دکتر محمدعلی سلطانی
سالک در اول شروع به سِفْر الي الله و ملکوته الاسني، منغمر در رؤيت کثرات است. بعد از طی مراتب، ابتدای ولايت انتهای سفر است که بعد از طی مراتب سلوک، به سرمنزل وحدت میرسد و بهتدريج محو منغمر در وحدت وجود و احديت مطلقه شده، به نحوی که از مشاهده کثرت غفلت دارد. حبّ و عشق به ماسوي الله از قلب او زائل شده و از مظاهر مُعرِض و گريزان است و به عالم وحدت تعشق میورزد. از منازل و مقاماتی که بيان کرديم، عبور نموده به سرمنزل توحيد الهی رسيده است. از قيود و استار امکانی و حُجُب ظلمانی و نورانی عبور نموده و به واسطه تخليه نفس از رذايل و تحليه آن به فضايل، و عبور از منازل تجليه و طلوع شمس وحدت در قلب صافی، سالک به مقام فنای در توحيد رسيده است.
کمّل از اوليا، چون عنايت ازليّه شامل حال آنها میشود، از انغمار در وحدت به مقامِ بقای بعد از فنا و صحو بعد از محو میرسند. سالک در انتهای سفْرِ اول و مقام فنای در ذات حق، به مقام ولايت میرسد و وجودش وجود حقانی میگردد و حالت محو به او دست میدهد. چه بسا در اين مقام اگر تحت تربيت مرشد کاملی قرار نگيرد، شطحيات از او صادر شود. سالک، نظری به غير از حضرت باری جلّ جلاله ندارد. در اين حال و مقام، غير از حقِ اول موجودی را نمیبيند. وحدت وجود او را مستغرق در خود نموده و از انغمار در وحدت و ازاله کثرات و اغيار از قلب او، لسانش که عين لسان حق است گويا به عباراتی میشود که چه بسا موجب زحمت او را فراهم میآورد. شايد جان خود را از دست بدهد. سالک قبل از نيل به مقام صحو بعد از محو، اگر گويا به کلماتی مثل «انا الحق» و «انا الله» و «سبحانی ما اعظم شأنی» شود، لسان او در اين مقام حکم شجره موسی را دارد که ناطق به: «انّي انا الله» گرديد. به نظر تحقيق افرادی که عين ثابت آنان استعداد خلاصی از فنا و صحو بعد از محو را ندارند، چون به مقام اعلای از فنا که فنا و بقای بعد از فنا باشد، برای آنان حاصل نمیشود، قهراً تبعاتی از تبعات نفس در آنها بيدار و ظاهر میشود و انانيت نفس آنان را به غلطات و شطحيات وامیدارد.
اگر انسان به حسب سلوک و نيل به مرتبه شهود در تحت مراقبت کامل قرار نگيرد، سرِّ وحدت را فاش و اسرارِ حق را هويدا میکند. اهلِ ظاهر از اين حال آگاه نيستند. برخی از شدت انغمار در کثرت و استغراق در خودبينی، از تصور اين حال هم غافلند؛ ولی برخی به واسطه صفای ذوق و تجريد(رجوع شود به اصطلاحات صوفيه، تأليف ملاعبدالرزاق کاشی، حاشيه شرح منازل السايرين، چاپ ط، ۱۳۱۳ق، ص۱۲۰، ۱۲۱، ۱۲۲) کثرت از وحدت حقيقت اين معنی را به علم ذوقی ادراک میکنند. اگرچه اهل شهود حالی نيستند «رزقنا الله و جميع المؤمنين». (استاد جلالالدين آشتيانی، شرح مقدمه قيصری، ۸۷۱ ـ ۸۶۸)
با همين ديدگاه است که مولانا محتشم کاشانی در بيت اول، انبيا و سپس در بيت دوم اوليا را با محوريت علی مرتضی(ع) در عبور از مسير فلکفرسا و سخت و مهموم ولايت انسان کامل شاهد میآورد:
بس آتـشـی ز اخـگر الـمـاس ريـزهها افروختند و بر حسنِ مجتبی زدند
وی انگه سُرداقی که ملک محرمش نبود کـندند از مـدينه و بر کربلا زدند
شهادت امام حسن مجتبی(ع) در مسير رنج انبياست؛ بدين معنی که ولايت مولا علی(ع) در راستای آرا و انديشه تمامی پيامبران پيش از خود بود و چون علی(ع) و حسن(ع) و حسين(ع) وارثان از آدم تا خاتم هستند و در راه آنچه آنان به درستی آوردهاند به شهادت رسيدهاند، بنابراين ستم ديگری است اگر ولايت فراگير وارثان انبيا را در دايرهی دين اسلام، دين مسيح، دين موسی، دين ابراهيم و… محدود كرد يا مورد بررسی قرار دهيم. حسين(ع) در راستای اجرای تعليمات پيامبران بهويژه پيامبر خاتم(ص) برای آزادی و عدالت و اخلاق و احکام بشريت از مدينه به کربلا آمد و خيمهگاهی که فرشتگان اجازه پرواز بر حريم آن را نداشتند، لگدکوب اهريمنان شد.
بيت دوم در معنی اوج و حضيض و نزول پايگاه و جايگاه در زبان فارسی امثال سائره است.(رک. دهخدا، امثال و حکم،ج ۲، ص ۱۲۳۸، س ۱۵)
وز تيشهی ستيزه در آن دشت، کوفيـان بس نخــلها ز گلشن آل عبــا زدنـد
پس ضربتی کز آن جگر مصطفی دريد بر حلــق تِشنهی خلف مــرتضی زدند
آنچه در اين دو بيت که اشاره به صحنهی عاشورا در کربلا و شهادت حضرت امام حسين(ع) دارد، واژهی رازآلود نخل است. شايد اگر کندوکاوی در شعر آيينی فارسي داشته باشيم، درخواهيم يافت که اين واژه در دورهی صفويه به حوزهی مرثيه عاشورايی ورود میکند و به احتمال از کاشان که شهر نخلبندی و نخلگردانی است. البته قداست نخل و وجه تمايز آن با ساير درختان و وجه اشتراک آن با انسان، از قديمالايام پهنهای گسترده از ميانرودان تا بلوچستان و ايران مرکزی و ايران شمالی را در برمیگيرد. واژهی نخل را مولانا محتشم به پيروی از اين ويژگی دربارهی ساير از بزرگان علما و زُهاد و مقدسان به کار برده است؛ از جمله در فقدان شيخ عبدالعال محقق کرکي (۹۹۳ ق)، ماده تاريخی سروده كه میگويد:
ناگهان سوزنده برقی جست از صلب جهان کـــز نفس افتاد آتش در زميــن و آسمــان
…گرچه «نخلِ» او ز جا اهل زمين برداشتند ليک بر دوش ملائک شد به قبرستان روان…
(هفت ديوان محتشم کاشانی، ج ۲، ص ۱۶۲۱ـ۱۶۲۰)
در بين پيرغلامان اهل راز معروف است: اولاً جنس چوب تابوت امام حسين(ع) که بنیاسد آوردند، از چوب نخل بود؛ دوم اينكه چوب نخل محکم، مقاوم و انعطافپذير است و در منابع پژوهشی آمده است درخت نخل همچون انسان، نر و ماده دارد و از گردهافشانی درختِ مُذَکّر بر درخت مؤنث، بارور میشود. نخل همانند انسان، حساس و دارای احساس است. درد، غم، شادی و… را درک میکند. برای همين ساحلنشينان و پرورندگان نخلستان در غمها و شادیهای خود برای تزئين از نخل استفاده میکنند. برخلاف درختان که از ريشه میميرند، نخل مانند انسان با «سر» زنده است و تا سرِ نخل را از تن جدا نکنند، مرگ ندارد و شايد يکی از شباهتهای نزديک نخل با شهيدان کربلا، علاوه بر تقدس اين درخت شگفت، يکی همين باشد و نخل چون درختان ديگر پاک و بهشتی و بیآلايش و قادر به هيچ گناهی نيست. قداست نخل از ديرباز در معابد مهری به ويژه معبد آناهيتا در کنگاور آشکار است. (سيفالله کامبخش فرد، معبد آناهيتا کنگاور، سازمان ميراث فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴، ص ۲۱۳)
و نقش نخل بر مُهر داريوش را نشاندهنده توانايی و جاودانگی و سرزندگی بر دشمن میدانند. همچنان كه منظومهی «درخت آسوريک» (به زبان پارتی) كه مناظرهای ميان نخل و بز است، نمايانگر اهميت ديرينهی اين درخت است. به هر حال دوام و بقای تنهی نخل، به درازای تاريخ سرپناه و ديواربست استحکام قلعههای نظامی و اماکن زيستی بوده است و گذشتگان ايرانی ما در مرگ نخل به سوگ مینشستهاند، به طوری كه در نهبندان خراسان قطع نخل مساوی ريختن خون نُه انسان است و در شنوا دانستن و احساس داشتن نخل، میتوان به اين باور عاميانه اشاره كرد كه نخل بیثمر با تعهد نخل و صاحبش که سر او را نزند، سالی دگر به بار مینشيند؛ يعنی تعهدپذير است!
ثمرهی نخل به روايتی از جمله مهريه فاطمه زهرا(ع) است و خوراک رسول خداست(ص) و از آن سبب سرِ گُل غذای روضهداران و هديه ارواح اموات میشود. در بم درخت نخل نَر را در ورود بزرگان و شايستگان قربانی ميکنند و پنير خرما را که مايع بسته شده شيرين و مغذی و سودمندی است و در گلوی درخت قرار گرفته، درمیآورند و به او هديه میدهند و… (مينو کريمنيا، نخل در فرهنگ ايرانی) اين همه، جزئی از وجه شبههايی است که مولانا محتشم کاشانی در ترکيببند بيبديل خود و نيز نخلبندان سوگواری حسينی در شهرهای مختلف از اردبيل تا کاشان و…، شايد در رازهای خود اين نکات سر به مُهر را میدانستهاند که شهيدان کربلا را به «نخل» تشبيه کردهاند و آن را مقدس داشتهاند و اين امر سادهای نيست و ديگر آنکه به صراحت قرآن کريم؛ عيسی مسيح(ع) در پای (نخله) متولد شد و «اُستن حنانه» نيز كه در فراق پيامبر اكرم(ص) ناليد، نخل بود و…
اهل حرم دريده گريبان، گشوده مو فـريـــاد بر در حــرم کبريا زدند
روحالامين نهاده به زانو سر حجاب تاريک شد ز ديدن او چشم آفتاب
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات