دکتر محمدعلی سلطانی
و پیامبر(ص) فرمود: »اِِنَّ للحُسَینِ فی بَواطِنِ المُؤمِنینَ مَعرِفَـه مَکنُومُـه: بدرستی که در دلهای مؤمنین برای حسین شناسایی پنهانی است». (برقعی، گنج گهر، ص ۸۹)
تـرسم جزای قاتل او چون رقم زنند یکبــاره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنــه خلق دَم زنند
بند ششم از نظر تأمل و اندیشهورزی در نهضت عاشورا با بند سوم ارتباطی درونی و موضوعی دارد. آنجا مولانا محتشم به دنبال «کاش»ها و کاشتهای آرزوی قلبی خود با تصویر هنری و طرح ادبی کاشفی، آن انتقام را به روز حشر مؤکول میکند. براساس فرمودهی پیامبر(ص) و ائمه(ع) ـ و در اینجا اندیشناک است که این گناه جهانسوز، انسانسوز شود و گستردگی آن، انسان الهی را از بخشایش محروم سازد و شفیعان روز محشر که انبیا و ائمه و اولیا هستند، سخنی در شفاعت بندگان نگویند.
دست عتــاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چــو شعلهی آتش عَلَم زننــد
تصویر شاعرانهای است برای تشفی خاطر غمدیدگان از شهادت حسین(ع) و اصحاب، آن زمان که خداوند منتقمِ خون شهیدان باشد و آه از لحظهای که «آل علی(ع) با کفن خونچکان»، در عرصهی قیامت ظاهر گردند؛ زیرا شهیدان زندهی جاویدند و همواره خونشان در گردش و سیال و در جریان است. در قیامت همچو شمع فروزانی که مایهی حیاتش از جان او سرازیر میشود، از دل خاک بر میآیند و در محضر نورانی خداوند شعلهور میشوند.
فــریاد از آن زمان که جــوانان اهل بیـت گلگــونکفن به عــرصهی محشر قدم زنند
جـمعی که زد به هم صفشان شور کربــلا در حشر، صفزنان، صف محشر به هم زنند
محتشم لحظهای را به تصویر میکشد که جوانان اهل بیت با کفنهای گلگون، گام در عرصهی محشر میگذارند و جمعیت یگانهای که اوج بیرحمی کربلا صفوفشان را به ظاهر متفرق کرد، در روز قیامت از شکوه و زیبایی و هیبت و عظمت، صفهای روز محشر را با گامهای خود میشکافند: یعنی چشمها نگران و محو صفوف آنها میشود و در محضر خداوند اقیانوس انسانی برای عزت عزیزان او از صفِ حضور کناره میگیرند و صحرای محشر را از نظم در میآورند؛ زیرا نور در نور نظمناپذیر است. حلقهی ذکر مریدان طرائق صفویه و قادریه و قلندریه و جلالی و… طرحی از این بیت اخیر محتشم است که ابتدا جمعند، سپس متفرق میشوند و صفوف حاضران ناظر را بر هم میزنند و…
از صاحب حــرم چــه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حـرم زنند؟
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبـار گیسوش از آب سلسبیل
ظالمان ظلمانی از صاحب حَرمِ اَمن اِلهی چه انتظاری دارند؟ ناکسانی ازلی که کبوتران و پرندگان حرم را تیغ و تیر میزنند و شکار صید حرم را به حرمت صاحب حَرَم دریغ ندارند؛ زیرا جوانان اهل بیت(ع) وابستگان حریم امن الهی بودند، «ثارالله» بودند، اما نهتنها به فجیعترین شیوه به شهادت رسیدند، بلکه سرهایشان از تن جدا شد و بر فراز نیزهها قرار گرفت. آن سری که جبرئیل امین از آب سلسبیل و چشمهی بهشت غبار گیسویش را شستشو داد.
بیت اول تلمیحی به این آیهی شریفه نیز دارد که: «یا ایها الذین آمنوا لاتقتلوا الصیّد و انتم حُرُم: ای کسانی که ایمان آوردهاید، در حالی که مُحرم هستید، شکار را مکشید.» (مائده،۹۵). بیت دوم نیز اشاره است به چشمهی سلسبیل که قرآن در توصیف نعمتهای بهشتی که پنجتن آل عبا به ازای ایثار غذایشان به «مسکن و یتیم و اسیر» برخوردار خواهند شد، میفرماید: «و یُسقَون فیها کأساً کان مزاجُها زنجبیلا. عیناً فیها تُسَمّی سلسبیلا: در آنجا از حالی که آمیزهی زنجبیل دارد، به آنان مینوشانند. از چشمهای در آنجا که سلسبیل نامیده میشود.»(انسان، ۱۷و ۱۸)
روزی که شد به نیــزه، سرِ آن بزرگـوار خورشید سربــرهنه برآمـد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابـری به بـارش آمد و بگـریست زار زار
مولانا کاشفی در طرح ادیبانهی صبح روز عاشورا که بسیار زیبا به قلم آورده است، در زیربنای این تصویر در بیت اوّل بند هفتم مینویسد:
امکلثوم بیطاقت شده، گفت: «ای گلدستهی باغ لافتی و ای لالهی چمن هل اتی، که را طاقت شنودن این سخن غماندوز است؟ و که را تاب استماع این کلام جگرسوز؟ جَدّ ما حضرت مصطفی «صلی الله علیه و آله» که از این عالم رحلت فرمود، مَحْرم ما پدرت علی مرتضی بود. چون آن حضرت به بال شهادت به سوی روضهی سعادت پرواز نمود، سایهی برادرت حسنِ مجتبی بر فرق ما گسترده شد و بعد از برادرم، مَحْرَم محرومان و پناه مظلومان تو بودی ای یادگار خاندان نبوت. چون تو بِرَوی، مَحْرَم ما که باشد و مرهم راحت بر جراحت دل ما فراقزدگان که نهد؟»
فریاد از آن روز که ما بیتو بمانیم
در آرزویـت عمر به حسرت گذرانیم
در این سخن بودند که ناگاه صبح بدمید و گریبان از غم آن غریبان چاک زد «فلما اضاء الصبح فرقَ بیننا». صبح سربرهنه از سپهر کبودپوش، خراشیدهروی ظاهر گشت و آفتاب سرگردان از فلک سرگشته با دل پر آتش طالع شد و دشنهی زمان گیسوی شب را در ماتم شهدا ببرید و موی بریدن درین مصیبت، غریب نیست و دست زمان، پیراهنِ زر حلقهی فلک را از جیب تا دامن فرو درید و جامه دریدن درین تعزیت عجیب نیست.
هر صبح اگر نه تعزیت مفخر الهداست پیراهن کبود فلک غرق خـون چـراست؟
گـر آفتــاب شرع نه در آب میرود گر در قــامت سپهر چــرا پـیرهن قبـاست؟
گر در فراق آن رخ گلگون نسوخت زار خورشید را چرا رخ لعلی چو کهرباست؟
(کاشفی، ۲۷۲)
لازم به ذکر است که بر طبق روایت ادیبانهی مولانا کاشفی، سرِ مبارک امام حسین(ع) در مسیر کربلا به شام در طریق رسالت بود و تجلی نبوی داشت و از آن رو به تقدیر الهی به مساجد فرود نمیآمد؛ زیرا مساجد آنچه را که باید از قیام امام حسین(ع) درک کند، دریافته بودند و دیگر اینکه در محاصرهی مأموران یزید و مسکنِ مفتیان دین به دنیافروش بود؛ بنابراین منزل رأسالحسین(ع) دیر و کنشت و کلیسا بود و تأثیر حضور با طلوع آفتاب، اسلام آوردن کشیش و نصارا و یهود و… بود، شاید به همین سبب این سه مکان مقدس در ادبیات عرفانی ما جایگاهی خاص یافته است!
گفتی تمــام زلزله شد خـــاک مطمئن گفتی فتــاد از حَـــرَکت، چـرخ بیقرار
عرش آنچنان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتـــاد در گمان که قیامت شد آشکـار
گفته شد که اکثر پیروان طریقت صفویه کربلا را «قیامت عالم» میدانند و توضیحات لازم خود را برای آن دارند و نمودهای رستاخیز را در آسمان و زمین و جهان هستی برای آن برمیشمارند و با صحنههای تاریخی و اساطیری، عیسی(ع) و سیاوش تطبیق میدهند و برای همین واژهی «قیامت» در ترکیببند محتشم از کلمات برجسته و قابل تأمل و توجه است. در دو بیت بالا به طور مکرر نشانههای قیامت به تصویر شده است.
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگــون ز بــاد مخـالف حبابوار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعمـــاری و محمل، شترسوار
جبرئیل امین از تولد تا شهادت امام حسین(ع) همواره نگاهبان او بود و در سفر نینوا بر فراز قافله و کاروانِ اهل بیت(ع) از مدینه تا کربلا حاضر بود. جز عنوان جبرئیل، واژهی «خیمه» چشمگیر است. امام حسین(ع) و کاروان شهدا از مدینه تا نینوا به دیوار تکیه نکردند، خیمه در خیمه! خیمه در اندیشهی سالکان طریقت نماد «دنیای موقت» است و نشانه جابهجایی از غربتی به غربت دیگر برای انسان و اینکه در هیچ نشان و مکان، حضور و ماهیت انسان بر دوام نیست، به همین علت، پیوسته سالکانِ طریقت صفوی و طرایق همسو در خیمه میزیستند، و عزاداری امام حسین(ع) نیز تا دوران اخیر در مناطق سنتی اکثر قریب به اتفاق در خیمه برگزار میشد و تکایا در زیر خیمهها برپا میگشت، با نقشهایی از شیر و شمشیر که این دو نگاره نیز تفسیر خاص خود را در سوگواری حسینی دارند. این دست، معتقدان با هر انداختن و برافراختن خیمه، مصداق «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را به صورت عینی تبلیغ میکردند!
منبع: روزنامه اطلاعات