دکتر محمدعلی سلطانی
با آنکه سرزد این عمـل از امّت نبی روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل اِلم رو به شام کرد نوعی که عقـل گفت قیامت قیام کرد
در این بیت که ترکیب «اُمّتِ نبی» تداعی سخنان استاد شهید مرتضی مطهری است که میفرماید: «ما قبلاً ثابت کردیم که این داستان از این نظر مهم است و گفتیم که کشته شدن امام حسین بعد از پنجاه سال از وفات پیغمبر به دست مردمی مسلمان، بلکه شیعه، معمای بسیار قابل توجهی است!» (مطهری، همان، ج۲، ص۶۵) «چگونه شد که اوّلاً حزب ابوسفیان زمام حکومت را در دست گرفتند و ثانیاً مردم مسلمان و بلکه شیعه قاتل امام حسین(ع) شدند؟» (مطهری، همان، ج۲، ص۱۲) ۱ «بیشک مردم کوفه از شیعیان علی ابن ابیطالب بودند و امام حسین را شیعیانش کشتند؛ لذا در همان زمان هم میگفتند: «قُلوبُهُم مَعَهُ و سُیوفُهُم عَلَیهِ» (مقتل الحسین، مقرّم، ص۲۰۳)، چرا که اُمویها شخصیت ملت مسلمان را له کرده کوبیده بودند و دیگر کسی از آن احساسهای اسلامی در خودش نمیدید.» (استاد شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج۱، انتشارات صدرا، ص۴۶)
«… امام حسین به دست یهود و نصاری و مجوس یا مشرکین عرب یا اهل ردّه کشته نشد، به دست مسلمانان و بلکه دوستان پدرش کشته شد و حتی به دست شامیان کشته نشد، به دست کوفیان کشته شد، البته کوفیان مرعوب بودند و عامّه پیرو رؤسا بودند و رؤسا از رشوه آبستن بودند: «اَمّا رُؤساؤُهُم فَقَد اُعظِمَت رِشوَتُهُم و مُلِئَت غرائِرُهُم» آنها جوالهایشان پر شده بود و…» (مطهری، همان، ج۲، ص۳۲)
شرمساری روحالامین از اسلام قاتلان امام حسین (ع) و خون ریختهی شهیدان اهل بیت(ع) است، روحالامین(جبرئیل) به سبب جنایت امت پیغمبر در حق فرزندان پیغمبر شرمناک است؛ چنان که اشاره شد، مولانا محتشم اعزام اسرا به شام را «قیام قیامت» میداند؛ زیرا دوره امام حسین(ع) در عالم مادی به پایان رسید و رسالت خود را به انجام رسانید و از زمان عزیمت به شام، دوره امام سجاد(ع) آغاز شد با روح متعالی امام حسین(ع) که در مقاطع لازم بر رأس مبارکش بر سرنیزه نزول میفرمود و…
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور نشور واهمــه را در گمان فتـاد
هم بانگ و نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گـریه بر ملائک هفت آسمان فتـاد
این نشانهها همه نشان رستاخیز است. زمانی که کاروان اسیران اهل بیت(ع) را از کنار میدان جنگ عبور دادند و «شور نشور»، برپایی قیامت به گمان رسید. مولانا محتشم این احتیاط و رعایت را هم کاملاً در تصاویر جاودانه ادبی خود رعایت میکند که رأی به قطعیت اندیشهی شاعرانه خود نمیدهد؛ چنان که این قیامت مستمسک برخی از معاصران او بوده است. در اینجا از «وهم» و «واهمه» که درک جزئی دارد و جزئیات هم لایتناهی و بدون قطعیت است استفاده میکند. دربارهی شرح بیت دوم به شرحهای پیشین رجوع شود.
هر جــا که بود آهویی، از دشت پا کشید هر جــا که بود طائری، از آشیان فتــاد
شد وحشتی که شور قیامت به بـاد رفت چون چشمِ اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
در این دو بیت از تَخَیّـُل شور قیامت نیز عبور میکند، و وارد دایرهی شهود و عقل و حس میشود.
هر چنـد بر تن شهدا چشم کار کــرد بر زخـمهای کاری تیغ و سنان فتــاد
ناگاه چشم دختـر زهـرا در آن میان بر پـیـکرِ شریفِ امـام زمان فتــاد
بیاختیـار نعرهی «هـذا حسین» از او سر زد، چنان که آتش از او در جهان فتاد
پس با زبـان پُرگله آن بضعه البتـول رو در مـدینه کرد که! یا ایهـا الرّسول!
مولانا کاشفی در طرح ادیبانه این صحنه مینویسد: آوردهاند که چون زینب تن برادر خود امام حسین علیهالسلام را دید، فریاد برکشید که: «وا جدّاه، وا محمداه»: یا رسولالله، این حسین توست که بوسه بر روی او میدادی و روی مبارک بر سینه او مینهادی. این اهل بیت تواند بدین خواری و زاری در کربت گرفتار شده، این تنِ جگرگوشهی توست که بر توده غبرا افتاده.
به جای غالیه بر روی خاک و خونآلود کمند غـالیه آسای مشکـسـای حسین
سپهر شیشه شامی پــر اشک یـاقوتی که آب میطلبد لعل جانفزای حسین
نشسته بر سر خاکستر آفتـاب منیر کبـود پوش شده از پی عزای حسین
(کاشفی، ۳۶۱)
این کشتة فتـاده به هامون، حسین توست وین صید دست و پا زده در خون، حسین توست
ویـن نخـلِ تر کز آتش جانسوز تشـنگی دود از زمین رسانده به گردون، حسین توست
این ماهی فتـاده به دریای خون که هست زخـم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست
این غرقهی محیـط شهـادت که روحِ دشت کز موج خون وی شده گلگون، حسین توست
این خشک لب فتـادهی ممنوع از فـرات کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست
این شاه کـمسپاه که با خیـل اشک و آه خرگاه از این جهان زده بیرون، حسین توست
این قـالب تپـان که چنین مانده بر زمین شاه شهیدِ ناشدهمـدفون، حسین توست
چـون روی در بقیـع به زهرا خطاب کرد وحش زمیـن و مرغ هـوا را کباب کرد
ادامه دارد…
پینوشت:
۱ـ با کمال احترام به استاد شهید آیتالله مطهری، باید گفت به رغم فرمایش ایشان، بیان این جمله که سالار شهیدان به دست شیعیان کشته شد، قطعاً اشتباهی تاریخی است؛ چه، کسانی از قبیل عبدالله بنزیاد، عمر بن سعد، شمر بن ذیالجوشن، سنان بن انس، محمدبن اشعث بن قیس کندی و برادرش قیس بن اشعث، خولی و حتی کسانی چون حر بن زیاد ریاحی و زهیر بن قین بجلی که در رکاب امام به شهادت رسیدند، در شمار شیعیان و پیروان امام حسین(ع) نبودند. ضمن آنکه همه کوفیان نیز اساساً شیعه نبودند، بلکه ترکیبی بودند از شیعیان، خوارج، هواداران عثمان (همچون زهیر شهید) و حامیان بنیامیه. افراد بوقلمونصفتی همچون شبث بن ربعی نیز بودند که نخست مسلمان بود، سپس برای مدتی مؤذن سجاح (مدعی نبوت) شد، دوباره مسلمان شد؛ اما بعد به مخالفان خلیفهی سوم پیوست و چون خلیفه کشته شد، معاویه را متهم در قتل او دانست، مدتی فرمانده بخشی از سپاه امیرالمؤمنین شد؛ اما در ماجرای حکمیت در شمار خوارج درآمد، دوباره به امام پیوست؛ در قیام قروه بن نوفل فرماندهی سپاه مغیره را برعهده گرفت و پس از درگذشت معاویه، به امام حسین(ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد؛ اما با مسلط شدن عبیدالله بن زیاد بر کوفه، به خدمت او درآمد و در کربلا فرماندهی بخشی از سپاه عمر سعد را به عهده گرفت. پس از شهادت امام نیز به شکرانهی پیروزی، مسجدی را در کوفه تجدیدبنا کرد. در قیام مختار نخست به شورشیان مخالف پیوست و بعد که خود را در تنگنا دید، پیامی دلجویانه برایش فرستاد. او نمونهای از افراد مذبذب مقیم کوفه بود که به فرمودهی امیرمؤمنان(ع) «یمیلون مع کل ریح» و خطاست که امثال او را شیعه بخوانیم. تا چه رسد به کسانی که رسماً در شمار خوارج و یا دلبستگان بنیامیه بودند. آری، در کوفه جمع زیادی از شیعیان بودند که عدهای از آنها نتوانستند فاصله افزون بر ۸۰ کیلومتری تا کربلا را بپیمایند و خود را به امام حسین(ع) برسانند و جمعی نیز کوتاهی کردند که بهزودی پشیمان شدند و قیام توابین را راه انداختند. با این حساب فرمودهی استاد شهید مطهری با واقعیت تاریخی مطابقت چندانی ندارد. (صفحه نظرها و اندیشهها)
منبع: روزنامه اطلاعات