Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس شب جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ آقایان (دلایل بقای روح و تجرد نفس و عالم آخرت ۵ )

Dr Nour Ali Tabandeh Majzob Alishah1385

دلایل بقای روح و تجرد نفس و عالم آخرت (۵)۱ دلایل نیاز به راهنما،نص واثرمرشد پیامبر، خضر و موسی، هبوط آدم۲

بسم الله الرحمن الرحیم

این قسمت از رساله ی پند صالح در مورد تجرد نفس است و به این نتیجه رسیده که باید اندیشه کرد و از راه رفته ها و کسانی که از راه اطلاع دارند، پرسید و تمسک به هدایت آنها کرد. در دنباله می فرمایند:
«و آغاز پیدایش این اندیشه ی دوربین، آغاز سلوک به سوی خداست و البته اگر این جستجو و درد شدت نماید و عزم بر اصلاح خود کند و متوجه گردد که به محض ملیت ظاهر و انتحال صورت دیانت به مقصود نرسد و تنها به نوشته و دستور راهنما نتوان راه پیمود و راهی که خطرهای بی پایان و راهزنان فراوان دارد باید با راهنما و اسلحه رفت در تفحص و تحقیق برآمده نص سابقین را که بینا و محیط بوده اند و گفته ی آنها را حق دانسته که یگانه راه شناسایی راهبرست و با اثر هم مقرونست پیدا کرده و با بصیرت و حسن ظن گرویده و تسلیم شود، چنان که در پیروی موسی (ع) از خضر (ع) بود این گرویدن را در عرف و اصطلاح عرفا، اول سلوک نامند سپس باید به دستوری که گرفت بدون اعتراض و تردید به قدم همت راه را طی نماید و در حالات وارده ثابت قدم باشد و به سلاح ذکر، رفع وساوس نماید و در هر حال همراه با فکر باشد و پایان بین بوده به ظاهر تنها نچسبد و تا زنده است دست دل از دامن پیر رها نکند و وجهه ی امر الهی را منظور و تعظیم او را تعلیم حق داند. در آنچه رضای او داند تأسی نماید که ممدوحست و تقلید نادانسته و بر پایه ی نااستوار مذمت دارد و باید در پیدایش نورانیت و بصیرت که عجز و نیازمندی می آورد بر توسل افزاید و از پرتو نظر پیر داند که مبادا در ورطه ی ناز افتد که خطر عجب و خودسری و غرور خطر بزرگ راهست.»
در این مبحث توصیه فرمودند باید راه را از راه دان یعنی کسی که راه را بلد است، پرسید، زیرا همان طور که در زندگی مادی و دنیایی، در راهی که نرفته ایم و می خواهیم برویم باید راهنما داشته باشیم، مثلا وقتی می خواهیم به مشهد یا هر نقطه ای که بلد نیستیم برویم باید با راننده ای که راه را بلد است برویم یعنی باید از کسی که میداند بپرسیم. حال از لحظه ای که توجه کردید یعنی هدف را در نظر گرفتید، مثلا می خواهید از اینجا به مشهد بروید، هدف را در نظر گرفتید که می خواهید به مشهد بروید و توجه کردید که راه و راهبر می خواهید، از اینجا فکر شما در مسیر صعود است و در مسیر طی طریق به سمت مقصد و اگر پیدا کردید و راه را شروع کردید، این را در اصطلاح عرفا سلوک گویند. اما همین که هدف را شناختید و در نظر گرفتید، فقط کافی نیست که اشتباه نکنیم. زیرا اگر به کتاب و راهنما و نقشه ی جغرافی نگاه کنیم و برویم، در راه ها خطرات و سیل و دیگر مسایل از قبیل حیوانات وحشی مزاحم هستند. بنابراین در راه معنوی نیز وساوس شیطانی اضافه می شود و این وساوس شیطانی را نمی شود یک نفر خیال کند و تصور کند که از آن در امان است، از وساوس شیطانی در امان نیست، باید در همین لحظات به یاد خدا و با دستور پیر باشد. حتی به طوری که می دانیم، در همه جا نوشتند شیطان از بزرگان دست برنمی دارد و مثال تاریخی آن بلعم باعوراست که نزدیک مقام نبوت و پیغمبری بود، شیطان او را فریب داد و از اوج عظمت به قعر جهنم فرستاد. همین کار را شیطان می خواست به خیال خودش با ابراهیم (ع) بکند، ولی حضرت ابراهیم این قدرت را داشت، یعنی خداود به او این قدرت را داد، و هر سه بار که در مسیر وسوسه قرار گرفت، آن وسوسه را رد کرد. این است که از وسوسه هم در امان نیستیم. حالا به چه طریق و چه کسی می تواند راهنما باشد؟ چه کسی راه را بلد است؟ خداوند توسط پیغمبران خودش مستقیماً دستورالعمل صادر کرد، البته هیچ یک از این پیغمبران هم، آنهایی که خدا دستور مستقیم به آنها داده بود، بدون دادن امتحانات و بدون اینکه بر دست پیری بیعت کنند نبوده، همه قبلا ارادتی به پیر زمان خودشان داشتند، حتی پیغمبر ما محمد (ص) شاگرد معنوی ابوطالب بود، شاگردی که بعدا از استادش جلوتر رفت و همینطور تمام پيغمبرانی که کتابهای شان به ما رسیده است. حضرت موسی(ع) یوشع را صريحا به جانشینی خودش تعیین کرد. عیسی (ع) است شمعون پطرس را به نیابت و جانشینی خودش تعیین کرد. این جانشینی یعنی آن جنبه ی ولایت بر امت را که پیغمبر قبلی داشت به پیغمبر بعد از خودش منتقل کرد. ارتباط با خداوند یعنی وحی و پیغمبری مستقیم به دست خداوند است، همه ی کارها به دست اوست! ولی هر کسی را خودش انتخاب کند، به او وحی می فرستد و او را انتخاب می کند، اما ولایت و سرپرستی ملت و مردم را به عهده ی نمایندگان او گذاشته و این سلسله ی نمایندگان همین طور ادامه دارد.
مسأله ی تشخیص این شخص، به اصطلاح تشخیص نصں، یعنی کسی که به جانشینی تعیین شده در مواردی که کتب نوشتند یا در دسترس است، ما می توانیم در نظر بگیریم. چنانچه خیلی با سهولت می توان تشخیص داد که وقتی پیغمبر (ص) رحلت فرمود، وظایف سرپرستی را به علی (ع) سپرد، همه ی تواريخ این را نوشته اند. منتها گروهی می گویند که این سرپرستی فقط معنوی است، نه رهبری اجتماعی.
به هر جهت اصل در شناخت رهبر نص است، کسی که نص داشته باشد یعنی منصوص از طرف پیر قبل از خود باشد، ولی تشخیص این امر در دوران فعلی که از آخرین پیغمبر ۱۴۰۰ سال گذشته یک امری است که برای اشخاص عادی محال است، اگر نگوییم محال است ، خیلی متعذر است کما اینکه در همین زمینه بين محققين هم اختلاف فراوان است، ولی کسی که از جانب پیرش منصوص است، جانشین تلقی می شود، خداوند اثر هم به او داده بنابراین در مواردی که نص را نمی شود تشخیص داد به اثر باید توجه کرد. اثر هم در درون خود ما ایجاد می شود، یعنی خود شخص باید توجه کنند که آیا این اثر در او ایجاد شده است یا نه؟ بعد هم که تشخیص داد و تسلیم شد، باید کلا تسلیم باشد برای اینکه بتواند خطرات راه و مسایل آن را درک کند و از آن رهایی پیدا کند.
 داستان خضر و موسی (ع) است که در قرآن هم آمده است، مؤید این موضوع است. از همان اول خضر (ع) به موسی (ع) فرمود که طاقت همراهی مرا نداری. برای اینکه موسی در زندگی دنیایی، رهبر مردم بود، ولی خضر به حقایق جهان تسلط داشت و بنابراین نمی توانست اطاعت خضر کند. کمااینکه در قرآن خوانده اید که خضر در مواردی رفتاری می کرد که مسلماً مورد اعتراض موسی قرار می گرفت. برای اینکه موسی آن عمل را با موازین خودش، موازین این دنیا بررسی می کرد و چون خداوند می خواست به موسی این توجه را بدهد که در زیر این پرده ی ظاهر ممکن است باطنی هم باشد، خضر را به موسی معرفی نمود و خضر مواردی را به موسی بیان کرد و موسی تا وقتی که تسلیم بود در صعود بود، یعنی موارد بیشتری درک می کرد، از وقتی که در تسلیمش مردد شد ودچار وسواس شد، ادراکات بیشتر برای او میسر نشد، همانطور که ما در زندگی مادی می بینیم اشخاصی که بندباز هستند و می خواهند از راه باریکی رد بشوند، اگر دائماً اطراف خود نگاه بکنند حواس شان پرت می شود و تعادل شان را از دست داده و از روی بند می افتند. در مسیر سلوک نیز همینطور است، چون وسوسه بسیار است،باید شخص فقط هدف را در نظر بگیرد. آن نقطه ی روبه رو را در نظر بگیرد و در برابر آن کسی که راهنماییشان می کند، تسلیم باشد، و الا دچار سقوط می شود.
در داستان حضرت آدم (ع) چون بهشت نور مطلق بود و محل خوردن و دفع کردن غذا نبود، حضرت آدم را از بهشت بیرون کرد، البته نه به عنوان مجازات، بلکه چون امکان اقتضای آن اعمال در بهشت نبود، اورا بیرون کرد و سپس خودش به آدم (ع) یاد داد: « فَتَلقى آدَم مِن رَبهِ کَلِمات فَتابَ عَلَیهِ »۳ که این کارها را بکن و از انجام این کار بپرهیز تا توبه ات را قبول کنم و بعداً توبه آدم (ع) را قبول کرد. ان شاالله خداوند به ما فرزندان آدم هم همین توفیق را بدهد و یادمان بماند که چگونه توبه کنیم، اما شیطان را خدا به جهت مجازاتش بیرون کرد. به هر جهت فرمود: من رشته ی هدایت خودم را در بین شماها خواهم گذاشت، هر کسی رشته ی این هدایت را بگیرد به سوی من و بهشت برمی گردد و این رشته همیشه هست. همیشگی این رشته منحصر در وجود یک نفر نیست، زیرا خداوند به بشرها عمر معینی داده و فرموده است: « أَجَل مُسَمّی »۴. لذا این رشته از نص سابق بر لاحࣲق است. بعد که این نص را شناختیم، باید تسلیم کامل باشیم . ان شاء الله.


۱-    پند صالح، حضرت حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه، چ۶، تهران، ۱۳۷۱، صص ۲۲-۲۱.
۲-    شب جمعه، ۲۰/۱۰/۱۳۸۶ ۿ. ش.
۳-    « آدم از پروردگارش کلمه ای جند فراگرفت.» سوره بقره، آیه ۳۷
۴-    «… مدتی در نزد او معین …»، سوره انعام، آیه ۲