Search
Close this search box.

طریقت صفویه و ترکیب‌بند محتشم (بخش سی‌ و یکم)

دکتر محمدعلی سلطانی

mohamad ali soltaniشبیه این مطلب، سخنی است که قرنها پیش، از زبان شهید مسیحیت جاری شده است. وقتی که علمای یهود حکم مرگش را صادر کردند، خطاب به آنان گفت: «وای بر شما کاهنان یهود! شما بار تکالیف دینی بسیار سنگینی بر دوش مردم می‌گذارید. در حالی که خود به این بارها حتی انگشت هم نمی‌زنید. وای بر شما! چون درست مانند اجدادتان هستید که در گذشته پیامبران خدا را کشتند. و شما کارهای شرم‌آور پدرانتان را تصدیق می‌کنید و اگر خودتان هم بودید، همان کارها را می‌کردید. از همین روست که خدا درباره شما فرموده است: پیامبران و رسولان نزد شما خواهم فرستاد، اما شما برخی را کشته، و برخی دیگر را آزار خواهید رساند؛ بنابراین خدا انتقام خون همه انبیا را که از ابتدای پیدایش جهان تا به حال ریخته شده است، از شما خواهد گرفت. از خون ‌هابیل گرفته تا خون زکریا که در خانه خدا بین قربانگاه و جایگاه مقدس کشته شد، بلی خون همه آنها به گردن شماست!» (لوقا: ۱۱ر۴۶ ـ ۵۱)

چنین تشابهاتی در سخن، موضع‌گیری و سرنوشت این دو شهید (عیسی و حسین(ع)) می‌طلبد که ابعاد عنصر شهادت این دو را آشکار سازیم. به‌‌رغم اینکه در دو دوره مختلف آمدند، اما رسالت‌ها و هدف‌های یکسانی داشتند.

عیسی بن مریم به سوی قوم یهود آمد تا رسالت جدیدش را بشارت دهد که همان اتمام رسالت عهد قدیم بود و یهودیان آن را تحریف کردند و به جایش شریعتی به نام شریعت پدران قرار داده بودند. به او ستم کردند، و چنان اتهاماتی به او زدند که به هیچ پیامبری نزده بودند. سپس او را روانه میدان مرگ کردند و عیسی نیز به سوی آن، به عنوان هدفی که باید به دست آورد، شتافت و جان خودش را فدا کرد تا رمزی برای مسیحیان باشد که هر وقت عقیده‌شان ضعیف گردید و احساس ضعف کردند، معنی جانفشانی را به آنان یادآوری نماید و عید فصح(فصح عید قیام مسیح است ـ مترجمان) مناسبی برای اندوه یا زمانی برای تجدیدنظر و از بین بردن سستی دلها و انحراف عقیده‌ها باشد.

براساس جانفشانی برای حفظ عقیده و زنده نمودن آن، پیامبرانی مانند موسی و عیسی و محمد[ص] و شهدایی مانند زکریا، یحیی، علی، حسن، حسین، عباس و دیگران… رسالت کامل خود را آن گونه که خداوند راضی باشد و برایشان ترسیم کرده بود، انجام دادند و جان‌ پاکشان به عنوان قربانی در قربانگاه شهادت تقدیم نمودند.

اگر ادیان آسمانی که نازل شده‌اند و پیامبران جانشان را فدای آن می‌کنند، فراگیر شود و مبلغان در راه آن کشته می‌شوند تا دین ماندگار بماند… پس کدامین مقیاس و معیار، ما و نسلهای مؤمن بعد از ما می‌تواند انقلاب حسین(ع) را بسنجد و اندازه‌گیری نماید که در آن خاندان پیامبر و یاران برگزیده‌اش را قربانی نمود و هزینه دفاع از دین در مقابل انحراف عقیده، به بهای شهادت هفتاد و دو نفر از خویشاوندان و خاندان پیامبر تمام شد. دشمنان رسالت به اسم رسالت با فرزندان رسالت جنگیدند… فرزندی که درباره او فرمود: «حسین از من است و من از حسینم»….(این سخن را امامیه از ابن قولویه در کامل الزیارات، ص ۵۲ نقل کرده و اهل سنت نیز از ترمذی در جامعه مناقب حسین؛ حاکم در مستدرک، ج ۳ ،ص ۱۷۷؛ ابن عساکر در تهذیب تاریخ شام، ج ۴، ص ۳۱۴؛ ابن‌حجر در صحیح الزواید، ج ۹، ص ۱۸۱ و الصواعق المحرقه، ص ۱۱۵، حدیث ۲۲؛ بخاری در ادب مفرد و متقی هندی در کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۰۷؛ صفوری در نزهةالمجالس، ص، ۴۷۸ و امالی سید مرتضی، ج ۱، ص ۱۵۷، مجلس ۱۵، به نقل از مقرم آورده‌اند.) آیا می‌توان این قیام را با مقیاس و معیار آنچه که تقدیم کرده و همچنان تقدیم می‌نماید سنجید؟

اگر با هر دو معیار آن را بسنجیم، که چاره‌ای جز این نداریم، می‌یابیم انقلاب ریحانه پیامبر از همه انقلاب‌ها بزرگتر است و شهادتش تکمیل‌کننده همه شهادت‌های قبلی است؛ زیرا این انقلاب، مرد، زن، کودک و شیرخواره تقدیم کرده است و در یک میدان، همگی آنان شاهد کشتار و متحمل پیامدهای آن بوده‌اند. او انقلابی بود که مشعل فروزانش، وارث آدم برگزیده خدا و وارث نوح پیامبر خدا وارث ابراهیم و وارث عیسی روح‌الله و وارث محمّد حبیب‌الله بود. (آنتوان بارا، ۶۵ ـ ۶۳)

آنتوان بارا در نهایت به حضور و سفر عیسی مسیح(ع) به کربلا اذعان دارد و از پیشگویی وی درباره شهادت امام حسین(ع) در آن سرزمین سخن می‌گوید و می‌نویسد:«…آنان که قیام حسین را حرکتی یکباره دانسته‌اند، در حقیقت نسبت به تقدیر الهی در به شهادت رسیدن او کفر ورزیده، پیشگویی‌های پیامبران و فرستادگان الهی را درباره شهادت او با لب تشنه در صحرای کربلا و زیرِ سُم اسب ماندن پیکر آن حضرت، مورد ریشخند قرار داده، سخنان اولیا و بزرگانی را که تنها برای تقویت اعتقادات بشر و پاسداری از شریعت‌های آسمانی آمده‌اند، سفیهانه تلقی کرده‌اند. شهید عالم مسیحیت حضرت عیسی(ع) وقتی از سرزمین کربلا عبور کرد، از کشته شدن حسین خبر داد و بر قاتلین آن حضرت لعنت فرستاده، سرزمین کربلا را «سرزمینی پرخیر و برکت» توصیف نمود.(الکمال‌الدین، شیخ صدوق، ص ۲۹۵) برخی از تشکیک‌کنندگان، نکته مذکور را دستاویزی برای تقویت کینه‌توزی خود قرار داده‌اند و گفته‌اند حضرت عیسی(ع) در طول زندگی‌اش هرگز از فلسطین بیرون نرفته است؛ از این رو عاقلانه نیست که به کربلا رفته باشد! در پاسخ باید گفت دوره مبهم زندگی حضرت عیسی یعنی از نوجوانی تا بیست سالگی آن حضرت دوران کودکی و بخشی از سال‌های نخستین دوران جوانی‌اش را کجا سپری کرده است؟ اخباری وجود دارد که می‌گوید آن حضرت برای کسب حکمت و تحصیل طب روح(روان‌درمانی) به «تبت» سفر کرده و خبری دیگر بیانگر این است که آن حضرت برای ابلاغ و تبلیغ رسالت خود در پی یافتن اماکن مناسب جای جای زمین را پشت سر گذاشته است.» (آنتوان بارا، امام حسین در اندیشه مسیحیت، ترجمه میرزایی و طاهری‌نیا، ص ۷۳)

علویان یارسان که یکی از ارکان مهم آیین‌شان گرفتن انتقام خون حضرت امام حسین(ع) است و نیز پشت صحنه اعتقادات پادشاهان صفوی و طریقت صفویه را تشکیل می‌دهند، در آیین آنها «ماهی» موجودی مقدس و رازآلود و نماد «خورشید»(شمس) است که نماد کیهانی روچیار(= حسین(ع)) می‌باشد و در کتاب‌های مقدس آنان (سرانجام‌ها) «ماهی» و «کشتی» مساوی امام حسین (ع) و دریاست که نقشی ژرف دارد. (رک. محمدعلی سلطانی، درونمایه‌های مشترک در سرانجام، ولایت‌نامه، بویوروق، ص ۵۷ به بعد) و هسته اصلی خواسته طریقت صفویه یعنی پیوند بنیادین آرای اسلامی اهل بیت(ع) با اساطیر ملی ایران را در عقاید خود دارند و در این مسیر داستان «سیاوش» وارد خطّ سِیر از آدم تا خاتم می‌شود؛ نخستین شخصیت محقق و روشنگر که در این راه گام نهاد و همذات‌پنداری امام حسین(ع) را با سیاوش در اندیشه ایرانی با شیوه‌ای شایسته ارائه نمود و جایگزینی سوگ سیاوش در بخارا را با سوگواری حسین بن علی مطرح کرد، شادروان استاد شاهرخ مسکوب بود. وی در شرح تطبیقی این دگردیسی می‌نویسد: «هرچند پس از سقوط ساسانیان شالوده اجتماع، روابط طبقات و استنباط از طبیعت و مابعد طبیعت دگرگون شد و نظام فکری دیگری فرمانروا گشت، اما بیداد روزگار و ستم اجتماع همچنان بر آدمی مسلط بود. پس نه تنها از برکت شاهنامه سرگذشت سیاوش تا امروز به زندگی خود زیست می‌کند، بلکه در ادب فارسی همیشه «مظلمه خون سیاوش دامن شاه ترکان» را گرفته است؛ زیرا خاک ضمیر ما هرگز خون سیاوش را نخواست و ننوشید.

اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند… مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحه‌هاست؛ چنان‌که در همه ولایت‌ها معروف است و مطربان آن را سرود ساخته‌اند و می‌گویند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است…» (تاریخ بخارا، تصحیح مدرس رضوی، ص ۲۵ و ۲۸)

حتی هنوز در پاره‌ای از گوشه‌های دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصه آن است: «در مراسم سوگواری نیز در کهگیلویه زن‌هایی هستند که تصنیف‌های خیلی قدیمی را با آهنگ غمناکی به مناسبت مجلس عزا می‌خوانند و ندبه و مویه می‌کنند. این عمل را سوسیوش(سوگ سیاوش) می‌نامند.» (صادق هدایت، ترانه‌های عامیانه)

اندوه مرگ هجوم می‌آورد و دل خود را با سرود مرگ سیاوش تسکین می‌دهیم که ناسزاوارترین مرگی است از آن مردی سزاوارتر به زیستن. جایی که بر چنان آزاده‌ای چنین ستمی رود، چه جای زاری من و توست؟

جهان چون من و چون تو بسیار دید

نخـــواهد  همـــی  بـــا  کسی  آرمید

(ج ۵، ص ۲۵۳)

ادامه دارد… 

منبع: روزنامه اطلاعات