دکتر محمدعلی سلطانی
بیان این تعزیت که بر سر روضهی حضرت رسالت «صلی الله علیه و آله» واقع شد، از سرحد تقریر متجاوز است و نطاق نطق از احاطهی آن عاجز، اقاصی و ادانی مدینه درین ماتم سهیم بودند و خواص و عوام ازین مصیبت در اندوه عظیم.
مطلقا در جهان کون و فساد کس چنین تعزیت ندارد یاد
(کاشفی، ۳۹۲ـ۳۹۳)
و دور نیست ضربالمثل «خون کسی در شیشه ریختن» از این حکایت نشأت گرفته باشد. مولانا کاشفی در جایی دیگر به وضوح ریشهی این ضربالمثل را که به حادثهی کربلا بازمیگردد، ارائه نموده و از نورالائمه نقل کرده است که در سحرگاه عاشورا با ندایی آسمانی در کندوکاو امالکلثوم از حضرت امام حسین (ع) نقل کرده است:
… پیش از این ساعت به یک لحظه نور باصره از فلک دفاع به افول رسید و مردم چشم از روزنهی جان به نظارهی گلشن ملکوت مشغول شد به حکم وراثت جدم «صلی الله علیه و آله» که «تنام عینای و لاینام قلبی» چشمم در خواب و دلم بیدار بود، سگان دیدم که بر من حمله کردند؛ در میان آنها سگ پیسه از همه بر من خشمناکتر بود و من با خود گفتم که او مرا هلاک خواهد کرد و درین بودم که جدم «صلی الله علیه و آله» پیش من پیدا شد و گفت: «یا بنّی: ای پسرک من و ای شهید آل محمد و ای مظلومترین فرزندان من، اینک به استقبال روح پاک تو ساکنان عالمِ بالا و مقربان ملأ اعلی آمدهاند و به مرتبهی بزرگتر تو را بشارت میدهند. جهد کن که امشب افطار نزد من کنی و توقف و تأخیر جایز نداری» و همراه جدم صلی الله و سلامه علیه، فرشتهای دیدم آن حضرت فرمود که: «ای حسین، این کس را میشناسی؟» گفتم: «نی» فرمود که: «این فرشتهای است از آسمان فرود آمده با شیشهی سبز تا خون تو را در آن شیشه ریزد و نگاه دارد.» ام کلثوم به گریه درآمد. حضرت امام حسین علیهالسلام گفت: «ای خواهر،ِ اهل بیت مرا طلب کن که محل وداع است.»
الوداع ای دوستان، کاین دم سفر خواهیم کرد مسکن اصلی خـود جای دیگر خواهیم کرد
ما [کهدر] راهیم چون یوسف درین زندان اسیر مصر عــــزت را عزیزآسا مقر خواهیم کرد
حاصل دنیا متاعی نیست کان را قیمتیست زو چو صاحبهمتان قطع نظر خواهیم کرد
ما از اینجـا شاد و خرم میرویم از بهر آنک منزل انــدر بقعهای زین خوبتر خواهیم کرد
هر کـه را عـزم تماشای ریاض قدس هست گو مهیــا شو که ما زینجا سفر خواهیم کرد
(کاشفی، ۲۷۲)
شیشه از سنگ است و «سنگ» هم در این ترکیببند و هم در اعتقاد علویان صفوی، جایگاهی ویژه دارد که به آن پرداخته خواهد شد.
«فلک هفتمین» که در مصرع دوم بیت دوم در توضیح آمده است، باید گفت: زحل در نظام بطلمیوسی، دورترین سیارهی این منظومه به زمین است و ساکن فلک هفتم. این سیارهی علوی دارای مزاجی سرد و خشک به افراط است و به همین سبب اخترشناسان آن را کوکبی نحس و نحس اکبر میشناسند و بر آنند که نظر انداختن به سوی زحل موجب بروز غم و اندوه میشود. زُحل در هر بیست سال یک بار با مشتری قران میکند. در این قران اگر شرایط به قسمی باشد که زحل بر مشتری غالب باشد، سالی پرنکبات در پیش خواهد بود و هرگاه مشتری غلبه کند سالی همراه با نعمات و نیکیها به مردم روی خواهد آورد. منجمان آن را کوکبی نر و روزی میشمارند و خاقانی در توصیف زحل آن را پیری مسن و پاسبان بام خداوند گفته است:
وز بـــر آن خــــوابگه، طـارم پـیر مسن همچو امل دوربین، همچو اجل جانستان
بُرده به هنگام زخم، در صف میدان جنگ حــــربهی هنــــدی او، حرمت تیغ یمان
گشت ز سیـارگـــان رفعـــت او بـیشتر بام خـــداوند را هست به شب پـاسبان
(دیوان خاقانی، ۳۵۱)
(دکتر عباس مهیار، نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۳، ۴۸۴)
مولانا محتشم به علت دورترین محل از زمین، نحس اکبر بودن، بروز غم و اندوه و نزدیکی به بارگاه خداوند، به ترتیب، فلک هفتمین (زُحل) و سپس جایگاه انبیا و در نهایت مقام خداوند را پایان مقطع این بند از ترکیب قرار داده است.
یکبــاره جـامه در خُم گردون، به نیل زد چون این خبر به عیسی گردوننشین رسید
پـر شد فلک ز غلغله چون نــوبت خروش از انبیا به حضــرت روحالامیـــن رسید
مولانا محتشم در اینجا چون از فلک هفتم فراتر میرود و جایگاه ارواح مطهر انبیا را در پیشگاه خداوند تصویر میکند، به حضرت مسیح(ع) اشاره میکند؛ یگانه پیامبری که به جسم خاکی در آسمانهاست و جسم در جامه مستور است و حضرت عیسی مسیح(ع) در نوبت نبوت، پیش از پیامبر اکرم(ص) و پس از دیگر انبیای اولوالعزم است. هرچند وی در چرخ چهارم و به قول حکیم نظامی «از خورشیدسواران» است، در این هنگامه او نیز به ارواح انبیاء میپیوندد و از خورشید جدا میشود و جامهی خویش در خُم گردون (آسمان) به نیل میزند یعنی کبود میکند. «جامه در نیل زدن» یا «جامه نیلی کردن»، کنایه از سیاه پوشیدن و عزادار شدن است. سپس این خبر از خروش انبیا به پیشگاه و درگاه خداوند سبحان به حضرت روحالامین میرسد مراتب را طی میکند. تصویرهای آسمانی محتشم در نهایت زیبایی است و به صحنهی نقاشی سقف کلیسا از داوینچی میماند. در «مصیبتنامه» منسوب به علامه مجلسی میبینیم که در بیان اندوه انبیا در عاشورا مینویسد: عیسی(ع) از حزن دامیهاش [= زخم خونافشانش] در دیر چهارم جامه بر خُم افلاک نیلاندود کرده و گریبان پیراهن دریده … «مصیبتنامه منسوب به علامه مجلسی، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بهارستان، شماره ۳۰۵۹۸، مجلدات میراث اسلامی ایران، رسول جعفریان» (سیاهپوشی در سوگ ائمه نور علیهمالسلام، ریشههای تاریخی، مبانی فقهی، علی ابوالحسنی (منذر)، مؤسسه دانش و اندیشه معاصر، تهران، ۱۳۹۰، ص ۱۳۷) ـ ویژگی و برجستگی عیسی مسیح(ع) در طریقت صفویه و به ویژه این ترکیببند در جای خود شرح و تفسیر خواهد شد.
کرد این خیــال و هم غلطکار، کان غبار تا دامـن جــلال جهـــانآفرین رسید
هست از مـلال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال
بیت اوّل بیانگر مبرا بودن آستان سبحانی حضرت حق را از ملال و پاکیِ قهرِ الهی از هر جواب و سؤال و قیل و قال است و برای همین مولانا محتشم «دامن جلال» خداوند را آورده است و صبر خداوند را به زیباترین و ادیبانهترین و هنرمندانهترین وجه ترسیم میکند. «خیال» را به مرحلهی «وهم غلطکار» تنزل میدهد و از جهتی بیتِ معروفِ» گر یکسره کائنات کافر گردد / بر دامن کبریاش ننشیند گرد، را تداعی میکند و از سویی وصال یار برای امام مطلق انس و جان و درک قله رنج و مشقت انبیاء و فنای فی الله و بقای بالله و آغوش اهورا را مطرح میسازد و از سوی دیگر این مهم را که دوزخ و لعن ابدی و ظلمت و اهریمن از غبار نشاندن بر دامن او عاجزند.
در بیت دوم، این فراز بیفرود را در دل بشریت و دل انسان فرود مینشاند و با یاد و نام خداوند قرین میسازد. مولانا کاشفی نیز در بیان ابتلای ایوب پیامبر(ع) در روضـةالشهدا، طرح ادیبانهی این تصویر شاعرانه را چنین آورده است:
دیگر از پیغمبران (علی نبینا و آله و علیهالسلام)، بلیّهی ایوب مشهور است و صبر او در بلا بر همهی زبانها مذکور. آری، لشکر نعمت که دررسد، درگاه بیگانگان طلبد تا فرود آید و طلیعهی سپاه محنت که بیاید، زاویه آشنایان جوید و در آنجا نزول فرماید. ای دنیاداران، شما را نعمت و سور درخور است؛ ای دوستان و هواداران، شما را زحمت و شور خوشتر است! در یکی از کتب سماوی مسطور است که: فرزندان آدم، بدانید که آسمان خزینهی فرشتگان است، و بهشت خزانهی حور و غلمان است؛ دریا جای دُرّهای آبدار است و کوه، معدن گوهرهای باقیمت و مقدار؛ سینههای احرار مخزن اسرار قِدَمست، دلهای دوستانِِ من خزانهی اندوه و غم. در بلا شکستگی است و من دل شکسته دوست میدارم که «إنا عند المنکسرة قلوبهم». در محنت هجوم اندوه است و من اندوهکنان را به مقام محبت فرود آرم که «ان الله یحب کل قلب حزین».
هر که دارد راه درد و درد راه سوز او بر حــال او باشد گواه
گــر دوای وصل او میبایدت درد خواه و درد خواه و درد خواه
(کاشفی، ۵۹)
منبع: روزنامه اطلاعات