، در قرون نخستین برای عامه مسلمانان سنی بود که بعدها به دلیل تسلط کلام اشعری بر آن به این نام نامیده شده و عنوان کلی سنی را به خود گرفت. روش ظاهری، هیچگاه از تسنن اصیل جدا نشد، گرچه وجود معتزله در میان سنیان از یک طرف و صوفیه از طرف دیگر، همیشه زمینهی کشیده شدن به حوزههای معرفتی دیگر و آثار را در میان اهل حدیث، به دنبال داشت. غلبه جریان ابن تیمیه در دویست سال گذشته، نشاندهندهی بازگشت آنان به اصل است. به عبارت دیگر، فهم ظاهری و صوری و حدیثی از دین، بر اکثریت مسلمانان سنی حاکم شده و به خصوص در جهان فعلی، به عنوان تنها روش مقبول شناخته میشود. این جریان، ضمن طرح معتزله از خود و نابود کردنش، امروزه با تصوف که خودش در آن سابقه عظیمی دارد در افتاده و صوفیان را از دین خارج میداند. از سوی دیگر نگرش ظاهری، با مسألهی تکفیر خویشاوندی دارد و این به دلیل، تعلق خاطر جدی آن به ظواهر دینی در قرآن و حدیث فارغ از جدالهای عقلی و اجتهادهای عمیق حقوقی است.
دوم) روش معرفت عقلی و برهانی: مفروض این روش، به رسمیت شناختن عقل به عنوان یک ابزار مستقل درک بوده وبر آن است که مفاهیم دینی، در هر سطح، باید با عقل اثبات شود. البته درجه اعتقاد به عقل و توانایی آن در اینجا مختلف است، و معمولاً هم گفته میشود که عقل به کنه خدا نمیرسد، یا همه چیز را نمیتواند بفهمد، اما به طور کلی، مفاهیم دینی در اینجا، زیر سلطهی عقل است. شاید لازم نباشد به این اشاره کنم که در این نگرش، نوع نگاه به انسان، تواناییهای عقلی او و حتی جایگاه کلیاش در قبال خدا، قدری متفاوت با آن چیزی است که در نگرش اخباری ـ ظاهری دیده میشود. در روش اخباری و ظاهری، انسان جایگاه عقلانی و استقلالی ندارد اما در اینجا، نوعی اومانیسم وجود دارد. ما البته به این قسمت کاری نداریم و شاید نوع نگاه به انسان و جایگاه او در میان هستی، مبنای نوعی دیگر از تقسیمبندی در فرقههای اسلامی باشد. معتزله مهمترین محصول نگرش عقلی ـ برهانی هستند. آنها با تکیه بر عقل، به تفسیر نصوص و مفاهیم و الفاظ مربوط به مقالات دینی میپردازند و به همین دلیل، بیشتر تعداد فرقه در دنیای اسلام، زیرمجموعهی آنهاست، چون اعتنای به عقل، زمینه را برای کثرت فرقه ایجاد میکند. به عبارت دیگر، معتزله، فارغ این که به داشتن پنج اصل توحید، عدل، وعد و وعید، منزله بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر شناخته میشوند، مظهر عقل در جهان اسلام هستند.
سوم) روش شهودی ـ عرفانی: در این روش، که از نظر تولید زمانی، متأخرتر از دو جریان دیگر است، هرچند در همهی ادیان وجود داشته و به رسمیت شناخته شده بوده، بنای اثبات مفاهیم و کلمات، بر اساس نوعی روش شهودی است. در این روش، به جای عقل، بر قلب تأکید شده و تفسیر نظری از خداوند نه با براهین عقلی بلکه با نوعی بیان عرفانی و شهودی ارائه میشود. تمامی فرقههای صوفیه در اسلام به این روش تعلق دارند. آنها تنها برای تأیید اندیشههای خود از نصوص قرآنی و حدیثی بهره برده و حتی ممکن است از نوعی استدلال در مباحث نظری استفاده کنند، اما در مجموع، تلقی شهودی برای آنها یک اصل به حساب میآید. تصوف، در قبال اهل حدیث و معتزله (و فلاسفه) یک روش معرفتی مستقل دارد و در اسلام، دقیقاً گروهی به این عنوان در یک سطح وسیع حضور داشته و دارند. کسانی مانند غزالی نه تنها در عقاید که در شریعت هم، نوعی روش عرفانی و مکاشفهای را میپسندند و فقه را نیز تفسیر به اخلاق و به دست آوردن را با روشی عرفانی توصیه میکنند. سهم صوفیان در دنیای اسلام، بسیار گسترده است. این جریان به رغم این که در دورههایی بسیار وسیع بوده، در زمانهایی سخت محدود شده اما به نوعی است که هر زمان میتواند در پی مشکلات جدی، دوباره بر جریانهای دیگر، غلبه کند.
چهارم) روش دینی: این روش را نمیتوان به طور مشتخص، روشی در قبال روش عقلی یا عرفانی یا ظاهری دانست. یک روش ترکیبی است که ترکیبی بودن آن، بسیار جدی و در حدی است که میتوان از آن با عنوان یک زبان یا بیان دینی و حتی روش معرفتی دینی یاد کرد. در اینجا، نوع ترکیبی میان روشهای پیشگفته را به علاوه رنگی تازه داریم که از آن بسا بتوان به عنوان زبان نبوت یاد کرد، زبانی که دیگران توانایی ارائهی آن را به گفتهی قرآن ندارند. نوعی عقل، نوعی تجربهی دینی، نوعی معرفت شهودی عرفانی در این روش با یکدیگر ترکیب شده است. در قرآن ضمن احترام به عقل، مواردی از استدلال عقلی دارد که بسا با معیارهای عقل یونانی قبل پیگیری نباشد. به علاوه، در بسیاری از موارد، مطالب به اعتماد قرآن بودن و از خدا بودن، ارائه میشود و هواداران به خاطر زبان دینی و اعتمادی که به آن دارند، آن را قبول میکنند. همچنین موارد شهودی هم در قرآن وجود دارد که به عرفان و روش عرفانی نزدیک است، اما این هم به همان قیاس موارد عقلی، با آنچه صوفیه مطرح میکنند، متفاوت است. جدای از وحی که ماهیتاً بر اساس روشی شهودی و اختصاصی برای رسول(ص) است، بسیاری از آنچه دربارهی خداوند گفته میشود، مثلاً نور، بیشتر با معرفت شهودی قابل درک است. شاید بتوان گفت، در میان مسلمانان، ضمن آن که همه تحت تأثیر زبان دینی هستند، اما از نظر عقاید، این روش معرفتی را خوب تبیین نکرده و در پدید آوردن یک خروجی منعطف اما همزمان عقلی، عرفانی و ظاهری، تلاشی نکردهاند. به عبارت دیگر همیشه افراط و تفریط در روشهای معرفتی، راه را بر اعتدال در تسلط زبان اصلی دین سد کرده است. مسلما در شیعه، آموزه های امامان، به این روش نزدیک است. ضمن آن که تشیع به عقل احترام وافر می نهد، به قرآن و حدیث و ظواهر احترام شایانی گذاشته و در عین حال، میراث دعایی و شهودی و عرفانی را هم غالباً محترم شمرده است. البته ممکن است با تصوف رسمی درگیر شده، اما به دلیل میراث دعایی امامان، همیشه بستر استفاده از روش شهودی و عرفانی را داشته است. شاید برای داشتن یک خروجی یکدست، مهم این باشد که این روش را یک ترکیب ساده نپنداریم، بلکه آن را زبانی مستقل بدانیم.