بسم الله الرحمن الرحيم
در کتاب پند صالح ، مبحث تجرد نفس و بقای روح ، می فرمایند :
… و فکر ، به خودی خود و تنها راه به آن نمی برد پس باید جستجوی راه و راهبر برای این راه نمود و انبیاء و اولیاء که این راه را پیموده و خوب و بد آن را دیده و توشه ی راه را دانسته اند برای بیدار کردن مامور بوده و راه و چاه را نشان داده اند باید در صدد رفتار به دستور آنها برآمد . و آغاز پیدایش این اندیشه ی دوربین ، آغاز سلوک به سوی خداست . و البته اگر این جستجو و درد شدت نماید و عزم بر اصلاح خود کند و متوجه گردد که به محض ملیت ظاهر و انتحال صورت دیانت به مقصود نرسد و تنها به نوشته و دستور راهنما تتوان راه پیمود و راهی که خطرهای بی پایان و راهزنان فراوان دارد باید با راهنما و اسلحه رفت ؛ در تفحص و تحقیق برآمده نص سابقین را که بینا و محیط بوده اند و گفته ی آنها را حق دانسته که یگانه راه شناسایی راهبر است .
در جلسات قبلی بیان شد اعمالی که ما در زندگی مادی و دنیایی مان انجام می دهیم ، دارای آثاری است ، به طوری که اثر هریک از این اعمال ازبین نمی رود و ماندگار است ؛ هر وقت بخواهیم خاطره ای را به یاد بیاوریم از حافظه ی خودمان که منبع خاطرات متعدد است ، آن خاطره را جدا می کنیم و به هر اندازه ای که قدرت داشته باشیم ، آن را بررسی می کنیم . آن مخزنی که این خاطرات در آن وجود دارد ، تابع زمان و مکان نیست ، یعنی تمام خاطراتی که ما داریم بر حسب اهمیت ممکن است یادمان بماند یا یادمان نماند ، ولی به هر جهت تمام خاطرات چه از دوران کودکی، نوجوانی، بزرگی، همه ی این خاطرات در همان جا پهلوی هم هست . همینطور همه ی خاطراتی که ما در اماکن مختلف کره ی زمین داریم همه در آنجاست ، همه در یک جا هست . یعنی در یک مأخذ ، در یک منبعی که زمان و مکان در آن تأثیر ندارد . بله خودمان اگر بخواهیم می توانیم آنها را جدا کنیم ، خاطرات سفری که رفتیم شهرهایی که دیدیم ، جداگانه در نظر بیاوریم ، ولی همه ی اینها در همان منبع است . همه ی این خاطرات و همه ی اعمالی که انجام می دهیم انعکاسش در آن مخزن است و آن مخزن یکی است ، یعنی ما مخزن های متفاوت حافظه نداریم که یک مخزن حافظه برای زمان های مختلف و یک مخزن هم برای مکان ها باشد ، نه ، همه در یک جا جمع می شود . این وحدت نفس است ، یعنی وجود ما یک واحد است ، این واحد هم با ما از بین نمی رود . همانطور که گفتیم و بررسی کردیم ، ديديم که خاطرات و آثار اعمال محفوظ می ماند و از بین نمی رود .
بنابراین در این راهی که می خواهیم برویم ، آن روح و نفخه ی الهی که گفتیم همیشه کشش دارد به اینکه برگردد به مأخذ خودش و به این کشش حتی بعضی علمایی که علوم مادی و طبیعی را بررسی می کنند ، توجه نموده اند ، به طوری که در علوم جدید برخی از روانشناسان و روانکاوان در ضمن اینکه غریزهای انسان را شرح داده اند ، می گویند غریزه ای هم به نام غریزه ی مرگ وجود دارد ، یعنی همه ی ما بدون اینکه خودمان بخواهیم یا توجه کنیم می رویم رو به سوی مرگ و خودمان هم می خواهیم مرگمان زودتر برسد . به عنوان مثال می گویند که شما هر لحظه آرزو دارید که زودتر فردا شود و کاری را انجام دهید . همیشه برای آینده برنامه تعیین می کنید ، البته این تعبیری است که دانشمندان مذکور کرده اند ، ولی ما این تعبیر و استدلال آنها را حمل بر این می کنیم که آن نفخه ی الهی ، آن روحی را که در آدم علیه السلام قرار داد و بعد بشر دارای ان روح بود ، این روح همیشه مایل است برگردد به ماخذ خودش ، یعنی برگردد به خداوند . خداوند مادی نیست ، مادیت ندارد ، از و مکان بیرون است .
روح هم همان طور است ؛ از زمان و مکان بیرون است ، ماده هم ندارد ، مادیات که می گوییم مربوط به بدن است . در این مسیر که می خواهد به مأخذ خودش برگردد ، اگر این طور حساب کنیم که وقتی روح الهی در انسان دمیده شد و این بدن را خداوند به عنوان امانت در اختیار او قرار داد ، مانند اتومبیلی است که در اختیار آن روح و نفخه ی الهی قرار داده است لذا باید بداند که با این امانت چگونه رفتار کند آیا باید این بدن ، این امانت را خوب حفظ کند و در راههایی به کار برد که خالقشش دستور داده است ؟
آیه ی قرآن می فرماید : در آنجا یک یک اعضا خودشان شهادت می دهند . ممکن است این روح خطاها و یا کارهایی که کرده یادش نباشد ، ولی از تک تک اعضا خداوند شهادت می گیرد که شما چه کار کردید ؟ چشم دادم ، چه کار کردید ؟ به کجا نگاه کردید ؟ زبان دادم ، چه حرفی زدید ؟ با که زدید ؟ دست دادم . این اعضا همه شهادت می دهند که چه کارها کردند : ” وَ قالُوا لِجُلودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَينا ” ، به پوستهای خود می گویند چرا علیه ما شهادت دادید ؟ آن اعضا خودشان می گویند : ” اَنطَقَنا اللهُ الَّذی آنطَقَ كُلَّ شَیءٍ ” آن خدایی که هر چیزی را به سخن می آورد ، ما را به زبان آورد ، البته نه با این زبان . آن خدایی که همه چیز را به زبان می آورد ، یعنی می شود همه چیز را دید.
بنابراین ، برای اینکه بتواند بعداً حساب پس دهد و بتواند بگوید من نسبت به این امانت درست رفتار کردم ، محتاج به راهنماست . درست همانطور که طفل تازه به دنیا آمده ، هیچ چیزی نمی داند و به تدریج از جامعه چیزهایی یاد می گیرد و برای اینکه بداند چگونه در این مسیر برود ، باید کسی راهنمایش باشد ، حتی وقتی هم که بزرگ شد اگر بخواهد به مقصدی یا جایی برود ، مسلما در پیچ و خم راهی که روح می پیماید ، محتاج به راهنماست . شناخت این راهنما چگونه است ؟ به هر انسان معمولی که نگاه می کند می بیند او هم مثل خودش است و دنبال راهنما می رود . حال این راهنمایی که می تواند ما را در این راه ببرد ، کیست ؟ چگونه است ؟ اگر بگوییم همه ی مردم بنشینند ، راهنما برای خودشان تعیین کنند ، این صحیح نیست ، برای اینکه انسانها مثل هم دارای غرایزی هستند ، ممکن است این غرایز جمع بشود ، از راه اصلی منحرف شود ، و تصمیماتی بگیرند که صحیح نیست . پس باید راهنما کسی باشد که از این راه مطلع است . آثاری که این راه را طی کرده ، در او دیده شود . به این معنی که وقتی شخصی راه را طی کرده و اطلاعاتی پیدا نمود ، باید یک اثر در او ایجاد شده باشد. چگونه این راهنما را بشناسیم ؟ همان طور که خداوند پیغمبران را فرستاد ، و خودش آنها را انتخاب کرد ، این راهنما را هم خداوند به یک وسیله ای انتخاب می کند ، نه مثل پيغمبران . پیغمبران مستقیما با خداوند در ارتباطند و راهنما هم توسط همان کسانی که با خداوند در ارتباطند ، یعنی به وسیله ی پیغمبران و به وسیله ی ائمه و اولیاءالله ، معین می شود . اینجا مسأله ی نصّ پیش می آید که در شیعه و در کل اسلام هم تاحدی وجود دارد .ما در تاریخ می بینیم شیعیان و آنهایی که این طور فکر می کنند ، بعد از پیغمبر ، علی علیه السلام را راهنما شناختند و با او بیعت کردند ، دنبالش بودند . چرا ؟ چون على علیه السلام را پیغمبر تعیین کرد.اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دیگری را تعیین می کرد دنبال او می رفتند. بعد از على علیه السلام، همین طور امام حسن علیه السلام بود تا دوازدهم امام. این تواریخ تا امام دوازدهم قابل مطالعه و پیگیری است. ولی بعد از آن به واسطه ی جمعیت زیاد بشر در روی زمین و به واسطه ی شاید بعضی غرض ها ، سوءاستفاده ها ، رشته ی نصّ از دست ما بیرون رفته ، حال در اینجا چه کار باید کرد؟ در اینجا ، اثر به داد ما می رسد که درباره آن ان شاءالله جلسه ی بعد سخن خواهیم گفت.
۱- پند صالح، حضرت حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه، چ۶ ، تهران، ۱۳۷۱ صص ۲۰-۲۲.
۲- شب جمعه تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۳ هـ.ش.
۳- ” به پوست های خود گویند :چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ ” سوره فصلت، آیه ۲۱.
۴-” گویند آن خدایی که همه چیز را به سخن می آورد … ما را به سخن آورده است” همان.