عبرت از داستان ها،انجام وظایف دینی، ذکر و فکر و تمرکز فکر، رفع مشکلات و وظایف خانم ها ۱
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان هایی که از پیغمبر، از ائمه و بزرگان نقل شده، گذشته از آنکه مثل قصه است، اما همانند داستان های دیگر نیست که می خوانید و وقت شما تلف می شود، این داستان ها را بخوانید، خوب است، اگر ما کوشش کنیم از آن داستان ها حداقل برای خودمان عبرت بگیریم؛ مثل اینکه به تن کسی یک لباس قشنگ و خوبی می بینید که مورد پسند شماست و یک مغازه ی پارچه فروشی و خیاط در اختیار شماست، می روید و پارچه را به آن خیاط می دهید تا برای شما همان مدل را بدوزد، حالا این مطالب خوب به طور کلی در همه ی آن داستان ها وجود دارد. مثلاً على (ع) وقتی ضربت خورده بود و در بستر کسالت بود و دو روز بعد رحلت فرمود، شمشیر را به سم آغشته کرده بودند، حالا حدس می زنند که آن نوعی سم مثل سیانور بوده که اگر ذره ای وارد خون شود ، کم کم شخص از بین می رود، ولی در همین حال علی(ع) گفت: هر چه می خواهید از من بپرسید، پیش از آن که من را از دست بدهید۲. علی این طور فرمود؛ او در همه ی جنگ ها شرکت می کرد، هیچ جنگی نبود که على (ع) در آن شرکت نداشته باشد؛ در همه ی جنگ ها می رفت و می جنگید، خیلی ها بودند که به لشکر می آمدند، ولی در خود جنگ شرکت نمی کردند، پیر مرد بودند و فقط به عنوان تبرک و اینکه بگویند، من هم در جنگ شرکت کرده ام، می آمدند، نه برای عوام فریبی؛ بلکه دل شان خوش بود که پیامبر را همراهی کرده اند و الا ازآنها کاری برنمی آمد، ولی علی جوان و نیرومند بود، البته ویتامین نمی خورد، بلکه نان خشک با نمک می خورد، در همه ی جنگ ها هم شرکت می کرد، امّا جان خود را از دست نداد، یعنی جان او مال خود او نبود، آن کسی که به او جان داده بود، خود او نگه می داشت.
در حالتی که ما اگر یک خرده دندان مان درد کند، آه و ناله ی ما به آسمان می رود – البته صحیح هم هست، چون درد می کشیم و حوصله ی کار کردن و فکر کردن نداریم – ولی علی این فکر را می کرد، خداوندی که او را فرستاده و این همه نعمت و محبت برای او گذاشته، باید برای آن هدفی که برای او تعیین شده، آن کار را انجام دهد، آن وظیفه برای او از جان مهم تر بود و آن وظیفه همین بود که هر چه خداوند فرموده بکند. ما هم پیرو على (ع) هستیم، تا جایی که می توانیم باید انجام وظیفه کنیم؛ البته على طاقت آن را داشت و بر دنیا و همه ی مسایل آن مسلط بود و می توانست در عین مرض جواب مسایل را بگوید. نقل کرده اند که در این چند روزه چه مسایلی از ایشان پرسیدند و چه جواب های جالبی حضرت دادند. برای آن شنونده، على سالم و علی مریض فرقی نمی کرد، ما البته آن طور طاقت نداریم و طاقت هایمان یکسان نیست؛ یکی تا یک خرده دندان درد دارد، حال و حوصله ی هیچ چیزی ندارد، دیگری طاقتش کمی بیشتر است، دندان او اگر درد بگیرد، هم می تواند حرف بزند و هم فکر کند، یکی دیگر بیشتر از آن. به هر جهت باید آن وظیفه ای که به عهده ی ماست به اندازه ای که می توانیم انجام دهیم، من به یک اندازه، شما به یک اندازه، خستگی هم برای بدن طبیعی است اما این وظیفه ی عمده ای که به گردن داریم و تعهد کرده ایم، یعنی وظیفه را به ما دادند و ما هم گرفتیم – که آن هم وظیفه ی عمل به دستورات است – آن راباید انجام دهیم به این معنی که ذکر و فکری که فرمودند برای این است که اولاً همیشه به یاد خدا باشیم و یادمان باشد که « ما ز بالاییم و بالا می رویم » البته هنوز به بالا نرفته ایم، ولی بالاخره به بالا می رویم. ذکر یعنی یادآوری و بعد هم بتوانیم تمرکز فکر پیدا کنیم، هم خود ذکر را باید با تمرکز فکر انجام داد و هم ذکر برای این است که تمرکز فکر پیدا کنیم؛ بنابراین به هر اندازه که خدا قسمت کرد و توانستیم حواس خود را جمع کنیم و با تمرکز فکر، ذکر خود را بگوییم، باید خوشحال باشیم، ولی درصدد پیشرفت باشیم.
این مسایل معنوی – به اصطلاح ذکر و فکر و تمرکز فکری و غیره – حد ندارد که بگوییم دیگر الآن تمرکز پیدا کرده ایم، نه، باز هم باید تلاش بیشتر کرد، توقف در آن غلط است، باید راه برویم و بیشتر جلو برویم این است که اگر می گویید تمرکز ما کم است، همان مقدار هم که هست در مسیر است، وظیفه داریم در این مسیر کوشش کنیم تا بیشتر شود، حالا شد یا نشد آن دیگر زیاد به کوشش ما بستگی ندارد:
گر چه وصالش نه به کوشش دهند در طلبش هر چه توانی بکوشش
چیزی که بیشتر موجب حواس پرتی ما می شود، مسایل زندگی و مادی است، به خصوص این مسأله برای خانم ها بیشتر است و چون بیشتر بار مسئولیت داخل خانواده از قبیل تربیت فرزندان و تحمل ناراحتی های خانوادگی و ایجاد آرامش در خانواده بر عهده ی آنهاست، لذا به همان اندازه که کوشش می کنند، عبادت محسوب می شود. همچنین مشکلات مالی و مادی زندگی را یک نفر به تنهایی نمی تواند حل کند، زیرا این مشکلات به یک عامل بستگی ندارد که مثلاً بگویند فلان کار را بکن درست می شود، بلکه به اجتماع هم بستگی دارد، وقتی جامعه به گونه ای است که گرفتاری های مادی و دنیایی فکر را مغشوش می کند، یک نفر نمی تواند مؤثر باشد و کلاً این مشکلات را رفع کند، اگر چه پیغمبر یا امام باشد. پس برای اینکه آن تمرکز فکر برای ما ایجاد شود، باید یک مقداری با زندگی بسازیم تا خداوند راه صحیح را به ما نشان دهد. ان شاءالله .
۱-صبح جمعه، تاریخ ۲۱/۱۰/۱۳۸۶ هـ.ش
۲-امالی،شیخ صدوق، تصحیح گروه دروس اسلامی، موسسه بعثت،قم۱۴۱۷ ق،ص ۴۲۲: سلونی قبل ان تفقدنی