Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح چهارشنبه ۱۳۸۶/۱۱/۰۳ خانم ها (پرسش کردن، مطالعه مفید و غیر مفید، عرفان یعنی شناخت حکمت و هدف قوانین تقید به شریعت، شرط اول راه سلوک بیعت، تعهد و وظیفه ای به گردن راهنما و شاگرد)

Dr Nour Ali Tabandeh Majzob Alishah1386 4

پرسش کردن، مطالعه مفید و غیر مفید، عرفان یعنی شناخت حکمت و هدف قوانین تقید به شریعت، شرط اول راه سلوک بیعت، تعهد و وظیفه ای به گردن راهنما و شاگرد۱

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخگویی سؤالاتی که به بنده می رسد یا از وقت یا از طاقت من بیشتر است و نمیتوانم همه را جواب بدهم. ولی در هر حال نمی شود صورت مسأله را پاک کرد و پرسش های ارسالی را باید جواب داد. خود مقوله ی سؤال کردن از جنبه ی عملی به مرحله ی حیرت یا مرحله ی طلب مرتبط می شود. مطالعه ی کتاب های عرفانی و جنبه ی نظری عرفان برای یافتن سؤال خوب است، به شر ط اینکه کسی آن را کافی نداند. فرض کنید یک سفرنامه ی خیلی دقیقی در مورد مشهد به شما می دهند و شما آن را می خوانید، سپس به مشهد که وارد می شوید از دور جایی دیده می شود، بعد نزدیک تر که می شوید، گنبدی دیده می شود و وقتی جلوتر می روید دست راست جاروجنجال بازاری هاست؛ خلاصه همه ی جزئیات نوشته شده، آن را که می خوانید، آیا شوق شما برای رفتن به مشهد تمام می شود؟ اگر شوق شما برای دیدن آنجا مثل سابق باقی بماند، مطالعه ی آن کتاب برای شما عملاً مفید نبوده است؛ ولی اگر رفتید و دیدید آن گونه نیست که خوانده بودید معلوم می شود، آن محله را خراب کرده اند و شما از راه دیگری آمده اید.

یک وقت هم مطالعه شوق دیدن را زیادتر می کند، این نوع مطالعه مفید است؛ یک نوع مطالعه هم مضر است و آن اینکه، کتاب را می خوانید و می گویید برای چه به مشهد بروم؟ خواندنی ها را خواندم و همه را هم میدانم و بعد سر جای خود می نشینید! یک نوع دیگر که مضر نیست، ولی چندان مفید هم نخواهد بود، کتاب را زمانی می خوانید که اگر سفری پیش آمد و به مشهد رفتید از آن استفاده کنید. نوع مفید مطالعه، آن است که شما را به حرکت وادارد و اشتیاق شما را زیادتر کند؛ در کتابهای عرفانی می نویسند: مرحله ی  اول سیر و سلوک حیرت است و مرحله ی دوم طلب یا برعکس مرحله ی اول طلب و مرحله ی دوم حیرت است؛ البته فرق هم نمی کند که کدام اول است، چون تابلو نگذاشته اند که از اینجا به آن طرف، تابع شهرستان فلان و از آن جا به بعد تابع شهر دیگر است ؛ به هر جهت اگر در مرحله ی حیرت هم هستید، خود همان حیرت ارزش داشته و اجر دارد، کما اینکه در پندصالح نیز نوشته اند که خود انتظار فرج هم ثواب دارد. بنابراین حالت سرخوردگی پیدا نکنید که من موفق نشدم. باید باز هم بروید و تلاش کنید تا اینکه حیرت و طلب، شما را به هدف برساند. بعضی از افراد که کم اطلاع تر هستند وفقط از کتاب هایی که مطالعه کرده اند، به ظاهر کتاب اکتفا نموده اند؛ پس باید به آن مسیری توجه کنند که نویسنده ی کتاب طی کرده است.

در مسیر عرفانی و مطالعه ی کتاب ها، اگر افراد بعضی کلمات را هم ندانند و متوجه نشوند، دچار ابهامات و اشتباه می شوند. عرفان در همه ی ادیان الهی وجود داشته و دارد، بلکه من آن را توسعه داده و حتی می گویم، در غیر ادیان هم چیزی هست، ولی اسم آن دیگر عرفان نیست. مثل اینکه در قانون می گوییم روح قانون در اینجا این است، مثلا بارها در موارد مختلفی می گوییم : روح قانون این است که این طور مسایل علنی نشود، منتها صریحاً نمی گوییم علنی نشود برای اینکه آن وقت بعضی ها خیال می کنند غیرعلنی آن مجاز است، نه، درست نیست، منتها وقتی گفته می شود علنی نشود، هدف این است که علنی نشود، این است که تمام وسایل در این مسیر نگفته است، ولی خود شما این را استنباط می کنید. این است که عرفان در همه ی ادیان هست، بله، ولی این کافی نیست که برای هر دینی عرفان خاص خود آن باشد. فرض کنید یک نفر در کشور خودمان خیلی به قانون مقید است و تمام اعمال او منطبق با قانون است و هیچ خطایی نمی کند و کاملاً تمام رفتارهای او درست است، حالا او به کشور دیگری چه متمدن و چه غیرمتمدن برود، در آنجا دیگر نمی تواند بگوید من یک حقوق دانم و در همه ی مسایل وارد هستم؛ بلکه باید مطیع قوانین آنجا باشد. حالا در ادیان هم به همین نحو است؛ و به صورت یک مجموعه است، ولی این طور که الآن گفته می شود و ادیان را فقط منحصر به شریعت – همان مقرراتی که مثل قانون است و باید اطاعت شود – کرده اند، در این صورت در هر مملکتی نیز قوانین خود آن باید اجرا شود، فرض کنید در دین مسیح مقررات خود او اجرا شود و در قلمرو یهود احکام آن دین باید عملی گردد و در دین اسلام نیز مقررات همین گونه است. منتها عرفان همه ی این ادیان به هم نزدیک است، عرفان یعنی هدف و روح قوانینی که نوشته اند در هر حال این شناخت از شخصی باید موجب شود که فرد به خداوند نزدیک شود. البته اگر یک فرد مسیحی هم که دعا می خواند و مسیحیت او نیز صحیح باشد و دستورات گفته شده را انجام دهد در صورتی که امکان تحقیق برای او فراهم نبوده باشد، مانند اینکه کاسبی دارد و نمی رسد، خدا از او قبول نمی کند ولی اگر امکان تحقیق برای او بود، باید تحقیق کند و بفهمد که اسلام بعد از دین مسیح (ع) آمده است. بنابراین قدم اول در عرفان حرکت در یک قلمرو شریعتی است. به همین جهت است که می گوییم عرفان یهودی و یا عرفان مسیحیت و البته مترقی تر از هر دو آنها عرفان اسلامی است، نه اینکه همه ی این عرفان ها یکی است بلکه از یک دسته اند . در مملکت معنوی و در هر دینی فرد باید عارف شود و ترقی کند . در وضع امروز اجتماع هر مقوله ای را یک « ایسمی » به آن می چسبانند، در حالی که عرفان صرفاً یک مکتب نیست، بلکه می توان گفت: عرفان حالت یا روحیه ای است؛ مثل اینکه بگوییم مکتبی شما را که به نفس کشیدن وادار می کند چیست؟ این وجود شماست. در آب مدتی بمانید، سعی می کنید بالا بیاید و باز هم نفس بکشید. این مسأله دیگر مکتب نمی خواهد، حالا باید پرسید چرا مکتب نمی خواهد؟ این بدین معنی نیست که عرفان چارچوب ندارد، خیر، مکتب بودن آن را ابتدا باید قبول کنیم. یعنی وقتی می گوییم عرفان اسلامی، منظورمان مکتب اسلام است، بنابر این شرط اول در راه تصوف و عرفان اسلامی تقید به آداب شریعت اسلام است، البته خطا بر همه جایز است؛ در این مورد حتی عقیده های مختلفی دارند و می گویند: پیغمبر علاوه بر اینکه گناه نمی کند، اشتباه هم انجام نمی دهد؛ می گویند خیر، اشتباه ممکن است بکند، همانطور که یک بار نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواند، سپس فهمید که اشتباه کرده است و سجده ی سهو کرد؛ حالا هر فرد باید آن اندازه ای که می تواند این احکام را رعایت کند، این شرط اول راه است، اگر کسی پرسید که مکتب شما چیست؟ بگویید : ما مکتب و مکتبخانه نداریم. هر درویشی خود یک مکتب است. به همین جهت است که اگر یک درویش کار خوبی بکند، همه از او یاد می گیرند و اگر کار بد هم کند به او ایراد می گیرند و این برای آن است که توقع ندارند که یک درویش کار بد بکند؛ این مکتب درویشی است. حالا باید دید که دیگران به چه نحوی جلب این مکتب می شوند؟ چون مکتب درویشی و عرفان در اصل برای تکامل اشخاصی است و فرد را تربیت می کند. بنابراین باید هر فرد خودش به این راهی که پیدا کرده است، علاقه مند باشد. یک نفر دیگر نمی تواند به او بگوید که تو باید به دنبال تکامل روحی بروی، خیر، وقتی که خود او در این راه رفت، طاقت هم پیدا می کند. ولی گاهی اوقات خود فرد هم نمی تواند تشخیص بدهد که آیا می تواند در این راه برود یا نه ؟ کمااینکه در زندگی ظاهری هم ما می بینیم که برخی دانش آموزان در چه رشته ای می توانند درس بخوانند و ادامه تحصیل بدهند، البته یک تسهیلات و کارهایی فراهم کرده اند و فرد اگر تحقیق کند او در رشته ریاضیات که علاقه نشان می دهد و استعداد دارد، می تواند ادامه بدهد یا خیر؟ این موضوع را چه کسی تشخیص می دهد؟ استاد او یعنی استادی که مربوط به این کارهاست. درویشی هم همین طور است . در مواردی خود فرد به دنبال چیزی می آید، ولی در مواقعی که البته هم استثناست، آن معلم و استاد می بیند که او در دبستان خیلی با هوش است و خیلی به درد می خورد، نمی گذارد ترک تحصیل کند، او را انتخاب کرده و ترغیب به ادامه راه کند؛ در درویشی هم بعضی از افراد را پیر و استاد تشخیص می دهد که می تواند به تکامل برسد، سپس موجباتی را فراهم می کند که آن فرد تکامل پیدا کند؛ برخی دیگر باید خود آنها به دنبال راه بیایند، البته این مطلب دلبخواه فرد نیست، همانطور که در مدرسه – دبستان یا دبیرستان – دفتر حاضر غایبی هست که باید حضور افراد را بررسی کنند، اول سال اسم فرد را می نویسند و به کلاس وارد می شود، کلاس در عالم معنویت هم یک اسم نویسی دارد که اسم آن بیعت است؛ بیعت یعنی تعهد. همانطوری که وظیفه ای به گردن پیر و راهنماست، وظیفه ای هم به گردن شاگرد است. استاد تعهد می کند که تعلیم دهد و شاگرد باید تعهد کند که بیاید و تمام تعلیمات استاد را پیروی کند.


 ۱ – صبح چهار شنبه ، تاریخ ۳ / ۱۱/ ۱۳۸۶ هـ.ش .